maanantai 25. joulukuuta 2017

یووال نوح هراری: چه چیزی ترقّی بشریّت را توجیه میکند؟
نویسنده‌ی کتاب انسان خردمند، تاریخ مختصر بشر
هفتاد هزارسال پیش، اجداد انسان ما، حیوانات بی مقداری بودند، که همراه سایر حیوانات، در گوشه‎ای از آفریقا سرگرم کار خود بودند. اما اکنون، عده قلیلی با حکمرانی بشر برکره زمین مخالفت می‎کنند؛ ما درتمام قاره‎ها پخش شده‎ایم و کارهای ما سرنوشت سایرحیوانات (وحتی کره زمین) را رقم می‎زند. چگونه ما ازآنجا به اینجا رسیدیم؟ یووال نواه حراری تاریخ دان، دلیل شگفت آوری را برای ترقی بشریت ارائه می‏‎دهد.
۷۰ هزارسال پیش، اجداد ما حیواناتی عادی بودند. مهمترین چیزی که باید درباره انسان‎های ماقبل تاریخ دانست این است که آنها بی‌اهمیت بودند. تاثیرآنها برجهان بیشترازعروس دریایی کرم شب تاب یا دارکوب نبود. اما درمقابل، امروزما این سیاره را کنترل می‎کنیم و پرسش این است که:‌ چگونه ازآنجا به اینجا رسیدیم؟ ما چگونه، ازکَپی‎های بی اهمیت که در گوشه‎ای ازآفریقا سرگرم کارخود بودند، به حاکمان کره زمین تبدیل شدیم؟
معمولا به دنبال تفاوت‎های میان خودمان وسایرحیوانات درسطوح فردی هستیم.
من می‎خواهم مطمئن شوم که ویژگی خاصی درباره من وجود دارد، درباره بدن من، درباره مغزمن، که من را ازیک سگ، یک خوک یا یک شامپانزه بسیار برترمی‎کند. اما واقعیت این است که، درسطح فردی، من به شکل شرم‌ آوری شبیه به یک شامپانزه هستم. واگرمن و یک شامپانزه را با هم دریک جزیره متروکه بگذارید، وما مجبورشویم برای بقا تلاش کنیم تا ببینیم کدامیک بهترعمل می‎کنیم، من قطعا روی شامپانزه شرط بندی می کنم، نه روی خودم. و این به معنی وجود مشکلی درباره شخصیت من نیست، فکرمی‎کنم اگرهرکدام از شما هم که تنها با یک شامپانزه در جزیره‎ای متروک قرار بگیرید شامپانزه بسیار بهتر عمل خواهد کرد.
تفاوت اصلی میان انسان‎ها و دیگرحیوانات در سطح فردی نیست، بلکه درسطح جمعی است.
انسان‎ها به این دلیل براین سیاره حکمرانی می‎کنند که تنها حیواناتی هستند که می‎توانند به شکل انعطاف پذیرودراجتماع‎های پرتعداد با هم تعامل کنند. البته، حیوانات دیگری هم هستند — مثل حشرات اجتماعی، زنبورها، مورچه‎ها– که می‌توانند به شکل جمعی عمل کنند اما دراین کارانعطاف زیادی ندارند. تشکیلات آنها بسیارچارچوب بندی شده است.
در واقع، تنها یک راه برای فعالیت یک کندو وجود دارد. و اگر موقعیت و یا خطر جدیدی در برابر کندو قرار بگیرد، زنبورها نمی‎توانند ساختار اجتماعی‎شان را یک شب از نو بسازند. مثلا، نمی‎توانند ملکه را اعدام کنند و جمهوری خلق زنبورها، و یا دیکتاتوری کمونیستی زنبورهای کارگر را ایجاد کنند.
دیگر حیوانات، مانند پستانداران اجتماعی– گرگ‎ها، فیل‎ها، دلفین‎ها، شامپانزه‎ها– می‎توانند با انعطاف بسیار بالاتری عمل کنند اما تنها در تعداد اندک چنین عمل می‎کنند، زیرا تعامل میان شامپانزه‎ها تنها براساس اطلاعات شخصی متقابل شکل می‎گیرد.
اگر من یک شامپانزه هستم و شما یک شامپانزه هستید، و من می‎خواهم با شما همکاری کنم، پس نیاز دارم که شخصا شما را بشناسم. چه جور شامپانزه‎ای هستی؟ شامپانزه‎ی خوبی هستی؟ شامپانزه‎ی بدی هستی؟ قابل اعتماد هستی؟ اگر شما را نشناسم، چطورمی‎توانم با شما همکاری کنم؟
تنها حیواناتی که می‎توانند این دو قابلیت را با هم ترکیب کنند و درتعداد زیاد به صورت انعطاف پذیرعمل کنند، ما هستیم، انسان خردمند.
در شرایط تک به تک یا حتی ده به ده، شاید شامپانزه‎ها بهترازما باشند. اما اگر ۱٫۰۰۰ انسان را دربرابر ۱٫۰۰۰ شامپانزه قراردهیم، به این دلیل ساده که هزار شامپانزه به هیچ وجه نمی‎توانند با هم همکاری کنند، انسان‌ها به سادگی برنده می‎شوند. و اگرسعی کنید که ۱۰۰٫۰۰۰ شامپانزه را درخیابان آکسفورد یا استادیوم ویمبلی، یا میدان تیان آن من یا واتیکان قراردهید، چیزی جزآشفتگی نصیبتان نخواهد شد، هرج و مرج کامل. فقط استادیوم ویمبلی را با ۱۰۰٫۰۰۰ شامپانزه تصورکنید. دیوانگی محض.
درمقابل، ده‎ها هزارانسان درآنجا کنارهم جمع می‎شوند وچیزی که می‎بینیم، معمولا، آشوب نیست. چیزی که می‎بینیم، شبکه‎های بسیارپیچیده وموثرهمکاری است. هیچ یک از دستآوردهای عظیم بشردرطول تاریخ ازساختن اهرام گرفته تا سفربه ماه، بر اساس توانایی‎های فردی میسر نشده است، بلکه با توانایی همکاری انعطاف پذیر انسانها در اجتماع به دست آمده‎اند.
حتی درباره سخنرانی که همین الان من در حال ارائه آن هستم فکرکنید: من درمقابل ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفرایستاده‎ام، که بیشترآنها برای من کاملا غریبه هستند. همین طور، شناختی ازاکثر کسانی که این رویداد را برنامه ریزی کرده و برروی آن کار کرده‎اند، ندارم. من، خلبان وخدمه هواپیمایی را هم که دیروزمرا به اینجا، به لندن، رساند نمی‎شناختم. من کسانی که این میکروفون و دوربین‌هایی که درحال ضبط صحبت‎های من هستند را اختراع کرده و ساخته‎اند را نمی‎شناسم. نویسندگان همه این کتابهایی که برای آماده کردن مطالبم مطالعه کرده‎ام را نمی‎شناسم. و البته هیچ یک از کسانی که این سخنرانی را از طریق اینترنت جایی در بوینس آیرس یا دهلی نو خواهند دید، را نمی‎شناسم.
به هرحال، هرچند که ما یکدیگر را نمی‎شناسیم می‎توانیم برای ایجاد این تبادل جهانی ایده‎ها، با هم همکاری کنیم. این یکی از کارهایی است که شامپانزه‎ها قادربه انجام آن نیستند. البته آنها با هم ارتباط برقرارمی‎کنند، اما شما هیچ گاه یک شامپانزه را نمی‎بینید که برای ارائه مطالبی درباره موزها یا فیل‎ها یا هرموضوع دیگری دریک کنفرانس شامپانزه‎ای، به دوردست‎ها سفر کند. البته ارتباط وتعامل همیشه خوب نیست، تمام کارهای پلیدی که انسانها درطول تاریخ انجام داده‎اند– وکارهای بسیار بدی انجام داده‎ایم– تمام آنها به خاطرارتباطات گسترده بوده است. زندان‎ها یک نمونه ازسیستمهای تعاملی هستند کشتارگاهها نمونه‎ای ازسیستمهای همکاری هستند. کمپ‎های بازپروری نمونه‎ای از سیستم همکاری هستند. شامپانزه‎ها کشتارگاه و زندان و کمپ بازپروری ندارند.
حال درنظر بگیرید که شاید من توانسته‎ام شما را قانع کنم که بله، ما برجهان حکومت می‎کنیم چون می‎توانیم درتعداد بالابا انعطاف با هم تعامل کنیم.
سوال بعدی که بلافاصله در ذهن یک شنونده کنجکاو مطرح می‎شود، این است که: ما دقیقا چگونه این کار را انجام می‎دهیم؟ چه چیزی تنها ما را، از میان تمام حیوانات، قادرمی‎سازد که اینگونه رفتار کنیم؟
پاسخ قوه تخیل ما است. به این دلیل می‎توانیم با انعطاف با تعداد بی شماری از غریبه‎ها تعامل کنیم که تنها ما، ازمیان تمام موجودات روی زمین، می‎توانیم تخیلات را بسازیم وداستانهای تخیلی را باور کنیم. و تا زمانی که همه به تخیلی واحد ایمان داشته باشیم همه از قوانین، هنجارها و ارزش‌های واحدی پیروی واطاعت می‎کنیم.
همه موجودات دیگراز سیستم‌های ارتباطی خود برای توصیف واقعیت استفاده می‎کنند. یک شامپانزه ممکن است بگوید “نگاه کن! یه شیر اونجاست، باید بزنیم به چاک!” یا “نگاه کن! یه درخت موز اونجاست! بریم چند تا موز بخوریم!” در مقابل انسان‌ها از زبان خود تنها برای بیان واقعیات استفاده نمی‎کنند، بلکه ازآن برای توصیف واقعیات جدید یا واقعیات تخیلی هم استفاده می‎کنند.
یک انسان ممکن است بگوید “نگاه کن، خدایی در آن سوی ابرهاست! و اگرآنچه من به تومی‎گویم را انجام ندهی، پس از مرگ او تورا مجازات خواهد کرد و تورا به جهنم خواهد فرستاد.” واگر تمام شما داستانی را که من همین الان ساختم باورکنید، آنگاه همه شما ازهنجارها، قوانین و ارزش‌های یکسانی پیروی خواهید کرد، و می‎توانید با هم تعامل کنید. این کاری است که تنها انسانها قادر به انجام آن هستند.
هیچگاه نمی‎توانید با این حرف که “…پس از مرگ به بهشت شامپانزه‎ها رهسپار خواهی بود” یک شامپانزه را متقاعد کنید که موزش را به شما بدهد.”…و به پاس اعمال نیکت، هزاران هزارموز به تو اعطا خواهد شد. پس این موزرا به من بده.” هیچ شامپانزه‎ای این حرف را باور نخواهد کرد. تنها انسان‌ها داستان‌هایی ازاین دست را باورمی‎کنند، و به همین دلیل است که ما برجهان حکم می‎رانیم درحالی که شامپانزه‏‎ها درباغ وحش‎ها وآزمایشگاههای تحقیقاتی نگهداری می‎شوند.
حال، ممکن است این مسئله را قابل قبول بیابید که بله، دریک بسترمذهبی، انسانها با ایمان به تخیلات مشابه با هم تعامل دارند. میلیونها انسان برای ساخت یک کلیسای جامع یا مسجد گرد هم می‎آیند یا درجنگهای صلیبی می‎جنگند یا جهاد می‎کنند، چون تمام آنها به داستانهای مشابه درباره خدا وبهشت وجهنم اعتقاد دارند. اما چیزی که من برآن تاکید دارم این است که دقیقا سازوکارمشابهی نه تنها زمینه‎های مذهبی بلکه تمام اشکال تعاملات انسانی درابعاد بزرگ را دربرمی‎گیرد.
به عنوان مثال، زمینه قانونی را درنظر بگیرید. امروزه اکثرسیستم‌های قانون بر اساس باوربه حقوق بشر تنظیم شده‎اند. اما حقوق بشرچیست؟
حقوق بشر، درست مانند خدا وسرای باقی تنها داستانهایی ساخته دست ما هستند. آنها واقعیات عینی نیستند؛ آنها خصوصیات بیولوژیکی گونه انسان اندیشمند نیستند. اگریک انسان را بگیریم و ازوسط به دو نیم کرده نگاهی به درون آن بیاندازیم، قلب، کلیه‎ها، اعصاب، هورمون‎ها و دی ان ای او را خواهیم یافت اما خبری ازحقوق او نخواهد بود. تنها جایی که می‎توانیم حقوق بشررا بیابیم درون داستان‎هایی است که ما ساخته‎ایم ودرقرون اخیربه اشاعه آنها پرداخته‎ایم. ممکن است آنها داستانهایی بسیار مثبت باشند داستانهایی عالی، ولی در نهایت تنها داستانهای تخیلی هستند که ما ساخته‎ایم.
درزمینه سیاسی هم به همین شکل است. مهم‎ترین فاکتورهای سیاست مدرن دولت‎ها و ملت‎ها هستند. اما دولت‎ها وملت‎ها چه هستند؟ آنها واقعیات عینی نیستند. یک کوه، یک واقعیت عینی است. می‏‎توان آن را دید، لمس کرد و یا حتی آن را بویید. اما یک ملت یا یک دولت، مانند اسرائیل، ایران، فرانسه یا آلمان، تنها داستانهایی هستند که ما ساخته‎ایم و به شدت وابسته و دلبسته آنها شده‎ایم.
در زمینه اقتصاد هم چنین است. امروزه مهمترین بازیگران دراقتصاد جهانی شرکت‎ها و موسسات هستند. احتمالا بسیاری از شما دریک موسسه مانند گوگل، تویوتا یا مک دونالدزکار می‎کنید. این نام‎ها دقیقا چه هستند؟ اینها چیزهایی هستند که وکلا آنها را تخیلات قانونی می‎نامند. آنها داستانهایی هستند که جادوگران پرقدرتی به نام وکلا آنها را ساخته و نگه داشته‎اند. (خنده) و موسسات در طول روزچه کار می‎کنند؟
بیشتراوقات به پول درآوردن مشغولند. اما، پول چیست؟ دوباره، پول هم یک واقعیت عینی نیست؛ وهیچ ارزش عینی ندارد. این تکه کاغذ سبزرا بردارید، اسکناس دلار. به آن نگاه کنید–هیچ ارزشی ندارد. نمی‎توان آن را خورد، نمی‎توان آن را نوشید نمی‎توان آن را پوشید. اما ناگهان این قصه گویان برجسته ازراه می‎رسند– بانکداران بزرگ، وزرای اقتصاد، نخست وزیران– و یک داستان کاملا متقاعد کننده برایمان تعریف می‎کنند:
“ببین، این تکه کاغذ سبزرا می‎بینی؟ این در واقع ۱۰ موزمی‎ارزد.” و اگر من آن را باورکنم، و شما آن را باور کنید، و همه آن را باور کنند، عملا نتیجه خواهد داد. آن وقت می‎توانم این تکه کاغذ بی‎ارزش را به سوپرمارکت ببرم، آن را به یک غریبه که تا به حال ندیده‎ام بدهم ودرازای آن موزهای واقعی بگیرم، که واقعا قابل خوردن هستند. این مسئله واقعا هیجان انگیز است.
هیچ وقت نمی‎توان با شامپانزه‎ها همچین کاری کرد. البته شامپانزه‎ها تبادل کالا می‎کنند: “بله اگرتو یک نارگیل به من بدهی، من یک موز به تومی‎دهم.” این جواب می‎دهد. اما تواین تکه کاغذ بی‎ارزش را به من می‎دهی وتوقع داری که من یک موز به توبدهم؟ به هیچ وجه! تودرباره من چه فکری کردی، من آدمم؟ (خنده)
پول، درواقع، موفق ترین داستانی است که توسط انسان‌ها ساخته و پرداخته شده است. چون تنها داستانی است که همه آن را باور دارند. نه تنها کسانی که به خدا اعتقاد دارند، نه تنها کسانی که به حقوق بشرمعتقدند، نه تنها کسانی که به ناسیونالیزم باوردارند، بلکه همه وهمه به پول اعتقاد دارند والبته اسکناس دلار. به طورمثال، اسامه بن لادن. او ازسیاست‎های آمریکایی ودین آمریکایی وفرهنگ آمریکایی بیزار بود، ولی هیچ مخالفتی با دلارهای آمریکایی نداشت. درواقع، اوشیفته آنها بود. (خنده)
بنابراین: ما انسانها به این دلیل حاکمان زمین هستیم که دریک واقعیت دوگانه زندگی می‎کنیم. تمامی موجودات دیگردریک واقعیت عینی به سرمی‎برند.
واقعیت آنها شامل اشیاء عینی است، مانند رودها، درختان، شیرها وفیل‎ها. ما انسان‎ها هم دریک واقعیت عینی زندگی می‎کنیم دردنیای ما هم رودها، درختان، شیرها و فیل‎ها وجود دارند. اما در طول قرن‎ها، ما برروی این واقعیت عینی لایه‎ای ثانوی از واقعیت خیالی ساخته‎ایم، واقعیتی ساخته از نهادهای خیالی، مانند ملت‎ها، خدایان، پول و موسسات. ونکته جالب آن است که با گذشت زمان درطول تاریخ این واقعیت خیالی بیشتروبیشترقدرت گرفت ودرنتیجه آن، امروزه قدرتمندترین نیروها درجهان همین نهادهای خیالی هستند. امروزه نجات رودخانه‎ها، درختان، شیرها وفیل‎ها به تصمیمات وآرزوهای همین نهادهای خیالی مثل ایالات متحده، گوگل و بانک جهانی، بستگی دارد. نهادهایی که تنها درخیالات ما وجود دارند.

Ei kommentteja:

Lähetä kommentti