چراعشقری، شاعرافغان هنوزهم محبوب است؟
30 ژوئن 2013 - 09 تیر 1392
عشقری
چرا عشقری، سالها محبوب بود؟
امروز ۹ سرطان، روزیکه بیشتر از سه دهه پیش عشقری رخت از این جهان بست، ولی
محبوبیت او هنوز هم پا برجاست، چرا؟ بدون شک علت های فراوانی را می توان
بر شمرد.
ظاهرا در هر زمانهای، شاعرانی هستند که بودن شان
دیده میشود ولی نبودن شان فاجعه نیست. روزگار عشقری نیز خالی از طنین
نامهای پر آوازه نیست اما عصر شاعران بزرگ نیز به حساب نمیرود.
تکرار و کهنگی، ذهن و زبان اکثر شاعران را پُر
کرده؛ از دو سه استثنا که بگذریم، عرصه رقابت آنقدر فراخ نیست که نام
عشقری در میان نام های بسیار، کم رنگ شود و در حافظه ها نماند.
عشقری پایتخت نشین است؛ هر چه در پایتخت چاپ میشود، در ولایات دست به دست میگردد.
اما آن برگ سبز تحفه درویشی هم که در ولایات چاپ
می شود، به سختی تا کابل می رسد؛ کابلی که از هر نگاه، چه کمی و چه کیفی،
امکانات بیشتر و بهتر نسبت به هر جای دیگر دارد.
طالع خوش عشقری در این است که در پایتخت به سر
میبُرد، شهری که مطمینترین مکان برای نام آور شدن است. همنشینی عشقری با
صاحبنظران و شاعران بهنام عصر در کابل نیز برای او محبوبیت و آوازه به
همراه داشته است.
شعر عشقری خالی از موضوعات اجتماعی و انتقادی
نیست. تبعیدها، فرار ها، ضبط مال مردم، زُهد ریایی و مسایل مشابه دیگر، گاه
گاه در شعرش منعکس میگردد و او را به دل های مردم نزدیک تر می سازد.
نعتیهها، حمدیهها و منقبتهای فراوان او را نیز،
باید یکی از علل محبت مردم نسبت به او دانست؛ ولی جدا از اینها، شاید
بتوان محبوبیت او را در این چند علت، عمدهتر خلاصه کرد:
داشتن طبع روان و استعداد سرایش شعر
توانمندی آفرینش شعر را که از استعداد فطری او سرچشمه میگیرد، می توان رکن اصلی محبوبیت عشقری دانست.
عشقری، چند صباحی نزد آخوند، جسته و گریخته
چیزهایی آموخته و بعد با جستجو در جُنگهای شعر و شرکت در محافل ادبی و
ممارست در شعرگویی به کسب سواد پرداخته است.
او در مجموع کمتر به زبان ادبی عصر خود شعر گفته است. عشقری در شعری که سرایش آن را با زبان ادبی آغاز میکند، زیاد نمی پاید.
بعد از چند مصرع، سراغ زبان گفتار میرود، زیرا از
سویی این زبان تخیلاتش را بیشتر مجال میدهد و از سوی دیگر، زبان ادبی
زبانی است که او آن را فرا نگرفته است. ترکیب زبان گفتار با زبان ادبی در
شعر او فراوان به چشم می خورد.
عشقری با ماحول خود با صمیمیت و شاعرانگی برخورد میکند و هستی را همچون شاعری راستین، ملکیت خود میداند.
بی هیچ پروا و هراسی، عناصر پیرامون خود را به شعر
دعوت می کند؛ از همینجاست که کلمات و واژه هایی که مربوط زندگی امروز و
اما تولید زبان های بیگانه است، نیز در شعر او حضور دارد، چون "تیپ
ریکاردر"، "اتومات"(خودکار)، "بم اتمی"، "انجنیر"(مهندس)، "تایر"، "سینما"،
"فیشن"(مد) و بیشماری دیگر.
تشبیهات عشقری اغلب تشبیهات ملموس است. عناصر
تشبیه تماما در اطراف ما یافت می شود. اگر ترکیبات انتزاعی گاهی در شعرش
آمده، شاید از تاثیرپذیری مستقیم دیگران؛ در قدم اول بیدل، باشد که عشقری
به او ارادت خاص داشته و در محافل بیدل خوانی اشتراک می کرده است.
به وصلت دوش بودم در خیال آباد تنهایی
گرفتم نیم شب زلف سخن سایت، خدا گفته
تصویرهای دور از ذهن، در شعرهای او کمتر دیده
میشود. با اینکه تصویر های بکر کمتر دارد اما تصویرهای معمول را گاهی
دوباره با تصرف و بعضا خوب استفاده میکند.
عشقری مو فتاده در چشمت
ورنه آن شوخ را کمر نبود
غزل عشقری، ساده و بدون تکلف است. بی آنکه قصد
مقایسه باشد، گاه میشود بیتی از صوفی را به جای بیتی از امیر خسرو گذاشت،
به عنوان نمونه این دو بیت را:
ساقی به گردش آر صراحی و جام را
مطرب بخوان وداعیه، ماه صیام را
آباد مینمایی دل هر خراب را
بگرفتهای به دلبری کار ثواب را
یا این دو بیت امیر خسرو را میشود خیال ابیات عشقری کرد:
ای شده ماه نما دیده بدخوی مرا
دیدهای هیچگه آن ماه جفا جوی مرا
نتواند که کسی را نکشد با آن روی
واگذارید به من آن بت بدخوی مرا
عشقری صاحب غزلیات گلچین و مخصوصا تک بیتهای خوب است. چند تا غزل و تعداد زیادی از ابیات او امروز آوازه و دروازه بسیار دارد.
عشقری فطرتا شاعر شوخ طبع است و به عنوان چاشنی
کلام، اکثرا شوخ طبعی را مد نظر داشته است. این شوخ طبعی باعث میشود که
ابیات انتقادی او نیز راه خود را زودتر و آسانتر به دل ها باز کند.
از طرف دیگر، زبان بی پیرایه عشقری خود برای شوخ
طبعی مساعد است، زیرا تکلف در زیبایی کلام، به اجبار باعث عطف توجه به جانب
دیگر نمیشود. این طبع شوخ آنجا ها بیشتر به دردش می خورد که کلمات
نامانوس و بیگانه را به شعر خود راه میدهد.
در مورد شعر عشقری گفته اند که نباید بر آن ایراد
گرفت و آن را دست زد زیرا به عوض آنکه خوبتر شود، بدتر میشود. ولی این
حرف اگر در مورد شعر های خوب او صدق هم کند، در مورد قسمت زیادی از شعر
هایش صدق نمیکند.
استفاده از زبان گفتار
شعر عشقری مایه از فرهنگ فلکلور دارد، او بیشتر شاعر زبان کوچه است و شاعر مردمان ساده.
یما ناشر یکمنش
زبان شاعرانه کوچه، با عشقری یک بار دیگر بیان شده
است. عادات، رسوم و عنعنات فراوان عصر را میتوان در شعر او پیدا کرد. او
از چیزهایی میگوید که در زندگی روزمره مردم مطرح است.
اگر مثلا تشبیهات او برای خواننده نو باشد، عناصر تشبیه آشنا و شناخته شده است.
"در اینجا کمپ شاهی بال مور است"؛ تشبیه سراپرده
شاهی به بال مور شاید جدید نباشد، اما "کمپ شاهی" نامی است که فقط در عصر
عشقری به نشیمنگاه شاه گفته می شد. یا مثلا در "فرقه مشر اردوی خوبان"؛
"فرقه مشری"(سر لشکری) منصبی است که فقط در قرن حاضر بدین نام یاد می شود.
ردیف های بیشتر شعر های مشهور او، از زبان گفتار و
ترکیبات معمول روزمره است: "غنیمت است"، "جور هستی بخیر هستی"، "ترا چی؟"،
"خیرات سرم گردم"، "خدا گفته"، "پشت گپ چی میگردی"، "تو ندانی خدا خو می
داند"، "وا وا چقدر خوب".
در پهلوی ترکیبات دیگر زبان گفتار، مثلها و
واژههای عامیانه، این ردیفها کمک خوبی بوده برای اینکه مردم اشعار او را
به حافظه بسپارند.
در جامعهای که تعداد بیسوادها و کمسوادها در
بیشتر است، زبان گفتار میتواند در تعیین شهرت شاعر بسیار با اهمیت باشد.
ولی به هر حال نادیده نباید گرفت که بهترینهای عشقری آنهایی است که زبان
ادبی در آنها میچربد و زبان گفتار در آن ها در حد اعتدال به کار گرفته شده
است.
آشنایی صوفی عشقری با اهل موسیقی
صوفی عشقری قسمتی از شهرت و محبوبیت خود را مدیون آشنایی با اهل موسیقی است.
گلوی آواز خوانهای ما چه از طریق رادیوی کابل و
رادیو افغانستان و چه هم بیرون از آن، وسیلۀ مطمینی برای پخش و نشر آثار
عشقری بوده است. با اینکه او با مطبوعات همکاری داشت، اما اولین گزیده
شعریاش چند سال پس از مرگ او اقبال چاپ یافت.
یعنی به صورت وسیع، این اهل موسیقی بود که به جای
کتاب، شعر عشقری را گوش به گوش و خانه به خانه می رساندند. خود عشقری هم با
ساز و آواز و هم با اهل آن رابطه نیک داشت.
از سازها و اصطلاحات موسیقایی در شعر او بسیار یاد
شده است. برای اکثریت مردم که سواد خواندن و نوشتن نداشتند، شنیدن شعر او
از لا به لای امواج موسیقی، راه را برای به خاطر سپردن و یا دستکم شنیدن
آن هموار میکرد.
معرفی شاعر توسط آواز خوان این امتیاز را دارد که خواننده شعر های برگزیده و انتخابی شاعر را آهنگ میکند.
در این قسمت، گویا اقبال عشقری بلند بوده، زیرا از
میان شاعران معاصر او، آوازخوانها بیشتر از همه شعرهای او را برای موسیقی
برگزیدهاند. اولین بار، استاد قاسم این غزل عشقری را خوانده بود:
عمری خیال بستم من آشنایی ات را
آخر به خاک بردم داغ جدایی ات را
خواندن توسط استاد بی همتای عصر که جدا از موسیقی،
به خاطر حفظ شعر بسیار، پرآوازه بود، سبب شد موسیقیدان های دیگر نیز به
شعر او توجه کنند.
استاد سرآهنگ، استاد رحیمبخش، هماهنگ و دیگران
از خرابات، تا فواد رامز، وحید قاسمی و فرهاد دریا و آواز خوانهای بسیار
دیگر از جمع هنرمندانی هستند که هر کدام چندین شعر او را خواندهاند.
تنها غزل "همسر سرو قدت نی در نیستان نشکند" را تا
حال من در شش آهنگ مختلف شنیدهام، یکی آهنگی است از استاد سرآهنگ که الفت
آهنگ شاگرد او آن را به عنوان اولین آهنگ خود در سال ۱۳۴۸ خورشیدی در
رادیو افغانستان ثبت کرده است؛ الفت آهنگ این شعر را با آهنگی از ساختههای
شاه ولی ولی "ترانه ساز" نیز اجرا کرده است.
این غزل را امانی، احمد ولی، وحید قاسمی و فرهاد
دریا هم خوانده اند. شعر عشقری شاید به سبب بی پیرایه بودن، عاطفی بودن و
نزدیکی به زبان گفتار، نوعی موسیقی پذیری نیز در خود داشته باشد که اینگونه
اهل موسیقی را هنوز به سوی خود می کشاند.
خصوصیات اخلاقی
در همان آغاز جوانی از تجارت که پیشه پدری اوست
روگردان شد. آهسته آهسته دار و ندار زندگی را در پای دوستان، در راه شاعری و
در پی آراستن مجالس شعر بر باد داد.
فقیرانه و تنها زیست ولی سخاوت را هیچگاه فراموش
نکرد، از میان ثروت های بیشمار، عشق را انتخاب کرد و واژه عشق را در تخلص
شعری خود چنان عجین کرد که از "اشقری"، "عشقری" ساخت (۱) و با کاکه ها طرح
دوستی ریخت و شیوه جوانمردی و وارستگی آنها را برگزید.
برای مردم هم روزگار او، زندگی عشقری نمونه تیپیک
قناعت، پارسایی و مناعت است. امروز در اذهان ما، عشقری بستگی عجیبی با
جوانمردی، بی نیازی، قناعت، با شاعرانگی و با کابل پیدا کرده است.
یوسف کهزاد وقتی در مورد خرابات می نویسد، از دکان
عشقری آغاز می کند: "این مرد سمبول زنده از کوچه شور بازار بوده و مورد
احترام همه مردم قرار داشت. الماسی که اگر در سینۀ خاک افتاده باشد، آن
الماس صوفی عشقری خواهد بود که در آغوش شور بازار تا آخرین لحظات عمر زندگی
کرد. دکان او آغازی از پدیدههای تماشایی این کوچه تاریخی بود".(۲)
برای ما که خود هنرمند مهمتر از اثر هنرمند است،
این ویژگیهای اخلاقی مورد پسند جامعه، در بیشتر شدن شهرت بیتاثیر نیست.
یک مصرع خواندنی که یکی از طرفداران او برایش سروده چنین است:
نَرِ تمام شاعر دنیاست، عشقری!
اگر بگوییم در میان شاعران قرن حاضر، محبوبیت
عشقری رشک بر انگیز است آن قدرها دور از حقیقت نخواهد بود. شاید بسیاری ها
فکر کنند محبوبیت او متناسب با توانایی های شعری او نیست اما هر چه باشد،
او شاعری است که میان مردم عام و هم با سوادهای شعر خوان، طرفداران بیشمار
دارد.
چاپ کتاب "شرح حال و تحلیل صوفی عشقری" در سال
۱۳۵۷ خورشیدی توسط نیلاب رحیمی را میتوان یکی از نشانههای محبوبیت عشقری
میان مردم و قشر کتابخوان دانست.
مخصوصا که فراموش نکنیم در کشور ما در مورد شاعران معاصر، کتاب و رساله نمی نوشته اند و امروز هم چندان نمی نویسند.
شعر عشقری، به پرنده کوچک و شادی شبیه است که اگر
چه پرواز اثیری در توانش نیست، ولی اینجا و آنجا در پرواز است. شاید هم
صفای خواب رنگین کودکانه را ماند که پیرانه سر، سراغ آدم را میگیرد.
او هنوز محبوب دل ها است و اما فقط گذشت زمان، عمر این محبوبیت را نشان خواهد داد.
پینوشتها:
۱. عشقری چون در کودکی نسبت به همسالان تنومند تر بود، او را "اشقر دیو زاد" می گفتند که نام اسپی است در کتاب امیر حمزه صاحب قران.
او در اوایل شاعری خود اشقری تخلص میکرد و بعد ها
آن را به عشقری تبدیل کرد، زیرا می خواست در تخلص او حرف عشق شامل باشد.
چنانکه خودش گفته بود: "عین حرف اول عشق است و عشق پاک است."
در مجله کابل در سال ۱۹۳۵ حینی که از همکاران قلمی
یاد کردهاند او را اشقری نوشتهاند، اما هنگام چاپ غزل "به این تمکین که
ساقی..." در سال ۱۹۳۹ میلادی، تخلص او، عشقری نوشته شده است.
۲. کهزاد، محمد یوسف، جلوههای زیبایی در هنر، مطبعه دولتی، ۱۳۶۶ کابل، صفحه ۲۰۶
Ei kommentteja:
Lähetä kommentti