عارف قزوینی
عارف قزوینی
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
عارف قزوینی | |
---|---|
عارف قزوینی |
|
نام اصلی | ابوالقاسم عارف قزوینی |
زمینه کاری | شاعر، تصنیفساز |
زادروز | ۱۲۵۹ خورشیدی قزوین، ایران |
پدر و مادر | ملاهادی وکیل |
مرگ | ۱ بهمن ۱۳۱۲ ۵۳ سال همدان، ایران |
محل زندگی | تهران |
جایگاه خاکسپاری | محوطه آرامگاه بوعلی سینا، همدان |
سبک نوشتاری | سراینده تصنیفهای میهنی در دوره مشروطه |
دیوان سرودهها | دیوان اشعار، تصانیف موسیقی |
همسر(ها) | خانم بالا |
محتویات |
کودکی و جوانی
عارف درسال ۱۲۶۱ هجری شمسی در قزوین متولد شد. پدرش "ملاهادی وکیل" بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فرا گرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. موسیقی را نزد حاج صادق خرازی فرا گرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسین واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحه خوانی پرداخت و عمامه میبست ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد.ازدواج
عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام "خانم بالا" عشق و علاقه پیدا کرد و با او در پنهان ازدواج کرد. (تصنیف دیدم صنمی... را در وصف ایشان سرود) فشارهای خانواده دختر پس از اینکه مطلع گردیدند زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.[۱]میان سالی و مشروطه
عارف در سال ۱۳۱۶ ه. ق به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد اما عارف به قزوین بازگشت.در سال ۱۳۲۳ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند گشته بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد. ایرج میرزا شاعر طنز سرای معروف، منظومه عارفنامه را در هجو وی سرودهاست.
در سال ۱۳۳۵ یکی از دوستان عارف به نام «عبدالرحیم خان» خودکشی کرد و عارف بر اثر این به جنون مبتلا شد و نظام السلطنه مافی او را برای مداوا به بغداد برد. پس از چندی با شروع جنگ جهانی اول همراه نظام السلطنه به استانبول رفت.
وی از این سفر پشیمان شد و در سال ۱۳۳۷ ه. ق به تهران بازگشت و کنسرت با شکوهی ترتیب داد.
در هنگام مرگ کلنل محمد تقی خان پسیان در سال ۱۳۴۰ ه. ق در تشییع جنازهٔ او شرکت نمود و به مسببین این حادثه ناسزا گفت. هنگامی که خواستند سر کلنل را روی توپ بگذارند، عارف فریاد بر آورد:
این سر که نشان حقپرستی است | امروز رها ز قید هستی است | |
با دیدهٔ عبرتش ببینید | کاین عاقبت وطن پرستی است |
مرگ
عارف در سال ۱۳۰۵ ه. ش به دعوت دوستی به بروجرد رفت تا شرح احوال دورهٔ آزادی خواهی را بنویسد. اما از بروجرد بر اثر حادثهای ناخوشایند خارج شده و به اراک پناه برد.[نیازمند منبع] در اراک هم او را راحت نگذاشتند. او خود میگوید:"بعد میگویند این ننگ[مقصود خود عارف است] بسته نباید درخاک قبر بماند، ای داد، بی داد! حقیقتاً ای داد، بی داد؛ الان ده، پانزده سال است شب و روز ورد زبان من این شدهاست که بگویم ای داد، بیداد."[۲]سپس بیماریش شدت گرفت و حنجرهاش گرفته، از خواندن بازماند و از معالجه ناتوان:
سرانجام عارف در سال ۱۳۰۷ جهت معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. عارف در همدان بیمار، رنج دیده و مایوس بود و از همه جز اندک دوستانی یک دل و صمیمی کناره گرفت و انسانها را شیطان و دروغگو مینامید. او از دشمنی اهل روزگار چنین شِکوه میکند:"آیا به که میشود گفت که سینهٔ من گرفت ومن استطاعت معالجهٔ آن را نداشتم تا اینکه به کلی ازبین رفت."[۳]
عارف باقیماندهٔ عمر را در خانهای اجارهای در یک قلعهٔ کوچک در درهٔ مراد بیک با یک کلفت به صورت تبعیدی و خود خواسته سکونت گزید؛ در حالی که دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود. او در سالهای پایانی با فقر دست به گریبان بود و اگرچه دوستان دور و نزدیک به او کمک میکردند، این امر به روح آزادهٔ شاعر لطمه میزد و او را شرمنده میساخت. خود دربارهٔ روزهای تنهایی میگوید:"آخر این چه بدبختی بود که دامن گیر من شدهاست. فرمانفرما با من بد، سلیمان میرزا بد، قوامالسلطنه بد، تقیزاده هم بد، نصرتالدوله بد، ملکالشعرا بد، مرتجع و آزادی خواه هر دو دشمن، من از هر طرف هدف تیر کینه خواهی شده."[۴]
در سال ۱۳۰۸ عارف سر مکاتبه با زرتشتیان هند را باز کردو برخی پژوهشهای خود را برای «سردین شاه پارسی» به هند فرستاد. زرتشتیان او را به هند دعوت کردند، اما جواب رد داد و دیری نگذشت که از کردهٔ خود پشیمان شد."حالا که هنگام زوال آفتاب عمر است و پایان روزگار به غفلت گذراندهٔ زندگانی است. که تازه دانستهام تنها دوستان من این دوتا سگ هستند که معنی وفا و محبت و دوستی را در آنها دریافتهام.[۵]
سر انجام در روز یک شنبه یکم بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در حالی که عارف ۵۴ سال داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد. جیران، کلفتش که او را به عقد خویش در آورده بود، حکایت کرده که عارف در آخرین دم از او خواست که وی را نزدیک پنجره ببرد تا آفتاب وآسمان میهن را ببیند واو پس از دیدن آفتاب چنین خواند:
[۶]
ستایش مر آن ایزد تابناک | که پاک آمدم پاک رفتم به خاک |
تصنیفها
![]() گروهی از مشروطهطلبان |
|
شاهان قاجار | |
---|---|
فتحعلی شاه محمدشاه ناصرالدین شاه مظفرالدین شاه محمدعلی شاه احمدشاه |
۱۲۱۳-۱۱۷۶ ۱۲۲۶-۱۲۱۳ ۱۲۷۵-۱۲۲۶ ۱۲۸۵-۱۲۷۵ ۱۲۸۸-۱۲۸۵ ۱۳۰۴-۱۲۸۸ |
نخستوزیران قاجار | |
قائم مقام فراهانی حاجی میرزا آقاسی امیر کبیر میرزا آقا خان نوری علیاصغرخان اتابک عینالدوله مشیرالدوله مشیرالدوله پیرنیا مستوفیالممالک صمصامالسلطنه بختیاری سپهدار تنکابنی قوامالسلطنه وثوقالدوله فتحالله اکبر |
|
احزاب و گروهها | |
انجمنهای جنبش مشروطه مراجع ثلاث انجمن صفاخانه سوسیال دموکراتها، اجتماعیون عامیون کمیته ستار مرکز غیبی اعتدالیون انجمن اخوت انجمن مخدرات وطن جامع آدمیت کمیته مجازات حزب دموکرات، عامیون حزب کمونیست ایران انجمن مقدس ملی اصفهان شرکت اسلامیه انجمن اسلامیه |
|
رویدادهای مهم | |
کتاب ها
مقیم و مسافر تاریخ دخانیه تنبیهالامة و تنزیهالملة |
|
- از خون جوانان وطن لاله دمیده [۱]
- دیدم صنمی، سرو قدی، روی چو ماهی – آواز افشاری – ۱۲۶۵
- ای امان از فراقت امان – دستگاه شور – ۱۲۷۵ (همزمان با ورود مشروطه خواهان به تهران)
- نمیدانم چه در پیمانه کردی – آواز افشاری
- نکنم چاره اگر دل هر جایی را – آواز افشاری – ۱۲۷۶
- افتخار همه آفاقی و منظور منی – دستگاه سهگاه - (برای افتخارالسلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
- توای تاج، تاج سر خسروانی – آواز افشاری – ۱۲۷۷ - (برای تاج السلطنه - دختر ناصرالدین شاه)
- هنگام میفصل گل و گشت چمن شد – آواز دشتی - (به مناسبت افتتاح دورهٔ دوم مجلسشورایملیایران)
- دل هوس سبزه و صحرا ندارد – آواز ابوعطا
- نه قدرت که با وی نشینم، نا طاقت که جز وی ببینم – آواز افشاری
- ننگ آن خانه که مهمان ز سرخوان برود – آواز دشتی – ۱۲۸۸ - (به مناسبت اخراج مورگان شوستر آمریکایی از ایران)
- باد فرح بخش بهاری وزید – آواز بیاتزند
- بلبل شوریده فغان میکند – دستگاه ماهور – ۱۲۸۹
- گریه را به مستی بهانه کردم – آواز دشتی – ۱۲۸۷
- از کفم رها شد مهار دل –آواز افشاری – ۱۲۸۸
- ترک چشمش ار فتنه کرد راست – ابوعطا (حجاز) – ۱۲۹۴
- چه شورها که من به پا ز شاهناز میکنم – دستگاه شور – ۱۲۹۵
- بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان – دستگاه سهگاه –۱۲۹۷
- جان برخی آذربایجان باد – آواز دشتی – ۱۲۹۷ (برای آذربایجان - در جواب تفرقه افکنان)
- شانه بر زلف پریشان زدهای، بهبه و به – آواز دشتی –۱۲۹۷
- رحمای خدای دادگر کردی نکردی – آواز بیاتزند – ۱۲۹۷
- امروزای فرشتهٔ رحمت بلا شدی – آواز افشاری – ۱۲۹۹
- گریه کن که گر سیل خون گری ثمر ندارد – آواز دشتی – ۱۳۰۰ (به مناسبت مرگ کلنل محمد تقیخان پسیان)
- تا رخت مقید نقاب است – آواز بیاتاصفهان – ۱۳۰۱
- ای دست حق پشت و پناهت بازآ – دستگاه شور – ۱۳۰۰(برای سید ضیا)
- گو به ساقی کز ایاغی ترکی و ماغی
- باد صبا بر گل گذر کن – آواز شوشتری
- چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم – ۱۳۰۳ (به یاد ستارخان و باقر خان)
- باد خزانی زد ناگهانی، کرد آنچه دانی – دستگاه شور - ۱۳۰۳ (برای آذربایجان)
خوانندگان تصنیفها
به دلیل سادگی و نداشتن اوج در تصنیفهای عارف و اینکه غالب تصنیفها قابل اجرا روی یک یا دو گوشهاست، تصنیفهای عارف را به سادگی مردم میتوانستند بخوانند، از زمان سروده شدن تصنیفها تا به امروز به وسیله خوانندگان غیرحرفهای و حرفهای بارها این تصنیفها خوانده شده، از جمله خوانندگان پرآوازه که برخی تصنیفهای عارف را اجرا کردهاند: قمرالملوک وزیری، عبدالله دوامی، الهه (تدوین از روح الله خالقی)، محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، همایون شجریان، صدیق تعریف، محسن کرامتی، سالار عقیلی، لیلا فروهر.سبک و شیوه
وی اولین تصنیفش را در ۱۸ سالگی ساخت. عارف یا تصنیفهای وطنی-سیاسی ساخته و یا تصنیف عشقی و در هر دو زمینه نیز بی باک و سنت شکن بودهاست. تصنیفهای عارف چون اکثراً در وصف حال و اوضاع زمانه بود همگی تاثیر بسزایی در مجامع آن روز داشت. عارف از اولین کسانی است که در ایران کنسرت برگزار کرد و به جنبهٔ غیر مجلسی بودن و مردمی بودن آن تاکید میورزد. کنسرتهای او همیشه پر رونق و پر ازدحام بود. عارف در مورد تصنیف و تصنیف سازی عقیده داشت که تصنیف نباید تحریر داشته باشد تا مردمی که صدا و تحریر ندارند بتوانند به راحتی از پس اجرای آن برآیند.عبدالله دوامی نقل میکند: هنگام خواندن یکی از تصنیفهای عارف تحریر دادهاست و عارف به حالت قهر با او درگی شده که چرا تحریر میدهد. عارف در سرتاسر زندگی خود همیشه صراحت داشته و این حداقل در تصنیفهای اجتماعی و سیاسی او به خوبی مشهود است. او بدون هراس آن چه را که فکر میکرد درست است بر زبان میراند تا جایی که صراحت او گاه باعث رنجش دوستان و یارانش میشدهاست.جستارهای وابسته
منابع
- هزارسال شعر فارسی/به انتخاب جعفر ابراهیمی و دیگران. - تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۰.
- تصنیفهای عارف، ارشد تهماسبی، موسسه فرهنگی هنری ماهور۱۳۷۵
- دیوان عارف قزوینی، به کوشش مهدی نورمحمدی، انتشارات سنایی، ۱۳۸۱.
- دیوان عارف قزوینی (به همراه اشعار چاپ نشده)، به کوشش مهدی نورمحمدی، انتشارات سخن، ۱۳۸۹.
- عارف قزوینی نغمه سرای ملی ایران، مهدی نورمحمدی، قزوین: انتشارات عبید زاکانی، ۱۳۷۸.
- خاطرات عارف قزوینی (به همراه اشعار چاپ نشده)، مهدی نورمحمدی، با مقدمه استاد ایرج افشار، انتشارات سخن، ۱۳۸۸.
- نامههای عارف قزوینی، مهدی نورمحمدی، انتشارات نگاه، ۱۳۹۱.
- ↑ دیوان عارف قزوینی. انتشارات جاویدان. ۱۳۵۷. فصل تاریخ حیات عارف به قلم خودش. ص ۸۱ تا ۹۷
- ↑ شهر شعر عارف، ص ۲۵۶
- ↑ شهر شعر عارف، ص ۳۲۲
- ↑ دیوان عارف، ص ۴۶۶
- ↑ دیوان عارف، ص ۴۶۱
- ↑ شهر شغر عارف، ص ۳۳۳
پیوند به بیرون
ردهها:
- آهنگسازان اهل ایران
- اهالی الموت
- اهالی قزوین
- درگذشتگان ۱۳۱۲
- درگذشتگان ۱۹۳۴ (میلادی)
- زادگان ۱۲۵۹
- زادگان ۱۸۸۲ (میلادی)
- شاعران اهل ایران
- شاعران پارسیگو
- موسیقیدانان اهل ایران
در روز یک شنبه یکم بهمن
۱۳۱۲ خورشیدی در حالی که عارف ۵۴ سال داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد. جیران،
کلفتش که او را به عقد خویش در آورده بود، حکایت کرده که عارف در آخرین دم
از او خواست که وی را نزدیک پنجره ببرد تا آفتاب و آسمان میهن را ببیند و
او پس از دیدن آفتاب چنین خواند:
ستایش مر آن ایزد تابناک
که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
سپس به بستر بازگشت و لحظاتی بعد جان سپرد و...
ستایش مر آن ایزد تابناک
که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
سپس به بستر بازگشت و لحظاتی بعد جان سپرد و...
Ei kommentteja:
Lähetä kommentti