keskiviikko 17. huhtikuuta 2013

جایگاه کارگران در شعر معاصر فارسی
 
علی امینی نجفی
 
"نسیم شمال" شاعری مردم‌دوست بود، با ذهنی روشن و زبانی ساده: مقارن جنبش مشروطیت (۱۲۸۵ خورشیدی) با نهضت "بیداری"، در رگان خشکیده­ی‌ شعر فارسی خونی تازه جاری شد. شاعر نگاه خود را از درباریان و اشراف گرفت و به توده­ی مردم دوخت. و از آن پس، به زبان زنده و پُر جوش آن­ها سخن گفت. شعر اجتماعی که پیش از آن رگه‌ای سست و ناتوان در بدنه‌ی شعر فارسی بود، روز به روز قوی‌تر و تناورتر شد. در شعر شاعران مشروطه از ادیب‌الممالک فراهانی و ایرج میرزا تا عارف و میرزاده عشقی و ملک‌الشعرای بهار، نغمه­ ی‌ آزادی مترنم است. در رگه‌ای از شعر مشروطه که اشرف‌الدین گیلانی (صاحب "نسیم شمال") بهترین نماینده‌ی آن است، اعتراض به بهره‌کشی از زحمت­کشان و هم­دردی با بی‌نوایان موج می‌زند.
 
شعر مردمی
سعید نفیسی نوشته است که این شاعر طنزپرداز به مال و منال و جاه و مقام کم­ترین توجهی نداشت، تنها نزدیکی به مردم را می‌خواست و به آن نیز رسید. هیچ شعری به این اندازه در دل و جان مردم راه نیافت. احتمالا "نسیم شمال" اولین سخن­گویی بود که آگاهانه فرودستان جامعه را مورد خطاب قرار داد؛ هر چند به طنز و شوخی:
ای فعله تو هم داخل آدم شدی امروز؟
بیچاره، چرا میرزا قشمشم شدی امروز؟
در مجلس اعیان به خدا راه نداری
زیرا که زر و سیم به هم­راه نداری
در سینه‌ بی کینه بجز آه نداری.
طنزهای "نسیم شمال" اقتباسی بود خلاقانه از اشعار ترکی علی اکبر صابر، شاعر ایرانی مقیم قفقاز، که با ترجمه‌ای دیگر نیز در کتاب "هوپ هوپ نامه" جمع و منتشر شده است.
 
شعر اجتماعی
فرخی یزدی در وفاداری به آرمان مشروطه، یعنی آزادی و حکومت قانون، با عارف و عشقی و بهار هم­راه است، اما از آن­ها گامی فراتر بر می‌دارد. او نشان می‌دهد، که از مناسبات پنهان اجتماعی باخبر است و ساز و کار نظام مسلط را می‌شناسد:
غنا با پافشاری کرد ایجاد تهی‌دستی
خدا ویران نماید خانه­ ی سرمایه‌داری را
ز جور کارفرما کارگر آنسان به خود لرزد
که گردد روبرو کبک دری باز شکاری را.
فرخی یزدی با مقولات "ماتریالیسم تاریخی" آشنایی کلی دارد، و از همین مبنا مبارزه­ ی طبقاتی را تنها راه رستگاری جامعه می‌داند:
توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود
کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود
در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای
این دو صف را کاملا از هم جدا باید نمود
تا مگر عدل و تساوی در جهان مجری شود
انقلابی سخت در دنیا به پا باید نمود.
فرخی یزدی در ۱۲۶۷ به دنیا آمد. در سراسر زندگی به خاطر مبارزه در راه آرمان­های اجتماعی، رنج و عذاب فراوان کشید و سرانجام در سال ۱۳۱۸ در زندان رضا شاه به قتل رسید.
 
شعر آرمان‌گرا
گام نهایی به سوی شعر کارگری، با گوهر طبقاتی و مضمون انقلابی، به وسیله ابوالقاسم لاهوتی برداشته شد.
ابو القاسم لاهوتی (۱۲۶۶-۱۳۳۶) تنها انقلابی (مانند عشقی) و خلقی (مانند فرخی) نیست، بلکه شاعری آرمان‌گراست و به "جهان بینی مترقی پرولتاریا" باور دارد. او نیز مانند بسیاری از روشن­فکران روزگار از پیروزی انقلاب بلشویکی در روسیه به وجد آمده بود.
لاهوتی سرود تاریخی "انترناسیونال"، مهم­ترین سرود جنبش کمونیستی، را به فارسی آهنگین برگرداند. او را می‌توان از سلاله­ ی شاعران طراز نوین قرن بیستم دانست؛ در کنار مایاکوفسکی، ناظم حکمت، برتولت برشت، لویی آراگون، پابلو نرودا، یانیس ریتسوس و...
لاهوتی، آگاهی طبقاتی را به زبانی ساده برای کارگران تشریح می‌کند:
من از عائله­ ی رنجبرم
زاده‌ی رنجم و پرورده‌ی دست زحمت
نسلم از کارگران
حرف من این که: چرا کوشش و زحمت از ماست
حاصلش از دگران؟
این جهان یک­سره از فعله و دهقان برپاست
نه که از مفت‌خوران!
در نگرش طبقاتی لاهوتی، "حکومت قانون" یعنی میراث بزرگ مشروطه، دیگر بهایی ندارد؛ زیرا "دین و قانون و وطن آلت اشراف بُوَد". او در شعر خود، تاکتیک مبارزه­ی طبقاتی را با مهارتی کم نظیر به شعار بدل می‌کند:
چیست قانون کنونی، خبرت هست از آن؟
حکم محکومی ما!
بهر آزاد شدن، در همه­ی روی زمین
از چنین ظلم و شقا
چاره‌ی رنجبران وحدت و تشکیلات است!
لاهوتی تنها اهل سخن­وری نبود، بلکه مرد پیکار نیز بود. در جوانی به کودتای نظامی دست زد، و پس از شکست به اتحاد شوروی (سابق) پناه برد.
 
هم­دلی با محرومان
شعر پروین اعتصامی، بر خلاف لاهوتی، به کلی از علقه‌های ایدئولوژیک تهی است؛ اما سرشار از مهر و عاطفه است. پروین نه با محاسبات "اقتصاد سیاسی"، بلکه با ذهنیت طبیعی و حساسیت ذاتی برای رنج­بران دل می‌سوزاند. در شعری یک پدر بی‌نوا فرزند را از جور مال­داران آگاه می‌کند:
پیشه­ ی‌ آنان، همه آرام و خواب
قسمت ما، درد و غم و ابتلاست
حاصل ما را، دگران می‌برند
زحمت ما زحمت بی مدعاست
گشت حق کارگران پایمال
بر صفت غله که در آسیاست
گفت چنین، کای پدر نیک رای
صاعقه‌­ی ما ستم اغنیاست!
پروین به طور غریزی می‌داند که هم­دردی کافی نیست، پس محرومان را به اعتراض و خیزش فرا می‌خواند:
تا به کی جان کندن اندر آفتاب ای رنج­بر؟
ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنج­بر
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی
چند می­ترسی ز هر خان و جناب ای رنج­بر؟
حاکم شرعی که بهر رشوه فتوی می‌دهد
کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنج­بر
جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز
وندرآن خون دست و پایی کن خضاب ای رنج­بر!
برخورد عاطفی با تیره‌روزی زحمت­کشان، سنتی دیرین در شعر فارسی است که در دوران معاصر هم ادامه یافته است، از محمد حسین شهریار تا فریدون مشیری و...
 
پدر شعر نو
میراث مردمی شعر مشروطه، به ویژه با راهی که لاهوتی و تقی رفعت، شاعری با ذهن و زبان انقلابی، باز کرده بودند، به نیمایوشیج (علی اسفندیاری)، پدر شعر نو، رسید.
نیما در شعرهای "خانواده سرباز"، "محبس"، "خارکن"، "شهید گمنام"، "مادری و پسری"، منظومه­ ی مانلی، "کار شب پا" و بسیاری قطعات دیگر، تصاویری زنده و بسیار موثر از زندگی روزمره­ ی زحمت­کشان ترسیم کرده که در سراسر ادبیات فارسی بی‌ نظیر است.
نیما، زحمت­کشان شهری را به طغیان و قیام فرا می‌خواند:
داد از این شهر و این صناعت داد!
چند باید نشست مست و خموش
بندگی چند با دل ناشاد؟
از زمین برکنید آبادی
تا به طرح نوی کنیم آباد
به زمین رنگ خون بباید زد
مرگ یا فتح، هرچه بادا باد
یا بمیریم جمله یا گردیم
صاحب زندگانیِ آزاد
فکر آسایش و رفاه کنیم
وقت جنگ است، رو به راه کنیم!
(بشارت، ۱۳۰۵)
نیما در منظومه‌های بلند "ناقوس"، "مرغ آمین" و "سوی شهر خاموش"، تصاویری جان­دار و رنگین از یک انقلاب پُر شکوه ارائه داده است:
او با نوای گرمش دارد
حرفی که می‌دهد همه را با همه نشان.
تا با هم آورد
دل­های خسته را
دل برده است و هوش، زمردم کشان کشان
و اندر نهاد آنان
جان می‌دمد به قوت جان نوای خود.
در تار و پود بافته‌ی خلق می‌دود
با هر نوای نغزش رازی نهفته را
تعبیر می‌کند
وز هر نواش
این نکته گشته فاش
کاین کهنه دستگاه
تغییر می‌کند!
(ناقوس)
نیما، تعهد اجتماعی را در ذات هنر می‌داند. وظیفه­ ی شاعر می‌داند، که در نبرد طبقاتی در کنار فرودستان بایستد. در نامه‌ای می‌نویسد: «شعر وسیله­ ی انجام خدمت اجتماعی است، یعنی احساسات طبقه را به حرکت در می‌آورد... البته نویسنده و شاعر اجتماعی، یک شاعر و نویسنده­ ی عالم و فاضل و جسور طبقاتی در ایران امروز خیلی کم است.»
نیما در نامه‌ای به خانواده، اشاره می‌کند که به طرز فکر برادر خود گرایش دارد. لادبن اسفندیاری، برادر نیمایوشیج، از نخستین اعضای حزب «عدالت» بود. او در گریز از دیکتاتوری رضاشاه به شوروی گریخت و مانند بیش­تر رفیقان خود قربانی تصفیه‌های استالین شد.
 
پس از نیما
هم­نوایی با آرمان محرومان در آثار بیش­تر شاعران پیرو نیمایوشیج دیده می‌شود: احمد شاملو (بامداد)، اسماعیل شاهرودی، سیاوش کسرایی، نادر نادرپور، نصرت رحمانی، منوچهر آتشی، اسماعیل خویی و...
منوچهر نیستانی (۱۳۱۵-۱۳۶۰) شاعری از نسل دوم پیروان نیما در شعری به عنوان "کارخانه" سروده است:
این جا
هر دکمه‌ای به منبع برقیست متصل،
کار تلاش آهن و بازوست
هر گوشه پیلواری، پولاد،
روی زمین چوب
خفته‌ست و دود عالم، با اوست
با سینه‌ها رفاقت دیرین صبر و سل
این جا،
گل‌های لفظ‌های شما را
- نارسته از لبان
توفان پر غریو هزاران چرخ،
از دود کش، به خارج انبار می‌برد.
این جا،
انبار انفجار مدامی پُر از صداست،
بازی بی‌صدای لبان، پیک قلب‌هاست،
هر سینه، کوره‌ای، وز صد یاد مشتعل
یاد غروب
درهای آهنی بر روی پاشنه می‌چرخند
مردان چرب خسته،
بی حرف
دسته دسته، بیرون می‌آیند...
یاد غروب و خانه ....
- چه خوب، آه!
لم دادن و تمدد اعصاب،
با چای داغ، و شام لب حوض،
فریاد بچه‌ها،
برخورد دیگ و قاشق مطبخ
وآنگاه، خواب،
خواب ...
چشمان نمی‌توانند این دود را شکافت...
با پیروزی انقلاب ضدسلطنتی بهمن ۱۳۵۷، جنبش کارگری جانی تازه یافت. در سایه­ ی‌ تشکل‌های صنفی و سیاسی، بازار شعر و ادب نیز رونق گرفت. از میان آثار و نام‌های بی شمار، می‌توان نام‌هایی را به یاد آورد: سعید سلطانپور، محمد مختاری، عمران صلاحی، جعفر کوش‌آبادی، اصلان اصلانیان، محمد خلیلی و...
 
منبع: سایت «بى. بى. سى»

Ei kommentteja:

Lähetä kommentti