maanantai 6. heinäkuuta 2020

گفت‌وگو با مایک دیویس
بیماری کرونا جهان را فرا گرفته است. اکنون میلیون‌ّها نفر در فضاهای بسته به سر می‌برند و ده‌ها هزار نفر جان خود را از دست داده‌اند. کشورها همه در حالت قرنطینه اند و کل سیاره در بحران است.
این امر چگونه رخ داد؟ کدام ساختارهای سیاسی، اقتصادی و محیطی موجب بروز این بحران شده‌اند؟ سرچشمه‌ بیماری‌های عالم‌گیر چیست؟ آیا شیوه‌ی زندگی سرمایه‌دارانه‌ ما به لحاظ زیست‌شناختی قابل دوام است؟ این سوالات موضوع گفت‌وگوی کتبی مدی مصر با مایک دیویس، فعال سیاسی مورخ و نویسنده‌ آمریکایی است. او مولف بیش از ۲۰ کتاب است، از جمله آثار مشهوری چون سیاره‌ زاغه‌ها، اکولوژی ترس، و هیولای پشت در: تهدید جهانی آنفولانزای مرغی.
♦ ترکیب کشاورزی سرمایه‌دارانه و رشد شهرنشینی چگونه به ظهور بیماری‌های عالم‌گیر منجر شده است؟ و چرا این انواع آنفولانزا عموما در آسیای جنوب شرقی ظاهر می‌شوند؟
مایک دیویس: برخی ویروس‌ها عرصه‌های زاد ولد طبیعی خاص خود را دارند، برای مثال وبا. تقریبا همه‌ موارد شیوع وبا از آب‌های گرم خلیج بنگال نشأت می‌گیرند. برخی ویروس‌های دیگر به طور دائم در گروه‌های خاصی از جانوران سکنی می‌گزینند: طاعون در جوندگان، آنفولانزا در پرندگان وحشی، تب زرد در میمون‌ها و ویروس‌های کرونا در خفاش‌ها. آنفولانزاها معمولا در جنوب چین ظاهر می‌شوند. این امر پیامد ناخواسته‌ یکی از بزرگ‌ترین موارد پیروزی تمدن بشری ا‌ست. نظام کشاورزی چین جنوبی، که متعاقبا در سراسر آسیای جنوب شرقی گسترش یافت، برای چندین هزاره بارآورترین نظام کشاورزی در کره زمین بوده است. نظامی همراه با مرغ‌ها و مرغابی‌های اهلی که درست در کنار خوک‌ها در دشت‌‌های وسیع کِشت برنج پرورش می‌‌یابند، دشت‌هایی که هر سال دو بار محصول می‌دهند؛ و این یعنی تولید خروارها پروتئین همراه با دو پُرس اضافی کربوهیدرات (برنج). اما این مزارع برنج آب‌گرفته پرندگان مهاجر را به سوی خود می‌‌کشند و غالبا انواع جدیدی از آنفلولانزا را به مرغ ها و مرغابی‌ها انتقال می‌دهند، و آنها نیز به نوبه‌ خود خوک‌ها را آلوده می‌کنند، و البته خوک جانوری‌ است که سیستم ایمنی‌اش بسیار شبیه سیستم ایمنی خود ماست. جهش از خوک به انسان بسیار آسان و بعضا فاجعه‌بار است. از آنجا که خوک‌ها می‌توانند آنفولانزا را هم از پرندگان و هم از انسان‌ها بگیرند، یک آلودگی مضاعف می‌تواند به «دسته‌بندی مجدد» ژن‌ّهای آنها منجر شود و نهایتا به آفرینش ویروسی دورگه بینجامد که برای پرندگان بسیار مرگ‌بار است و در عین حال دارای کلید ورودی به سلول‌های تنفسی انسان است. نتیجه‌ نهایی بروز یک بیماری عالم‌گیر است همچون در سال ۱۹۱۸-۱۹.
♦ آیا می‌توانید توضیح دهید چرا ویروس‌های آر.ان.اِی – برای مثال ویروس کرونا – غالبا به بروز بیماری‌های مسری مرگ‌بار می‌انجامند؟
-: البته ویروس‌ها اساسا ژن‌هایی انگلی اند که به سلول‌ها نفوذ می‌کنند و با سرقت و از آن خود کردن دم و دستگاه ژنتیکی سلول‌ها کپی‌های بسیاری از خود تولید می‌کنند. ویروس‌های مبتنی بر دی.ان.اِی دارای نوعی مکانیسم تصحیح اند که درون آنها تعبیه شده است تا کپی کردن دقیق را تضمین کند، اما ویروس‌های آر.ان.اِی فاقد چنین مکانیسمی هستند، و پیامد این امر تولید انبوهی از سلول‌های جهش‌یافته است که هر کدام ساختار آمینواسید اندکی متفاوت با هم دارند (یک ماشین زیراکس را تصور کنید که عملا در هر بار کپی کردن کمی خطا می‌کند). در واقع آنفولانزای نوع A که فقط چهار ژن دارد (حال آنکه کرونا ۸ ژن دارد)، تا آن حد مستعد خطا در بازتولید خویش است که احتمالا همواره در مرز انقراض به سر می‌برد. به بیان دیگر این آنفولانزا نرخ جهش را به حد نهایی آن می‌رساند، تقریبا یک میلیون بار سریع‌تر از سل‌ها یا ویروس‌های مبتنی بر دی.ان.ای. تولید انبوه کپی‌های نادقیق و متفاوت از ژنوم خودش برای این ویروس امتیازی‌ است برای غلبه بر مقاومت سیستم ایمنی انسان، زیرا طی این فرآیند به ناچار ویروس‌هایی تولید خواهند شد که دست‌کم تا حدی نسبت به پادتن‌های تولیدشده در آلودگی‌ّهای قبلی یا نشأت‌گرفته از واکسیناسیون مقاوم ‌اند. به همین سبب است که آنفولانزای نوع A هر ساله تغییر می‌کند و پیوسته به رغم همه‌ آلودگی‌های قبلی باز هم انسان‌ها را بیمار می‌کند. این فرآیند را لغزش آنتی‌ژنیک می‌نامند. جابه‌جایی آنتی‌ژنیک همانطور که پیش‌تر گفتم، زمانی رخ می‌دهد که دو نوع متفاوت آنفولانزا در یک سلول واحد با هم «جفت‌گیری» می‌کنند و ویروسی سراپا نو به وجود می‌آورند. البته این فرآیند در مورد ویروس‌های کرونا اندکی متفاوت است، زیرا آنها به لحاظ جابه‌جایی و ترکیب مجدد نیز واجد استعدادی خارق‌العاده اند.
♦ چرا تاکنون شاهد آن نبوده‌ایم که یک واکسن عمومی برای همه انواع آنفولانزا ساخته شود؟ آیا این کار اصلا ممکن است؟
جهش‌ها معمولا در قسمت «سر» دو یا سه پروتئیتی رخ می‌دهند که در سطح ویروس وجود دارند. و همین نیز به ویروس اجازه می‌دهد بر روی سلول انسانی «فرود آید» و سپس وارد آن شود. این سرها همان حیطه‌هایی اند که هدف‌های واکسن‌های سالانه اند. اما «تنه‌ّ»های این پروتئین‌ها ثابت اند و جهش نمی‌کنند. عملا همه‌ محققان بر این باور اند که ابزارهای لازم برای ساختن واکسنی موثر در طیفی گسترده وجود دارند. واکسنی که بتواند تنه‌های نامتغیر ویروس را از کار بیندازد و بدین سان در برابر همه‌ انواع آنفولانزا شکل عامی از ایمنی به وجود آورد که سال‌ّها پایدار است. تحقیقات در این زمینه انجام شده است، اما شرکت‌های بزرگ دارویی به
ساختن یا تولید انبوه چنین واکسنی علاقه ندارند زیرا برایشان سودآور نیست. (اگر به جنرال موتورز یک طرح سراپا نو برای تولید یک خودرو ارائه کنیم که یک عمر دوام می‌آورد، آیا این شرکت آن را تولید خواهد کرد؟)
دولت بوش در پی شیوع آنفولانزای مرغیH5N1  در سال ۲۰۰۵ قد‌م‌های سست و لرزانی در جهت آماده‌سازی تولید واکسن برداشت ولی پس از فروکش کردن بیماری، پی‌اش را نگرفت. از آن زمان تاکنون شمار بسیاری از دانشمندان به طور منظم خواستار اقدام دولت شده‌اند، اما هشدارهای آنها در سال‌های ریاست جمهوری اوباما نادیده گرفته شد. با این همه نباید از یاد برد که در طراحی واکسن انقلابی رخ داده است و هم‌پای اوج گرفتن تحقیق برای غلبه بر ویروس کرونا، قدم بعدی ممکن است ساخت واکسنی برای همه‌ انواع آنفولانزا باشد. اما یگانه واقعیت تردیدناپذیر آن‌ست که شرکت‌های بزرگ دارویی چنین کاری نخواهند کرد.
♦ به نظر می‌رسد ویروس کرونا برای جوان‌ترها خطر کمتری در بر دارد؛ آیا این بیماری عالم‌گیر کشورهای جنوب را که عموما جمعیت‌هایی جوان‌تر دارند، کمتر تهدید می‌کند؟
-: نه ضرورتا. به یاد داشته باشید که تا این مرحله ویروس در میان جمعیت‌هایی شیوع یافته که در آنها افراد زیر پنجاه سال عموما از تغذیه‌ی خوب و دسترسی به پزشک و بیمارستان برخوردار بوده‌اند. این بدان معنی ا‌ست که موارد حاد و بحرانی در میان جمعیت جوان‌تر عمدتا – اگرچه مسلما نه منحصرا – در میان کسانی رخ می‌دهند که از قبل دچار بیماری‌های مختلف بوده‌اند. اما چه رخ می‌دهد زمانی که ویروس کرونا در میان جمعیت‌هایی شیوع یابد که دسترسی‌شان به دارو حداقل است و به لحاظ سوءتغذیه، بیماری‌های درمان‌نشده و سیستم‌های ایمنی آسیب‌دیده وضعیتی بس بدتر دارند؟ امتیاز سنی برای جوانان فقیر در زاغه‌ّهای آفریقا و جنوب آسیا ارزشی بس کمتر دارد.
این امکان نیز وجود دارد که آلودگی وسیع در زاغه‌ها و شهرهای فقیرنشین شیوه‌ سرایت ویروس کرونا را تغییر دهد و ماهیت بیماری را دگرگون سازد. پیش از ظهور سارس در ۲۰۰۳، موارد شیوع ویروس کرونا عمدتا به حیوانات محلی، بیش از همه خوک‌ها، محدود بود. محققان خیلی زود دو راه متفاوت آلوده شدن را تشخیص دادند: سرایت از طریق دهان و مدفوع که معده و بافت روده‌ّها را مورد حمله قرار می‌داد، و سرایت از طریق دستگاه تنفسی که به ریه‌ها حمله می‌کرد. در مورد اول نرخ مرگ و میر بسیار بالا بود، در حالی که مورد دوم عموما به موارد ملایم‌تر بیماری منجر می‌شد. در شرایط حاضر در مورد درصد کوچکی از کسانی که تستشان مثبت بوده است، به ویژه موارد مربوط به کشتی‌های مسافربری اسهال و استفراغ گزارش شده است. بنا به یک گزارش «امکان انتقال سارس-کووید نوع ۲ از طریق فاضلاب، زباله‌ّها، آب آلوده، سیستم‌های تهویه و تصفیه هوا را نباید دست‌کم گرفت.»
این بیماری عالم گیر اکنون به زاغه‌های آفریقا و جنوب آسیا رسیده است، جایی که آلودگی ناشی از مدفوع در همه جا حضور دارد: در آب، سبزیجات کشت خانگی، و همچنین غبار موجود در باد (درست است، طوفان گه واقعیت دارد.) آیا این به منزله‌ رایج‌تر شدن سرایت از طریق روده‌ّهاست؟ و آیا این امر، همچون در مورد حیوانات،‌ موجب بروز آلودگی‌ّهای مرگ‌بارتر در میان همه‌ گروه‌های سنی خواهد شد؟
♦ آیا شیوع ویروس عالم‌گیر کرونا امری غیرمنتظره بوده است؟ آیا کسی آن را پیش‌بینی کرده و اگر کرده چرا جهان تا این حد فاقد آمادگی است؟
-: هیچ چیزی تا این حد قابل انتظار نبوده است. بروز قریب‌الوقوع یک بیماری عالم‌گیر از زمان شیوع سارس در    ۲۰۰۳ مهم‌ترین دغدغه‌ اپیدمولوژیست‌ها بوده است. در پی ظهور آنفولانزای مرغی در ۲۰۰۵، دولت آمریکا طرحی بلندپروازانه را تحت عنوان «استراتژی ملی برای آنفولانزای عالم‌گیر» اعلام کرد، مبنای این طرح کشف این نکته بود که نظام عمومی سلامتی و بهداشت در آمریکا در تمامی سطوح برای مقابله با آلودگی در مقیاس بزرگ به هیچ وجه آماده نیست. پس از وحشت ناشی از آنفولانزای خوکی در ۲۰۰۹، استراتژی ملی به روز شد و در ۲۰۱۷، یعنی یک هفته پیش از تفویض قدرت به ترامپ، مقامات رسمی دولت اوباما و مدیران جدید دم و دستگاه ترامپ مشترکا نوعی شبیه‌سازی کامپیوتری در مقیاس بزرگ را به اجرا گذاشتند که پاسخ نهادها و بیمارستان‌ّهای فدرال به گسترش سه بیماری آنفولانزای خوکی، ابولا و ویروس زیکا را بررسی می‌کرد و البته معلوم شد سیستم در جلوگیری از فراگیر شدن یا حتی صاف کردن به موقع منحنی‌های مربوط به ابتلا و مرگ و میر ناموفق است. بخشی از مسئله به تشخیص موارد آلودگی و هماهنگی نیروها مربوط می‌شد. بخشی دیگر ناشی از کمبود ذخیره‌ تجهیزات و گرفتگی زنجیره‌ عرضه بود، برای مثال وابستگی به معدودی کارخانه‌ برون‌مرزی برای تولید تجهیزات حمایتی ضروری. به علاوه در پس همه‌ اینها با شکست در بهره‌برداری کامل از امتیازات پیشرفت‌ّهای انقلابی در علم بیولوژی طی دهه‌ گذشته روبرو بوده‌ایم، به ویژه به منظور ذخیره کردن طیفی از واکسن‌ها و ضدویروس‌های جدید.
♦ آیا جهانی‌سازی سرمایه‌دارانه به لحاظ بیولوژیکی دوام‌پذیراست؟ 
-: فقط با پذیرش تقسیم‌بندی دائمی بشریت به لحاظ درمان و محکوم کردن بخشی از نوع بشر به انقراض محتوم.
جهانی‌سازی اقتصادی – یا به بیان دیگر شتاب یافتن حرکت آزاد سرمایه در چارچوب یک بازار جهانی واحد که در آن نیروی کار به طورنسبی فاقد تحرک و محروم از قدرت سنتی چانه زنی ا‌ست – چیزی ا‌ست غیر از اتکای متقابل اقتصادی که به واسطه‌ حمایت سراسری ازحقوق کارگران و خرده‌مولدان تنظیم می‌شود. وعوض این ما شاهد ظهور نظام جهانی انباشت هستیم که در همه جا دست اندر کاردرهم شکستن مرزهای سنتی میان بیماری‌های حیوانی و انسان‌ها، افزایش قدرت انحصارهای دارویی، انتشار زباله‌های سمی، تقویت الیگارشی و تضعیف حکومت‌های مترقی متحد به بهداشت عمومی، نابود ساختن اجتماع‌ّهای سنتی (چه صنعتی و چه ماقبل صنعتی) و تبدیل اقیانوس‌ها به فاضلاب است. راه‌حل‌های مبتنی بر بازار شرایط اجتماعی دیکنزی را دست‌نخورده باقی می‌گذارند و ننگ امروزی جهان ما یعنی دسترسی محدود به آب تمیز و نظافت را دائمی می‌سازند.
به واقع بحران موجود سرمایه را، چه خرد و چه کلان، وامی‌دارد تا با امکان شکسته شدن زنجیرهای تولیدی جهانی‌اش و از دست دادن توانایی‌اش برای بهره‌کشی دائم از نیروی کار ارزان خارجی روبه‌رو شود. در عین حال، این بحران بازارهای جدید یا رو به رشدی برای واکسن، سیستم‌های استریلیزه کردن، تکنولوژی نظارت، تحویل مایحتاج روزانه به خانه‌ّها و مانند آن ایجاد می‌کند. ترکیب همه‌ این خطرات و فرصت‌ها با یکدیگر نهایتا به یک راه‌حل نسبی منجر خواهد شد: محصولات و رویه‌های جدیدی که خطر دائمی بروز بیماری‌ها را کاهش می‌دهند ولی به طور همزمان بسط و گسترش بیشتر سرمایه‌داری نظارتی را دامن می‌زنند. اما این حمایت‌ّها تقریبا بی هیچ تردیدی محدود به کشورها و طبقات ثروتمند خواهند بود – به ویژه اگر هدایت آنها به بازارها و رژیم‌های ناسیونالیست اقتدارگرا واگذار شود. این حمایت‌ها موجب تقویت دیوارها خواهند شد و نه ویران کردن آنها، و شکاف میان دو بخش بشریت را ژرف‌تر خواهند ساخت: یک بشریت دارای منابع و امکانات لازم برای مهار تغییرات آب و هوایی و بیماری‌های عالم‌گیر نو و یک بشریت فاقد این امکانات.
♦ این عالم‌گیری تا چه حد فرصتی خواهد بود برای تجدید سازمان نظام‌های اقتصادی و تغییر سیاست‌های نئولیبرالی؟ نوعی دکترین شوک در جهت عکس.
-: همچون در شرایط جنگی، دولت‌ها و نخبگان حاکم دست به دامن اقدامات جمعی‌گرا خواهد شد و سیاست‌هایی را به کار خواهند گرفت که پیش‌تر رادیکال یا ضدسیستمی تصور می‌شدند. در دو کشتار بزرگ قرن گذشته به ویژه در میان متفقین به منظور حفظ پشتیبانی عمومی، امتیازات زیادی به اکثریت طبقه‌ کارگر داده شد، از جمله شناسایی حق تشکیل اتحادیه، چانه‌زنی جمعی و گسترش حق رأی. سرمایه‌داری دولتی زمان جنگ در عین حال مدیریت دولتی یا نظامی شبکه‌های راه‌آهن و برق و آب را ضروری ساخت. اگرچه مخالفت با جنگ سرکوب شد، با این حال نیروی کار توانست در عوض مشارکت در سازمان‌دهی تولید جنگی به قدرت و توانایی جدیدی دست یابد. البته وقتی که جنگ‌ها تمام شد شرکت‌ها و تراست‌ها کوشیدند این امتیازات را پس بگیرند و صنایع جنگی را از نو خصوصی کنند، در همان حال که اتحادیه‌های کارگری و چپ‌گرایان تلاش می‌کردند آنچه را موقتا به دست آورده بودند حفط کنند. به همین سبب است که سال ۱۹۱۹ جهان شاهد بروز بزرگ‌ترین موج اعتصاب در تاریخ بود.
رویاروی و درگیر با بیماری‌های عالم‌گیری که سلامتی همه‌ طبقات را تهدید می‌کنند، وضعیت امروزی ما به واقع مشابه همان دوران است. دولت‌ّهای وحشت‌زده در کنار اعمال سیاست‌های سرکوب‌گرایانه‌ی غیرضروری در عین حال می‌کوشند برخی اقدامات مترقی را به اجرا گذارند، نظیر ملی کردن بیمارستان‌ها در ایرلند و اجرای موقتی طرح حفظ درآمدها در  ایالات متحده، که همه‌ آنها عرصه‌ّهای جدیدی برای مبارزه را پیشِ روی ما می‌گشایند. بدین‌سان همچنان که سرمایه‌ بزرگ و احزاب دست راستی می‌کوشند در متن این بحران دستورالعمل سرمایه‌دارانه‌ جدیدی را تعریف کنند، ما شاهد ظهور یک مسابقه‌ تسلیحاتی سیاسی هستیم، در همان حال که جناح چپ فرصت‌های جدید برای تحقق اصلاحات دائمی نظیر بیمه‌ی همگانی را دنبال می‌کند. اما مهم‌ترین پدیده ظهور دوباره‌ بلوکی از طبقه‌ کارگر بوده است که پرچم «عاملیت تاریخی» را به دست گرفته است. منظورم همان ائتلاف گسترده‌ی کارگران سازمان‌یافته‌ بخش درمان (درآمریکا به رهبری اتحادیه‌ پرستارها) است که به لطف فراگیر شدن بیماری هر روز رادیکال‌تر می‌ٔشود و می‌توان تصور کرد که در آینده نقش حتی مهم‌تری در رهبری مبارزات فردا برای کسب حقوق اقتصادی اجتماعی بنیادین ایفا کند. هم‌اکنون این گروه در همه جا وجدان اجتماعی دوران بحران است. ازین‌رو درهرکشوری نیروهای مترقی می‌بایست همبستگی با امدادگران خط مقدم را اولویت فوری خود بدانند.
♦ پیوند درونی میان گسترش اینگونه بیماری‌ها و اقتصاد سرمایه‌داری جهانی، با توجه به مواردی چون ابولا و انواع شاخه‌های مهلک آنفولانزا چیست؟
-: من به چند مثال اشاره می‌کنم:
ناوگان‌‌های صنعتی و مزارع صنعتی در مقیاسی نابرابر با ماهیگیران محلی و کشاورزان خرده‌پا رقابت می‌کنند. صدها میلیون ‌نفر از مکزیک تا فیلیپین از زمین‌ها (و دریای) خود طی بیست سال گذشته رانده شده‌اند. گسترش شهرنشینی – که چین مثال بارز آن‌ست – نیز بدون هیچ دلیلی سرگرم بلعیدن زمین‌های کشاورزی است. اما نکته کلیدی اینجا‌ست: کشاورزی خرده‌مولدان، یعنی بنیاد اصلی امنیت غذایی محلی به تمامی تابع کشاورزی سرمایه‌دارانه‌ صادراتی شده یا جای خود را به آن داده است. هرچند این نوع کشاورزی خود تابع نوسانات آتی بازارهای کالایی و وابسته به واردات کود و مواد آفت‌کش است. و البته این آخری خود یکی از مشتقات نفت خام است که به سبب استفاده‌ بیش از حد در هیئت جویبارهای مملو از مواد زائد مهلک، زمینه‌ساز بروز سرطان و نابودی حوزه‌های ماهیگیری در رودخانه‌ها، دریاچه‌ّها و دریاها شده است.
بنا به تخمین فائو تولید جهانی مواد غذایی (عمدتا غلات) باید طی نسل بعدی دست‌کم پنجاه درصد افزایش یابد تا تغذیه‌ جمعیت درحال رشد ممکن شود. به گمان من، کشاورزی سرمایه‌دارانه نمی‌‌تواند به این هدف دست یابد، حتی با استفاده از پیشرفت‌های انقلابی در مهندسی زیستی محصولات وآبیاری قطره‌ای، زیرا بازارجهانی همواره موجب تخصیص نادرست تولید مواد غذایی (دام به عوض غلّه) میشود ونمی‌تواند درآمد بنیادین لازم را برای مولدان خرده‌پا وکارگران زراعی ایجاد کند. درهمین حال، شالوده‌های نه چندان محکم انقلاب سبزدهه‌ ۱۹۶۰ – حفرمیلیونها چاه عمیق برای آبیاری – درحال فروپاشی اند وهمپای آنها سفره‌های آب درهمه جا تخریب یا مسموم شده‌اند. کافیست به پنجاب یادره‌ سند بنگریم یا ازآن بهتربه بحران حاد کمبود آب درشهرهایی چون مکزیکوسیتی یااخیرا کیپ‌تاون.
البته بدیهی ا‌ست که خرده‌مولدان ورشکست‌شده به شهرها مهاجرت می‌کنند، شهرهایی که بسیاری از آنها هنوز متاثر از میراث دوره‌ استعمار اند، که طی آن فقط محله‌های اروپایی واجد شبکه‌ فاضلاب، آب لوله‌کشی و خدمات درمانی بوده‌اند. به رغم برخی پیشرفت‌های چشمگیر در وضعیت بهداشتی که به لطف حکومت‌های ملی‌گرای مترقی در زمان حکمرانی ناصر، نهرو و سوکارنو رخ داد، شرایط بهداشتی در زاغه‌ّها، به ویژه در حاشیه‌ّهای شهرها، به صورتی بارز بدتر شده است. در همان حالی که جمعیت این زاغه‌ها به شکلی انفجاری بالا رفته است.
اکثریت عظیم این زاغه‌نشینان عملا در شرایط اقتصاد معیشتی یا کفاف کار می‌کنند. بخش عمده‌ این گروه در مقیاسی جهانی به لحاظ مقتضیات بازتولید سرمایه‌دارانه اکنون زائد و بی‌فایده محسوب می‌شوند. این مردمان «اضافی» از هیچ یک از مواهب درمانی‌ای که غالبا هم‌بسته‌ داشتن شغل رسمی ا‌ست، برخوردار نیستند و درآمدشان به هیچ وجه برای خرید خدمات درمانی در بازار آزاد کافی نیست. سرمایه‌داری شرکتی در سطح جهانی دیگر شغل ایجاد نمی‌کند – همین و بس.
در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ برنامه‌های تعدیل ساختاری – یعنی قواعد تحمیل‌شده از سوی کشورهای ثروتمند و بانک‌هایشان در جهت نابودی قهرآمیز استقلال اقتصادی ملت‌های فقیر – در همه جا به کوچک شدن و غالبا خصوصی شدن خدمات عمومی منجر شده است. در این میان بودجه‌های مربوط به بهداشت و درمان عمومی به ویژه هیچ‌گاه بهبود پیدا نکرده‌اند، وضع در مورد حقوق و دستمزد کارکنان بخش بهداشت و درمان نیز به همین منوال است. در نتیجه جهان غرب، کل منطقه‌ کارائیب، آفریقا و جنوب شرق آسیا را از پزشکان و پرستاران آموزش‌دیده تهی کرده است.
 احتمالا در اکثر کشورهایی که عضو گروه بیست نیستند، تأمین مالی بهداشت و درمان متکی بر بودجه‌های شهرداری‌ها و استان‌هاست. نظام‌ّهای مالیاتی‌ای که به شدت ارتجاعی اند اجازه می‌دهند تا کمپانی‌های بزرگ و طبقات متوسط محلی تعهدات مالی خود را به حداقل برسانند یا از زیر بار آنها به کلی شانه خالی کنند. این خود نوعی فشار ساختاری بر تدارک امر درمان و حتی بیش از آن بر زیربناهای بهداشتی‌ ایجاد کرده است. فقدان آب تمیز و مستراح‌ها، همانطور که همه می‌دانند، مسئله‌ شماره‌ یک مربوط به بهداشت عمومی در سراسر جهان و بزرگ‌ترین علت واحد مرگ و میر به ویژه در میان کودکان است.
 چه چیزی می‌تواند تهوع‌آورتر از وضع هندوستان باشد سرزمینی که در آن حتی در شهرهای پیشرفته‌ مشهور چنای و بنگلور زنان ساکن زاغه‌ها به مستراح‌ دسترسی ندارند؟ یا مورد فراگیر شدن مسمومیت از سرب در فلینت و دیگر شهرهای کمربند زنگار در آمریکا که ناشی از فرسودگی لوله‌های آب است؟ یا تبلیغات شرکت نستله و دیگر بنگاه‌های بین‌المللی برای سوق دادن حکومت‌های نئولیبرال به سمت خصوصی کردن شبکه‌های آب؟ (مستراح‌ّهای عمومی پولی در زاغه‌ها نمونه‌ی دیگری از رشد سریع‌ فرصت‌ّهای سودآوری ا‌ست).
شرکت‌های بزرگ دارویی، انحصارگر و پادشاه انحصارگران، تجسم بارز تناقض میان سرمایه‌داری و بهداشت جهانی اند. قیمت‌های سرسام‌آور و انحصار مالکیت داروهایی که در آغاز توسط دانشگاه‌ها و دیگر محققان مستقل ساخته شده‌اند اما خود فقط بخشی از مسئله است. شرکت‌های بزرگ دارویی در عین حال از ساخت و تولید آنتی‌بیوتیک‌ها و آنتی‌ویروس‌های حیاتی که ما به آنها به شدت نیاز داریم به کلی طفره می‌روند. برای آنها بس سودآورتر است که داروهای ضدسترونی جنسی مردان تولید کنند تا آنکه نسل جدیدی از آنتی‌بیوتیک‌ها را وارد بازار کنند که می‌توانند با موج مقاومت باکتریایی مبارزه کنند، مقاومتی که عامل اصلی مرگ صدها هزار بیمار در سراسر بیمارستان‌های جهان است. شرکت‌های بزرگ دارویی چنین ادعا می‌کنند که معافیت آنها از قوانین ضدانحصار موتور اصلی رشد پژوهش دارویی است، حال آنکه در واقع این شرکت‌ها پول بیشتری را صرف آگهی و تبلیغات می‌کنند تا تحقیق و توسعه. واکسن‌ّها و داروهای پیشرفته‌ای که این شرکت‌ها به بازار سرازیر می‌کنند معمولا در ابتدا توسط شرکت‌های بیوتکنیکی کوچک و پویا ساخته می‌شوند که به نوبه‌ خود سرمایه‌ی لازم برای تحقیق را از دانشگاه‌های دولتی دریافت می‌کنند. شرکت‌های بزرگ دارویی در اصل همان سرمایه‌داری رانتی اند، یعنی مانعی بر سر راه ظهور انقلاب در طراحی بیولوژیکی و تولید واکسن.
دست آخر و به شکلی بدیهی‌تر سرمایه‌داری به واسطه‌ نشر مواد سمی کارخانه‌ای در فضاهای عمومی و محیط‌های زیست انسانی، مستقیما دست‌اندرکار کشتن ماست.
♦ هضم همه‌ی این حرف‌ها و هشدارها با هم کمی دشوار است. آیا می‌توانید استدلال خود را خلاصه کنید؟ 
-: اصل توضیح‌دهنده‌ بحران تمدنی زمانه‌ ما چیزی نیست مگر ناتوانی سرمایه‌داری در ایجاد درآمد کافی برای اکثریت انسان‌ها، عرضه‌ مشاغل و نقش‌های اجتماعی معنادار، پایان بخشیدن به انتشار آلودگی ناشی از سوخت‌های فسیلی و انتقال پیشرفت‌های انقلابی علم زیست‌شناسی به عرصه‌ بهداشت عمومی. اینها جملگی بحران‌هایی همگرایند که نمی‌توان آنها را از یکدیگر جدا ساخت و از این رو باید آنها را در پیچیدگی و تداخلشان بررسی کرد نه به عنوان مشکلاتی جدا از هم. اما اگر بخواهم این نکته را به زبانی کلاسیک‌تر بیان کنم، باید بگویم ابرسرمایه داری امروزی خود به مانعی مطلق بر سر راه رشد نیروهای مولدی بدل شده که وجودشان برای بقای نوع ما ضروری ا‌ست.
----------------------------
همه‌ محققان بر این باور اند که ابزارهای لازم برای ساختن واکسنی موثر در طیفی گسترده وجود دارند. واکسنی که بتواند تنه‌های نامتغیر ویروس را از کار بیندازد و بدین سان در برابر همه‌ انواع آنفولانزا شکل عامی از ایمنی به وجود آورد که سال‌ّها پایدار است. تحقیقات در این زمینه انجام شده است، اما شرکت‌های بزرگ دارویی به ساختن یا تولید انبوه چنین واکسنی علاقه ندارند زیرا برایشان سودآور نیست…. شرکت‌های بزرگ دارویی از ساخت و تولید آنتی‌بیوتیک‌ها و آنتی‌ویروس‌های حیاتی که ما به آنها به شدت نیاز داریم به کلی طفره می‌روند. برای آنها بس سودآورتر است که داروهای ضدسترونی جنسی مردان تولید کنند
---------------------------
مهم‌ترین پدیده ظهور دوباره‌ بلوکی از طبقه‌ کارگر بوده است که پرچم «عاملیت تاریخی» را به دست گرفته است. منظورم همان ائتلاف گسترده‌ی کارگران سازمان‌یافته‌ بخش درمان (در آمریکا به رهبری اتحادیه‌ پرستارها) است که به لطف فراگیر شدن بیماری هر روز رادیکال‌تر می‌ٔشود و می‌توان تصور کرد که در آینده نقش حتی مهم‌تری در رهبری مبارزات فردا برای کسب حقوق اقتصادی اجتماعی بنیادین ایفا کند. هم‌اکنون این گروه در همه جا وجدان اجتماعی دوران بحران است. ازین‌رو در هر کشوری نیروهای مترقی می‌بایست همبستگی با امدادگران خط مقدم را اولویت فوری خود بدانند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
گفت‌وگو با راب والاس
ویروس کرونای جدید جهان را در بهت فرو برده است. اما دولت‌ها به‌جای مبارزه با دلایل ساختاریِ این همه‌گیریِ جهانی، روی تدابیر اضطراری تمرکز می‌کنند.
راب والاس، زیست‌شناس، در گفت‌وگو با مجله مارکس ۲۱، درمورد پیوند تنگاتنگِ بین ویروس‌های جدید، تولید صنعتی غذا، و منطق سودآوری شرکت‌های چندملیتی توضیح می‌دهد.او ازخطرات کووید ۱۹، مسئولیت کشاورزی تجاری و راه‌حل‌های پایدار برای مبارزه با بیماری‌های عفونی می‌‌گوید.  راب والاس نویسنده کتاب «مزارع بزرگ آنفولانزای بزرگ ایجاد می‌کنند» است.
▪️  ویروس جدید کرونا تا چقدر خطرناک است؟
راب والاس: بستگی به این دارد که درچه مرحله‌ای از زمان‌بندی شیوع محلی کووید ۱۹ قرار دارید: مراحل اولیه، نقطه اوج، یا وقتی کار از کار گذشته؟ خدمات سلامت عمومی در منطقه شما چقدر کارآمد است؟ آمارهای جمعیت‌شناسی‌تان به چه صورت است؟ چند سال‌ دارید؟ آیا به لحاظ سیستم ایمنی جز گروه‌های پرخطرید؟ وضعیت سلامتی‌تان چگونه است؟ آیا ژنتیک ایمنی شما، یعنی ژنتیکِ زیربنای واکنش‌های سیستم ایمنی بدن‌تان، در مقابل این ویروس مقاومت می‌کند یا نه؟
▪️ آیا می‌شود گفت که این جاروجنجال‌ در مورد این ویروس صرفا تاکتیک‌های ارعابی هستند؟
نه، مسلماً این‌طور نیست. در سطح جمعیتی، درصد مرگ‌ومیر ناشی از کووید ۱۹ در زمان آغاز شیوع در ووهان بین ۲ تا ۴ درصد در نوسان بوده است. خارج از ووهان، به‌ نظر می‌رسد نرخ مرگ‌ومیر به ۱ درصد و حتی کمتر افت می‌کند، اما ظاهراً در بعضی نقاط همچون ایتالیا و ایالات متحده  افزایشی ناگهانی می‌یابد. نرخ مرگ‌ومیر آن قابل‌قیاس نیست با مثلاً نرخ مرگ‌ومیر سارس (۱۰ درصد)، آنفولانزای اسپانیایی (۵ تا ۲۰ درصد)، آنفولانزای پرندگان (۶۰ درصد)، یا ابولا (۹۰ درصد). اما مسلماً نرخ مرگ‌ومیر آن از نرخ مرگ‌ومیر آنفولانزای فصلی (۰,۱ درصد) بسیار بیشتر است. با وجود این، خطر آن فقط به نرخ مرگ‌ومیر مربوط نمی‌شود. ما باید با چیزی که میزان حمله به اجتماع یا نفوذ ویروس نامیده می‌شود دست‌ و پنجه نرم کنیم: اینکه ویروس به چه درصدی از جمعیت جهان نفوذ می‌کند.
▪️ می‌شود دقیق‌تر صحبت کنید؟
در روزگار ما، نقاط گوناگون شبکه جهانی توریسم و مسافرت به‌طرز بی‌سابقه‌ای به یکدیگر متصل شده است. با توجه به اینکه واکسن یا داروی ضدویروسی خاصی برای ویروس جدید کرونا وجود ندارد و تا این مقطع ایمنی گله‌ای نیز نسبت به این ویروس ایجاد نشده، حتی نرخ ۱ درصدی مرگ‌ومیر هم می‌تواند خطر قابل‌توجهی داشته باشد. با دوره نهفتگی بیماری که ممکن است به دو هفته برسد و شواهد فزاینده‌ای که از انتقال بیماری پیش از بروز علائم آن به دست آمده، معدود مکان‌هایی در جهان از این همه‌گیری در امان خواهند بود. اگر مثلاً، نرخ مرگ‌ومیر ۱ درصد باشد و این ویروس هم ۴ میلیارد نفر را آلوده کند، ۴۰ میلیون نفر خواهند مرد. درصد کمی از یک عدد بزرگ همچنان عدد بزرگی است.
▪️ اینها اعداد و ارقام ترسناکی هستند برای پاتوژنی که تازه آنقدرها هم بیماری‌زا نیست…
قطعاً و ما تازه در مراحل آغازین شیوع قرار داریم. مهم است که بدانیم بسیاری از عفونت‌های جدید طی مدت همه‌گیری تغییر می‌یابند. قدرت بیماری‌زایی، عفونت‌زایی یا هر دو ممکن است کمتر شود یا اینکه به‌طور ناگهانی افزایش یابد. اولین موج همه‌گیری جهانی آنفولانزا در بهار سال ۱۹۱۸ عفونتی نسبتاً خفیف بود. موج دوم و سوم آن بود که در زمستان آن سال و سال بعدش میلیون‌ها نفر را کشت.
▪️ اما کسانی که به همه‌گیری جهانی به دیده شک و تردید می‌نگرند معتقدند که نسبت به آنفولانزای فصلی معمول بیماران کمتری به ویروس جدید کرونا مبتلا شده‌اند و بر اثر آن فوت کرده‌اند. نظر شما درباره این موضوع چیست؟
من اولین نفری هستم که اگر ثابت شود این همه‌گیری جهانی تقلبی و الکی است، جشن می‌گیرم. اما این تلاش‌ها برای ردکردنِ خطر کووید ۱۹ با اشاره به بیماری‌های مرگبار دیگر، خصوصاً آنفولانزا، تمهیدی بلاغی است برای بی‌جا جلوه‌دادنِ نگرانی‌ها در مورد ویروس جدید کرونا.
▪️ پس مقایسه آن با آنفولانزای فصلی چندان موجه نیست…
مقایسه دو پاتوژن در مقاطع متفاوتی از منحنی همه‌گیری‌شان معنا و مفهوم چندانی ندارد. بله، آنفولانزای فصلی میلیون‌ها نفر را در سرتاسر جهان آلوده می‌کند و طبق برآوردهای سازمان جهانی بهداشت، موجب مرگ سالانه ۶۵۰ هزار نفر می‌شود. با وجود این، تازه آغاز همه‌گیری کووید ۱۹ است. و برخلاف آنفولانزا، ما نه واکسن داریم و نه ایمنی گله‌ای که بتوانیم سرعت انتقال آن را کند و از آسیب‌پذیرترین گروه‌های جمعیت محافظت کنیم.
▪️ حتی اگر این مقایسه گمراه‌کننده باشد، هر دوی این بیماری‌ها ویروسی و ناشی از گروه خاصی از ویروس‌ها، یعنی ویروس‌های RNA دار هستند. هر دو می‌توانند بیماری‌زا باشند. هر دو ناحیه دهان و گلو و گاهی همچنین ریه‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهند. هر دو بسیار واگیر هستند.
این‌ها شباهت‌های سطحی‌ای هستند که نکته حیاتی‌ای در رابطه با مقایسه دو پاتوژن با یکدیگر را در نظر نمی‌گیرند. ما چیزهای زیادی در مورد دینامیک آنفولانزا می‌دانیم، و در مورد کووید ۱۹ بسیار اندک. ناشناخته‌ها بسیارند. درواقع، حتی امکان شناخت بسیاری جوانب کووید ۱۹ تا وقتی که شیوع کاملاً پایان نپذیرد وجود ندارد. در عین حال، قضیه تقابل بین کووید ۱۹ و آنفولانزا نیست. بلکه ما با کووید ۱۹ «و» آنفولانزا سروکار داریم. ظهور عفونت‌های چندگانه‌ای که قابلیت همه‌گیرشدن در سطح جهان، و حمله به جمعیت‌ انسان‌ها به‌صورت ترکیبی و هم‌آمیخته را دارند باید اولین و مهم‌ترین نگرانی ما باشد.
▪️ شما چندین سال است که در مورد همه‌گیری‌های جهانی و دلایل آنها تحقیق می‌کنید. در کتاب‌تان با عنوان «مزارع بزرگ آنفولانزای بزرگ ایجاد می‌کنند»، سعی می‌کنید ارتباط‌هایی بین رویه‌های کشاورزی، کشاورزی ارگانیک و همه‌گیرشناسی ویروسی برقرار کنید. استنباط شما از این خط و ربط‌ها چیست؟
خطر واقعی هر شیوع جدیدی ناکامی یا بهتر بگویم امتناعِ مصلحت‌آمیزانه از درک این نکته است که هر کووید ۱۹ جدیدی یک مورد مجزا و جداگانه نیست. ظهور فزاینده ویروس‌ها ارتباط نزدیکی دارد با تولید غذا و منطق سودآوری شرکت‌های چندملیتی. هرکسی که می‌خواهد بفهمد چرا ویروس‌ها دارند خطرناک‌تر می‌شوند، باید الگوی صنعتی کشاورزی، و طور خاص‌تر، دام‌داری را بررسی کند. اکنون، دولت‌ها و دانش‌مندان انگشت‌شماری حاضر به انجام چنین کاری هستند و کاری کاملاً برعکس این را انجام می‌دهند.
وقتی ویروس‌های جدید شیوع می‌یابند، دولت‌ها، رسانه‌ها و حتی اکثر سازمان‌های پزشکی آنقدر روی هر وضعیت اضطراریِ جداگانه متمرکز می‌شوند که دلایل ساختاری‌ای را نادیده می‌گیرند که باعث می‌شود چندین پاتوژن‌ حاشیه‌ای ناگهان یکی پس از دیگری در سطح جهان گسترش یابند.
▪️ مقصر کیست؟
گفتم کشاورزی صنعتی، اما در مقیاس بزرگ‌تر پای چیزهای دیگری نیز در میان است. سرمایه دارد زمین‌خواری را تا آخرین تکه از جنگل‌های کهن‌رست و مزارع خرده‌مالکان در سرتاسر جهان پیش می‌برد. این سرمایه‌گذاری‌ها منجر به جنگل‌زدایی و تغییر و تحولاتی می‌شود که موجب ظهور بیماری‌های گوناگون می‌شود. درنتیجه، پاتوژن‌هایی که پیشتر در دل طبیعت مدفون بودند، به دامداری بومی و جوامع انسانی سرازیر می‌شوند. به‌طور خلاصه، مراکز سرمایه، جاهایی نظیر لندن، نیویورک، و هنگ کنگ، را باید کانون‌ بحران اصلی در گسترش بیماری‌ها تلقی کرد.
▪️ این مسئله در مورد کدام بیماری‌ها صدق می‌کند؟
در این مقطع، هیچ پاتوژنی وجود ندارد که با سرمایه بی‌ارتباط باشد. حتی پرت‌ترین آنها نیز به‌نوعی به آن ربط دارند. ابولا، زیکا، ویروس‌های کرونا، تب زرد، انواع و اقسام آنفولانزای پرندگان، و تب خوکی آفریقایی از جمله پاتوژن‌های زیادی هستند که راه‌شان را از دل دوردست‌ترین سرزمین‌ها به حلقه‌های پیراشهری، شهرهای بزرگ، و نهایتاً به شبکه مسافرتی جهانی باز می‌کنند.
▪️ نقش شرکت‌های چندملیتی در این فرآیند چیست؟
سیاره زمین در این مقطع زمانی عمدتاً سیاره مزارع  است. کشاورزی تجاری می‌خواهد بازار غذا را قبضه کند. تقریباً کل پروژه نئولیبرالیسم مبتنی‌ است بر حمایت از غارت منابع و زمین‌های کشورهای ضعیف‌تر از سوی شرکت‌هایی که در پیشرفته‌ترین کشورهای صنعتی قرار دارند. در نتیجه، بسیاری از آن پاتوژن‌هایی که مدت‌ها در جنگل‌های کهن مدفون بوده‌اند، دارند آزاد می‌شوند و کل جهان را تهدید می‌کنند.
▪️ در بسیاری از رسانه‌ها ادعا می‌شود که نقطه آغاز ویروس جدید کرونا یک بازار فروش حیوانات عجیب و غریب در ووهان بوده است. آیا این گفته درست است؟
هم بله و هم نه. سرنخ‌های مکانی‌ای وجود دارد که این ادعا را ثابت می‌کند. تعقیب ردپای اولین بیماران محققان را به بازار غذای دریایی ووهان هدایت کرده است، جایی که محل فروش حیوانات وحشی‌ است . اما ما تا کجا و تا چه نقطه‌ای باید عقب برویم و ردپای این بیماری را دنبال کنیم؟ وضعیت اضطراری واقعاً کی شروع شد؟ تمرکز روی این بازار باعث نادیده گرفتن منشاء و علل فروش حیوانات وحشی و سرمایه‌گذاری‌های فزاینده بر آن می‌شود. در سطح جهانی، و همین‌طور در چین، خورد و خوراک حیوانات وحشی دارد بیشتر رسمیت می‌یابد و به یک بخش اقتصادی تبدیل می‌شود. اما رابطه آن با کشاورزی صنعتی از اینکه صرفاً دست‌شان در یک کیسه پول باشد فراتر می‌رود. همان‌طور که تولید صنعتیِ خوک، مرغ و نظایر آنها به درون جنگل‌های کهن‌رست پیش‌روی می‌کند، تأمین‌کنندگان غذاهای وحشی را تحت فشار قرار می‌گیرند تا برای شکار بیشتر به درون اعماق جنگل بروند؛ در نتیجه احتمال تماس با پاتوژن‌های جدید مانند کووید ۱۹ افزایش می‌یابد.
▪️ به ‌محض آنکه ویروس در کشوری کشف می‌شود، دولت‌ها در همه جای جهان با تدابیر تنبیهی و اقتداگرایانه‌ای همچون قرنطینه اجباری کل یک منطقه یا یک شهر به آن واکنش نشان می‌دهند. آیا چنین تدابیر شدیدی قابل‌توجیه‌اند؟
استفاده از شیوع بیماری برای آزمایش جدیدترین تدابیر کنترلی مستبدانه آن هم در زمان پس از شیوع بیماری نشان‌گر افسارگسیختگیِ سرمایه‌داری فاجعه است. در زمینه سلامت عمومی، تأکید من براعتماد و شفقت است، که متغیرهای اپیدمولوژیک مهمی محسوب می‌شوند. بدون هر کدام از اینها، قانون‌گذاران حمایت عموم را از دست می‌دهند.
حس همبستگی و احترام متقابل از عوامل حیاتی و مؤثر برای ایجاد همکاری‌ای است که ما برای آنکه درکنار همدیگر چنین تهدیدهایی را تاب بیاوریم به آن نیاز داریم. خودقرنطینگی با حمایت گروه‌های آموزش‌دیده محلی، تأمین غذا و احتیاجات همه خانوارها، و بیمه بیکاری می‌تواند چنین همکاری‌ای را به وجود آورد.
▪️ در مواجهه با دینامیک فزاینده شیوع بیماری‌ها، مطالبه سوسیالیست‌ها چه باید باشد؟
کشاورزی تجاری به‌عنوان یک شیوه بازتولید اجتماعی، محض خاطر سلامت عمومی هم که شده، باید برای همیشه پایان یابد. شیوه تولید غذایی که هزینه زیادی در آن سرمایه‌گذاری‌ شده بر رویه‌هایی متکی است که تمام بشریت را به خطر می‌اندازد، و در مورد بحث ما، به آغاز یک همه‌گیری جهانی مرگبار جدید کمک می‌کند.
ما باید درخواست کنیم که سیستم غذایی به شیوه‌ای سوسیالیستی شود که از همان اول نتواند سروکله پاتوژن‌هایی به این خطرناکی پیدا شود. این امر مستلزم رویه‌های بوم‌شناسی کشاورزی است که از محیط زیست و کشاورزانی که غذای ما را کشت می‌کنند محافظت کند. ایده کلی آن است که باید شکاف‌های متابولیکی را که بوم‌شناسی ما از اقتصادمان جدا می‌کند را برطرف کنیم. خلاصه آنکه، باید سیاره‌مان را نجات دهیم.
--------------------------------------------------
خطر واقعی هر شیوع جدیدی ناکامی یا بهتر بگویم امتناعِ مصلحت‌آمیزانه از درک این نکته است که هرکووید ۱۹ جدیدی یک مورد مجزا وجداگانه نیست. ظهور فزاینده ویروس‌ها ارتباط نزدیکی دارد با تولید غذا و منطق سودآوری شرکت‌های چندملیتی.
--------------------------------------------------
سرمایه دارد زمین‌خواری را تا آخرین تکه از جنگل‌های کهن‌رست و مزارع خرده‌مالکان در سرتاسر جهان پیش می‌برد. این سرمایه‌ گذاری‌ها منجر به جنگل‌زدایی و تغییر و تحولاتی می‌شود که موجب ظهور بیماری‌های گوناگون می‌شود. درنتیجه، پاتوژن‌هایی که پیشتر در دل طبیعت مدفون بودند، به دامداری بومی و جوامع انسانی سرازیر می‌شوند. به‌طور خلاصه، مراکز سرمایه، جاهایی نظیر لندن، نیویورک، و هنگ کنگ، را باید کانون‌ بحران اصلی در گسترش بیماری‌ها تلقی کرد.

·         پرندگان مخزن ویروس آنفولانزا هستند چون ویروس را با جابه‌جایی‌شان پخش می‌کنند (خصوصاً اردک‌ها که خودشان علائمی از آنفولانزا ندارند و ویروس را درحال پرواز «پرتاب می‌کنند»). خفاش‌ها مخزن ویروس‌های متعددی هستند (هاری، هنیپاویروس، نیپاه، سارس، مرس، سارس ۲) چون در کلونی‌هایی زندگی می‌کنند که در آنها گونه‌های متعددی با هم همزیستی دارند، و سیستم ایمنی بسیار قوی و کارآمدی را شکل داده‌اند که باعث می‌شود هم بتوانند پرواز کنند و هم به عنوان پستاندار به ما «نزدیک »باشند. جنگل‌زدایی آنها را به نزدیکی شهرها هدایت کرده است.

Ei kommentteja:

Lähetä kommentti