keskiviikko 4. tammikuuta 2017

درآمدی بر اوضاع جهان

عصرجدیدی درپیش است . وضع موجود و نظم موجود ، حتی پیش از آنکه عصر نوین ِ درحال انکشاف ، مستقر شود ، به دوران گذشته وروزگاری سپری گشته تعلق یافته است . واقعیتی که هم منادیان وحافظان آن – سرمایه داری جهانی – برآن معترف اند و به آن اذعان دارند ؛ و هم کارگران وزحمتکشان و اکثریت مطلق مردم جهان ، نسیم آن طوفان بزرگ را از هم اکنون برجان خود حس میکنند . ادامه ی وضع موجود دیگرممکن نیست .
درست درهنگامه ای که سرمایه داری به یگانه صورتبندی مسلط اجتماعی مبدل شد و سرتاسر جهان را درنوردید و اتحاد شوروی وبلوک شرق را به تاریخ سپردو پشت سر گذاشت وبه یکه تازی و از آن بیشتر به ترکتازی پرداخت واز لیبرالیسم به نو لیبرالیسم و تسلط بی چون چرای سرمایه داری مالی گذر کرد وپایان تاریخ را اعلام نمود ؛ به بن بستی ازدیوار های بلند و قطوربرخورد وبه پایان عصرخویش رسید . اتحادیه اروپا، جهان تک قطبی، یکه تازی آمریکا ، ناتو، صندوق بین المللی پول ، سازمان تجارت جهانی -گات – شورای امنیت سازمان ملل …همه وهمه دیری ست که دیگ زیرسوال رفته اند و آینده ی نامعلومی یافته اند . مفاهیم و برساخته ها و روبناهای ایدئولوژیک ِ آن مناسبات هم نظیر: «لیبرالیسم » و «دموکراسی» و « حقوق بشر » و « انتخابات آزاد »وغیره از این دست ؛ در برابر توحش و درندگی و تجاوز و کشتار های امپریالیستی به افغانستان و عراق و لیبی و یمن و تسلیح دسته جات آدمکش و آدمخوار و انداختنشان به جان خاورمیانه ی مجروح ، رنگ ِ رُخ باخته اند . اتحاد و اتفاق منادیان و صاحبان بخش مسلط ِسرمایه داری جهانی با مرتجع ترین و بی قانون ترین دول و نیمچه دول منطقه نظیر عربستان و قطر و امارات  ؛ و با فاشیست ها و نازیست ها در اکراین و حمایت و تقویت دولت کودتایی و جنایتکاران به آتش کشنده ی کارگران  اودسا و زنده زنده سوزاندن صد ها تن از کارگران آنجا ؛ دیری ست که آن روبناها و مفاهیم سیاسی را دراذهان زحمتکشان ِجهان وافکارعمومی دنیا بمزخرفات بورژوازی وترّهات ِامپریالیستی مبدل ساخته است .
ایالات متحده آمریکا که خود رهبری و سردمداری « نظم نوین جهانی » را بر عهده داشت و نیروی محافظ این نظم به شمار می رفت  ؛ دیگر تاب تحمل عوارض ناشی از کتمان تناقضات وبه تعویق انداختن ِ معضلات داخلی و جهانی را ندارد و روند و نتایج انتخابات 45 امین ریاست جمهوری آن نشان داد که اوضاع به چنان دل دردی انجامیده است که از شدت و حدّت ِ آن طبقات حاکمه همچون شتر خسته ی کف بر آورده بر دهان ، به اسرار مگو دهان گشوده اند ! طبقه ء حاکم آمریکا در مواجهه با واقعیت ِ سهمگین ِ شکست نولیبرالیسم و افزایش غیر قابل تحمل فاصله ی طبقاتی و تبعیض نژادی و نارضایتی عمومی سه طرح و سه جایگزین را درخلال این انتخابات مطرح ساخت :
یک – هیلاری کلینتون ؛ که معنا و مفهوم آن تداوم وضع موجود و تعلیق زمان و ادامه ی شرایط کنونی ست . مدافع حقوق زنان و همجنس گرایان ؛  اما ، در جایی که سر سوزنی منافع انحصارات در معرض خطر قرار گیرد ، با بی رحمی هر چه تمامتر از منافع انحصارات دفاع و بر علیه محیط زیست و کارگران قد علم می کند !
دو- برنی سندرز که ظهور اش به خودی خود تائیدی ست بر معضل بزرگی که اکثریت مردم آمریکا و بویژه طبقه ی کارگر این کشور با آن روبرو هستند : کار ِ هرروز بیشتر و بیشتر و درآمد هر روز کمتر و کمتر ؛ فقدان کمترین تعادلی فیمابین کارو فراغت ؛ کشتار سیاهپوستان به توسط پلیس و استیلای عملی و واقعی نژادپرستی و حمایت دستگاه قضایی ِ آمریکا از این وضع از طریق تبرئه ی پلیس ؛ و طغیانی که به اشکال گوناگون و بویژه به صورت پلیس کُشی ِ متقابل در حال شکلگیری ست .
طبقه ی حاکم حتی راه حل چپی از نوع برنی سندرز و برنامه و پلاتفرم او را هم برنتافت و به او تنها به هیئت اسب تروایی نگریست که میبایست به درون کارگران و جوانان فرستاد و به هنگام مناسب از آن استفاده ای مناسب کرد . اینست که وقتی اسب تروای برنی سندرز به گردهم آیی حزب دمکرات رسید دیگر از آن برنامه های محیط زیستی و کارگری خبری نبود زیرا که پیشاپیش از طرف حزب مردود شده بودند و این سوسیالیست ِ حزب دمکراتی ِ آمریکا اکنون مبلّغی بود که از پشت تریبون کنگره ی این حزب ، هیلاری کلینتون را بهترین و مناسب ترین گزینه برای ریاست جمهوری اعلام می کرد که تاکنون در عمر سیاسی اش میشناخته است !
سه- و سر انجام دونالد ترامپ همچون آلترناتیو بغایت راست سرمایه داری آمریکا بود که با اخراج مکزیکی ها و الغاءقرارداد نفتا و ترانس پاسیفیک ، وعده ی تغییر اوضاع اقتصادی و قول ایجاد اشتغال می داد و از ضرورت ِ نگاهی دیگر بار به سیاست جهانی و ناتو و همکاری با روسیه و مالاً بازگشت و نگاه به درون سخن می راند و با اظهار اینکه « در خیابانها دارند پلیس ما را می کشند » به شرایط طغیانی یی اشاره میکرد که بخشهای دیگر طبقه ی حاکم و کل هیئت حاکمه ی کنونی تظاهر به ندیدن آن می کنند .
برنی سندرز یک هفته پس از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و اعلام پیروزی دونالد ترامپ در مصاحبه ای رادیویی گفت : « میلیونها نفربا وجود انزجار از دیدگاههای دونالد ترامپ در باره ی زنان و اقلیت ها ، به او رآی دادند چون او وعده ی بهبود زندگی خانواده های کارگر را داده بود . بیایید رک و صریح باشیم . ترامپ به عنوان کاندیدایی که کمترین محبوبیت را در تاریخ آمریکا داشته به کاخ سفید رسید و عدم محبوبیت او بسیار بالا بود . اما کاری که او کرد جلب نظر مردم ِ ناراضی ، خشمگین و ناراحت آمریکا و دست گذاشتن روی اتفاقاتی بود که برای خانواده های کارگر رخ داده بود . در آمریکا میلیونها خانواده کارگر وجود دارند که در آنها افراد در دو یا سه شغل مشغول به کار هستند و باز هم استطاعت مراقبت از فرزندانشان را نداشته و یا نمیتوانند آنها را به کالج بفرستند ».
اعلام تجدید نظر درروابط آمریکا با ناتو ، لغو قرارداد نفتا و ترانس پاسفیک و ضرورت توافق و همکاری باروسیه در باره سوریه ، از سوی رئیس جمهور جدید آمریکا صرفنظر از اینکه تا چه حد و چگونه عملی شوند و امکانپذیر باشند ؛همه گی مبین آنند که حاکمان و حکمرانان ِ این مناسبات و نظام جهانی هم ، ادامه استیلاء و سلطه و حکومت به شکل کنونی و تحت قواعد و در چارچوب های موجود را ناممکن می دانند . همزمان از سَمت اذهان و خودآگاهی ِاکثریت ِ توده های محروم جهان – کارگران و فرو دستان و تهیدستان وهمان 99درصدی ها –  هم ؛ نشانه های آغاز فروریختن مبانی توجیهی، نظری ،و ایدئولوژیک ِ این  نظم ناعادلانه و ستمگرانه هویداست . نظمی که تا همین دیروز مبلغین و کارگزارانش آن را ابدی و حتی ازلی می «نمود» ند و آن را پایان تاریخ می دانستند  .  ظهورو زایش ِ عصر جدید ، هم واقعیتی جاری و هم ضرورتی تاریخی ست .
خاورمیانه و بدیل ِ ما
امروزخاورمیانه بطن زایمان عصرجدید و انکشاف دوران نوین ؛ و سوریه ، گره گاه اصلی ِ چنین زایمانی است . خطوط چندی دراین میانه درگیراند :
1- آمریکا و اروپا یعنی امپریالیسم ترانس آتلانتیک به همراهی کانادا و استرالیا و بطور کلی بخش تاکنون مسلط بورژوازی جهانی ، استراتژی ِ ترسیم و تحکیم ِ « نظم نوین جهانی » با تجدید سازمان خاورمیانه بر اساس انحلال و نابودی حاکمیت ملی کشورهای منطقه و تبدیل آنها به واحد های کوچک ِ فاقد هر گونه ظرفیت تولیدی برای حتی بازارهای داخلی خود ؛ و ممتنع از هر گونه امکان تصمیم گیری و تاثیر گذاری بین المللی و حتی منطقه ای ؛ و به طرزی بی پایان درگیر منازعات قومی و مذهبی ؛ و پذیرش نقش دو گانه در لفظ و یگانه در معنای: بازار تولیدات انحصارات بین المللی و تامین کننده ی صُم ٌ بُکم ِ نفت و گاز و مواد خام ؛  را برای خروج از این بن بست تاریخی در پیش گرفته اند و در این راه از هیچ جنایت وکشتار و خونریزی و رذالت و بی شرمی فرو گذار نیستند .
تجاوزامپریالیسم ترانس آتلانتیک به خاورمیانه ، مطلقاً منادای نظمی پیشروو به ارمغان آورنده ی وضعی بهتر نیست .مابا هجوم وپیشروی های امپریالیستی درخاورمیانه مخالفیم و رو در روی آنیم . اضمحلال حاکمیت ِ ملی ؛ تکه پاره کردن سرزمینها و کشورهای منطقه و تبدیل آنها به واحدهای کوچک و متخاصم و اصطلاحاً بالکانیزه سازی خاورمیانه ؛ فروپاشی ِ ساختار ِاجتماعی ؛ و آوار ِ مخاصمات قومی و مذهبی برسرتاسرمنطقه ؛ و ایجاد حاشیه ای امن و بلامنازع برای پایگاه نظامی خود – اسرائیل –  ؛…همه و همه در مرکز اهداف و عمق استراتژی نوین ِامپریالیستی قراردارند . مهیب ترین و سهمگین ترین نتیجه ی فاجعه باری که تحقق این استراتژی به همراه دارد همانا سلب کامل هر گونه امکان برون رفتی از این وضعیت از مردم خاور میانه است . اگر طبقه ی کارگر عراق و سوریه و مصر و تمام خاورمیانه در سطحی از خودآگاهی و سازمانیافتگی ِ طبقاتی نیست که حضور تعیین کننده ای داشته باشد و شرائط را به سمت منویات خویش پیش بَرَد ؛ استیلای استراتژی امپریالیستی در منطقه ، اما ، به معنای محو هر گونه امکان سازمانیابی طبقاتی و به محاق بردن مبارزه طبقاتی تا آینده ای دراز وبس نامعلوم است . عراق و سوریه و بویژه لیبی خود گواه آنند که این نه یک فرضیه بلکه واقعیتی جاری ست ! لازم است و میبایست این شبیخون امپریالیستی در همینجا و پشت دیوارهای سوریه شکست بخورد و هرچه این شکست ، محرزتروسنگین تروکامل تر ، نتایج برای برای خاورمیانه ی فردا وفردای خاورمیانه ، بهتروبا هوده تر. ما برآنیم که حتی شکست طرحهای امپریالیستی درخاورمیانه برای کل جهان ومردم رنج دیده ی جهان نتایج بسیار خوبی میتواند به همراه آورد .
2- روسیه و ایران – به همراهی ِ تا حدود معین و لازمی – چین ؛ خط دومی را پیش می برند که اساس آن مبتنی بر حفظ وضع موجود و دفاع از آرایش کنونی از طریق توقف ِ ماشین جنگی و ارابه ی تخریبی ِ امپریالیسم غربی ست . ما مردم خاورمیانه و بویژه طبقه کارگر و فرودستان و تهیدستان خاورمیانه ؛ سر سوزنی مدیون و بدهکار روسیه نیستیم . روسیه ، همانگونه که بارها از زبان پوتین و لاوروف و همچنین طی بیانیه های رسمی سیاسی نظامی خود بیان کرده است ، در سوریه برای منافع ملی و جغراسیاسی خود می جنگد و قوای نظامی اش را برای متوقف ساختن امپریالیسمی بیرون کشیده است که به سمت مرزهای او و منافع او در حال پیشروی ست ؛ و دسته جات مسلحی را هدف قرار داده است که آشکارا روسیه را در چشم انداز اهداف خویش قرار داده اند . ما ، اما ، همانگونه که همواره و از آغاز این شبیخون مغول وار معتقد بوده ایم و اعلام کرده ایم ؛ بر آنیم که امپریالیسم ترانس آتلانتیک به هیئت ِ تانکی در آمده است که از غرب تا شرق خاورمیانه از شمال آفریقا تا سواحل یمن یعنی خاورمیانه ی بزرگ یا منطقه ی مینا را درمی نوردد در حالی که لوله ی توپ اش را بسمت هر ساخت و زیرساخت ِ پیشارویش گرفته و به آن شلیک می کند و منهدم می سازد و در مسیرش هرجنبنده و جاندار و هر ساختمان و ساختاری را له می کند و پیش می رود ؛ از اینروست که می بایست این تانک به هر نحو ممکن و مقدور و مطلوبی ، متوقف شود . اینست که بر خاستن و صف بستن روسیه در برابر قوای امپریالیسم غربی و از کار انداختن آن تانک و متوقف ساختن ِ پیشروی آن به نفع ما و مردم منطقه ی ما و همه کارگران وزحمتکشانی ست که در صورت پیروزی نیروهای امپریالیستی وحاکمیت دسته جات آدمکش و بغایت مرتجع در سوریه و عراق و خاورمیانه ، فاجعه ای غیر قابل توصیف را انتظار می کشند .
برغم همه ی اینها اما ، خط روسیه و ایران و چین ، راه حل خاور میانه نیست . چرا که این خط به معنای استمرار همان تناقضات و همان شکاف ها و همان معضلات پیشینی ست که زمین و زمینه ی شکلگیری جریانات و دسته جاتی همچون داعش و چاه نمای طرح « خلافت » آن و جبهه النصره و همسانان آنست .
3- خاورمیانه در گیر خط دیگری هم هست که اگر چه درآثار ونتایج و روشها همسو و همردیف قوای امپریالیستی و اذناب وابسته به دول منطقه مانند: ترکیه و قطر و عربستان عمل میکند ؛ اما در اهداف و برنامه ها خط سومی را پیش می بَرَد که در طرح « خلافت » صورتبندی کرده است . واقعیت اینست که نه دسته جات مزدور و وابسته و دست سازعربستان وترکیه و قطر نظیر ارتش آزاد سوریه و احرارالشام ونورالدین زنکی و نه حتی جریان القاعده ای همچون جبهه النصره ، پلاتفرم و برنامه ای ندارند که بر مبنای آن « دعوت » و راه حلی منطقه ای ارائه دهند و پیش برند . از اینروست که طرح خلافت ی که داعش پرچم آنرا درسوریه وعراق برافراشت بسیاری ازهمان دستجات مسلح راهم مجذوب خویش کرد وآنان را به پیوستن به داعش کشاند .
طرح خلافت مستلزم نفی کامل آرایش جغراسیاسی منطقه و ایجاد دولت واحدی ست تحت لوای خلافت . الزامات بلاواسطه ی پیشبرد چنین خطی عبارتنداز:عدم برسمیت شناختن مرزهای موجود ونیزعدم برسمیت شناختن تنوعات قومی ومذهبی موجود .
براین اساس است که : نفی تمام رژیم های منطقه و تلاش در جهت سرکوب و کشتار و به انقیاد درآوردن اقوام و گروهبندیهای گونا گون ِ مذاهب ، از همان آغاز کار در دستور کار داعش قرار گرفت و این اهداف میسر نبود و نیست مگر از طریق کشتار و قتل عام و ارعاب و شوک عظیم ! بعید نیست آنروزی که وقتی گرد و غبار فرو نشست و آب ها از آسیاب افتاد ، کسانی در اینجا و آنجا علت شکست داعش و طرح خلافت آن را به شیوه هایی نسبت دهند که در وحشی گری های داعش دیده ایم و می بینیم . و حتی بعید نیست که بانیان این وحشی گری ها را به افراد و گرایشاتی تقلیل دهند ؛ اما ، چنین تلاشهایی آب در هاون کوبین است چرا که  امر ممتنع ، ممتنع است . امکان استمرار سرمایه داری تجاری در قالب خلافت وابقاء استیلای بورژوازی عرب بدون بازگشت شیوه ی حاکمیت اعصار و قرون ماضی و باز پس گیری تمام دستاوردهای مدنی ِ مردم خاور میانه ، مطلقاً  میسّر نیست . اینست که طرح خلافت ِ داعش – ذاتاً و ماهواً – ملازم ِ استراتژی « النصرُ بالرعب »  و شوک عظیم و کشتار وسیع و آدمسوزی و به بردگی گرفتن زنان و پاکسازی قومی – مذهبی ست . داعش شمشیر از نیام برکشیده ی بورژوازی واپسگرای عربی ست که دیریست صدای ناقوس ِ مرگش را می شنود و «خلافت اسلامی» آلترناتیو دروغینی ست که بر بستر تناقضات ساختاری و بن بست بدیل های پیشینی و نارضایتی های ژرف ِ موجود در منطقه ی خاورمیانه و حتی آسیای میانه ؛ پیش نهاده است . خلافت ، طرح هیآت ها ودولت های حاکمه نیست ؛ طرح ِ طبقات حاکمه درمنطقه ی عربیست .
خاورمیانه ی فردا ، و فردای خاورمیانه
شکست «خلافت اسلامی » و داعش ، قطعی ست و این شکست پیش و بیش از آنکه شکستی تشکیلاتی – نظامی باشد ، شکستی استراتژیک و ایدئولوژیک برای داعش بوده و پایانی ست بر نوزاد نامشروعی به نام طرح خلافت . مردم سوریه و عراق و کل خاورمیانه به این « آلترناتیو» جعلی نه گفته اند . آری شکست داعش قطعی ست  اما خاورمیانه همچنان در آتش خواهد سوخت و در خون غوطه ور خواهد شد اگر که آلترناتیو دیگری ورای آنچه که برشمردیم به صحنه نیاید . ما بر آنیم که یگانه آلترناتیو مردمی و انسانی یی که میتواند متضمن همزیستی مسالمت آمیز و با حقوق برابر و برادری طبقاتی باشد ، خاورمیانه ای سوسیالیستی ست و بهترین و آسیب ناپذیرترین شکل تحقق آن هم اتحادی از جمهوریهای سوسیالیستی است که پیوست ِ داوطلبانه وحقوق برابروآزادی زبانها و مذاهب برای همه ی ملل و اقوام تشکیل دهنده آن ، ارکان وستونپایه های ساختمان آنند .
دوران ناسیونالیسم عربی چه درهیئت ناصریسم و چه در اشکال بعث  ایسم  ، دیری ست که سپری شده است و اساساً ظهور داعش و صعود پرچم « خلافت » – حتی برغم سقوط ِ محتوم اش – خود ، مبیّن آنست که ناسیونالیسم عربی پاسخگوی مطالبات خاورمیانه و الزامات دگرگونی های آن نیست . ناسیونالیسم  ترکی هم اگر امروزه کارایی می داشت ، بورژوازی ترکیه سکان مناسبات مسلط را به حزب عدالت و توسعه ی اسلام اردوغانی نمی سپرد .
ناسیونالیسم کُردی هم امروزه بر طبل جنگ می کوبد وقتی که در این گیرو دار وهنگامه ، منافغ بورژوایی اش را دربُرش و برداشتن تکه هایی ازاین منطقه ی مجروح جستجو می کند . ما بر آنیم که اکنون و اینجا دم زدن از اصل « حق تعیین سرنوشت » ، یعنی واپسگرایی مطلق و بر افروختن آتش جنگ بی پایانی که پیش و بیش از هرکسی خود مردم کرد را در زبانه های یش خواهد بلعید و به خاکستر خواهد نشاند ! بیش از یکصد سال است که خاورمیانه و بویژه ایران ما در گیر مبارزات مدنی و جنبش های اجتماعی و انقلاب سیاسی ست . اکنون که به مرحله ای پا نهاده ایم که در انقلاب اجتماعی ِ آتی به نتائج ایثار یکصد سال گذشته مان امیدوار شویم ؛ تبدیل این نبرد تاریخی – طبقاتی ِ ما به جنگ ها و منازعات قومی ؛ عین واپسگرایی و حتی جنایت علیه بشریت است !
خاورمیانه ی فردا در صورتی رنگ آرامش و آسایش را به خود خواهد گرفت که با پذیرش و برسمیت شناختن تنوعات قومی و مذهبی بربریت سرمایه داری را کنار زده و راهی به سمت آزادی و برابری بگشاید . راهی که ما برانیم که از سمت وسوی سوسیالیسم می گذرد .

وزیر فتحی
شیکاگو
 دسامبر 2016
برابر با 12 آذرماه 1395

Ei kommentteja:

Lähetä kommentti