سالمرگ ادیب بزرگ عرب؛ محفوظ قاهره در پناه حافظ شیراز
جمعه 30 اوت 2013 - 08 شهریور 1392

نجیب محفوظ (۲۰۰۶-۱۹۱۱)
نویسندهای که او را "بالزاک مصر"
و "دیکنز قهوهخانههای قاهره" خواندهاند، تنها شخصیت عرب بود که جایزه
ادبی نوبل را از آن خود کرد. نجیب محفوظ هفت سال پیش درگذشت، اما در اوضاع
کنونی مصر همچنان حضوری زنده دارد.
نجیب محفوظ فرزند خلف محلات قدیمی قاهره بود. او
در یازدهم دسامبر ۱۹۱۱ در این شهر به دنیا آمد. ۹۴ سال در این شهر زندگی
کرد و در محلات آن پرسه زد. پای درد دل مردم قاهره نشست، برای اهل کوچه و
بازار دهها داستان نوشت و سرانجام در سی اوت ۲۰۰۶ در همین شهر درگذشت.اولین مرحله داستاننویسی نجیب محفوظ سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۴ بود که او تلاش کرد تمام تاریخ مصر را از دوران باستانی فراعنه تا روزگار معاصر در چند رمان بزرگ بازگو کند.
اما بعد این طرح سترگ را کنار گذاشت و تا سال ۱۹۵۲ به سرگذشت مردم مصر میان دو جنگ جهانی پرداخت و تا سال ۱۹۵۲ سه کتاب بزرگ نوشت که به "سهگانه قاهره" مشهور هستند: میان دو کاخ، کاخ شوق و مستی. او در این رمانها تصویری رنگین و گسترده از جنبههای گوناگون زندگی اجتماعی قاهره و به ویژه مردم طبقه متوسط ارائه داد.
او با نوشتن رشتهای از داستانهای کوتاه در کنار خلق رمانهای بزرگ، در ادبیات معاصر مصر جایگاهی پایدار پیدا کرد. او با قلم توانا و توصیفهای مؤثر، چهرههایی زنده خلق کرد که به زودی به الگوهایی نمادین در زندگی معاصر تبدیل شدند.
خوانندگان نجیب محفوظ با خواندن داستانهای او هم سرگرم میشدند و هم با گوشه و کنار پایتخت، محلههای شلوغ و آدمهای شگفتانگیز آن آشنا میشدند.
به دنبال پیروزی جنبش ضدسلطنتی ژوئیه ۱۹۵۲ به رهبری جمال عبدالناصر، نجیب محفوظ داستاننویسی را کنار گذاشت و تا هفت سال تنها به نوشتن فیلمنامه برای صنعت سینمای مصر پرداخت.

نجیب محفوظ در سال ۱۹۸۸ جایزه نوبل را در ادبیات برنده شد
از اوایل دهه ۱۹۶۰ میتوان سبک و نگاهی تازه در کار نجیب محفوظ دید، که منتقدان آن را غلبه گرایش اگزیستانسیالیستی بر جنبه اجتماعی دانستهاند. او در آثاری مانند "دزد و سگها" (۱۹۶۱)، بلدرچین و پاییز (۱۹۶۲)، گدا (۱۹۶۵) و میرامار (۱۹۶۷) به سرگذشت افرادی پرداخت، که بیشتر انگیزهها و رانشهای فردی سرنوشت آنها را رقم میزند و نه شرایط اجتماعی.
به نظر برخی از منتقدان از سال ۱۹۷۵ مرحله تازهای در زندگی ادبی نجیب محفوظ شروع شد که این نویسنده به درونمایههایی ژرفتر و فکورانهتر پرداخت که میتوان نوعی تلاش برای بازیابی و تعریف "هویت" مصری را در آن دید. او در داستانهایی مانند "ملحمة الحرافیش" و "شبهای هزار و یک شب (۱۹۸۱) به گونهای استادانه فرمهای روایت شرقی را با شگردهای ادبی غربی آشتی داد.
شهرت جهانی و کین اسلامگرایان
شهرت نجیب محفوظ در جهان غرب اندکی دیر، در سال ۱۹۷۰ و با ترجمه کتاب "کوچه مدق" به زبان فرانسوی شروع شد. این رمان گیرا و پرماجرا که در سال ۱۹۴۷ نوشته شده، از پرطرفدارترین آثار محفوظ است و از روی آن چند فیلم سینمایی ساخته شده است: در مصر با هنرنمایی شادیه در نقش اصلی، در مکزیک با نقشآفرینی سلما هایک و در ایران با فیلمی به نام "کافه ستاره" به کارگردانی سامان مقدم.نجیب محفوظ در سال ۱۹۸۸ جایزه نوبل را در ادبیات برنده شد و از بخت بد این جایزه را به خاطر رمان "بچههای محله ما" گرفت، یعنی همان رمانی که خشم و نفرت اسلامگرایان را در سراسر جهان عرب برانگیخته بود.
در مصر یکی از روحانیون افراطی نویسنده بزرگ را کافر دانست و به مرگ او فتوا داد. از این روحانی نقل کردهاند که گفته بود: «اگر نجیب محفوظ را تنبیه کرده بودیم، سلمان رشدی جسارت نمیکرد که "آیات شیطانی" را بنویسدٰ».
در سال ۱۹۹۴ یکی از جوانان "غیور و متعصب" چاقوی خود را در سینه نویسنده ۸۳ ساله فرو کرد. محفوظ از این سوءقصد جان سالم به در برد اما دو سال طول کشید تا بار دیگر توانست قلم به دست گیرد.
محمد سلماوی، نویسنده مصری، پس از ماجرا با مرد مهاجم گفتوگو کرد و از او پرسید: "چرا به نجیب محفوظ حمله کردی؟"
مرد جوان جواب داد: چون او کافر است.
سلماوی پرسید: مطمئن هستی؟ مگر از او چیزی خواندهای؟
و پسر جواب داده بود: پناه بر خدا! من خوشبختانه سواد ندارم تا این کفریات را بخوانم.
رمان "بچههای محله ما" تنها پس از ۵۰ سال و بعد از مرگ محفوظ بود که برای نخستین بار در سال ۲۰۰۶ به صورت کتاب در قاهره منتشر شد.
محفوظ در نوشتههای خود در عین طرح مسائل جامعه معاصر مصر، به مسائل عام بشری میپردازد که همه انسانها در تمام جوامع با آنها دست به گریبان هستند. بیگمان همین امر دلیل اصلی آن است که به رغم رنگ بومی غلیظ کارهای او، آثارش در سراسر جهان خوانندگان فراوان دارد و به تمام زبانها ترجمه شده است.
میراث محفوظ برای روزگار ما

مجسمه نجیب محفوظ در قاهره
او تعصبات ملی و نژادی را نیز مغایر پیشرفت و تمدن میدانست. بی گمان با همین انگیزه بود که طرفدار صلح میان اعراب و اسرائیل بود و از اقدامات صلحجویانه انور سادات حمایت کرد، رئیس جمهوری که به دست اسلامگرایان به قتل رسید.
"اخوان المسلمین" بیش از هشتاد سال است که در جامعه مصر حضوری بارز دارد. این حضور نمیتوانست از دید و ذهن محفوظ، که ناظر و راوی هشیار تاریخ و فرهنگ مصر بود، پنهان بماند. نجیب محفوظ با نگرش "اخوان" به خوبی آشنا بود، با سید قطب، رهبر بانفوذ آنها در دهه ۱۹۶۰ دیدار و گفتوگو کرده بود. در گوشه و کنار برخی از داستانهای او میتوان سیماهای "تیپیک" اخوانی را به خوبی دید.
پس از تحولات اخیر مصر و سقوط حسنی مبارک در ژانویه ۲۰۱۱ "فرصت" مناسبی فراهم آمد تا مردم مصر با چهره پنهان "اخوان" نیز آشنا شوند. در برخی از گزارشها، مردم مصر جمله پیرمرد بزرگ ادبیات را به خاطر آوردند که اندکی پیش از مرگ، با لحنی رندانه گفته بود:
"مصر نیاز دارد که حکومت اخوانیها را تجربه کند!"
این تجربه در یک سال زمامداری محمد مرسی به دست آمد. نتیجه آن که امروز بیشتر نویسندگان و روشنفکران کشور در کنار ارتش قرار گرفتهاند و از اقدامات نظامیان حمایت میکنند. شاید بتوان گفت که آنها از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه بردهاند!
محفوظ در پناه حافظ

حرافیش زندگی نوادگان عیاری آزاده را روایت میکند
این رمان به سرگذشت پرفراز و نشیب چند نسل از "حرافیش" میپردازد. این واژه زیاد شناخته نبود، اما به یمن کتاب نجیب محفوظ در مصر امروز رواج یافته است. حرافیش، همان عیاران یا جوانمردان هستند که جامعه آنها را به عنوان لات و لوطی میشناسد، اما در واقع فرزندان خلف "خلق" هستند و چه بسا در دفاع از مردم در برابر ارباب زر و زور قد علم میکنند.
رمان "حرافیش" در ده داستان پیوسته زندگی چند نسل از فرزندان و نوادگان عیاری آزاده به نام عاشور الناجی را روایت میکند. این عیاران نسل پس از نسل در جامعهای که زمان و مکان آن روشن نیست، دل با مردم ستمدیده دارند و با زور و بیداد ستیز میکنند.
عیاران در نبرد با نابرابریها و نارواییها، از "تکیه" یا خانقاهی الهام میگیرند که در محلهای دورافتاده پشت دیوارهایی ستبر و کهن پنهان مانده و از آن تنها گهگاه به زبانی بیگانه زمزمههای ورد و سرود به گوش میرسد. عیاران معنای این سرود دلنشین و جانگداز را نمیفهمند اما تا ژرفای جان حس میکنند و از آن نیرو میگیرند.
در طول رمان چندین بار نغمههای قدسی در فضای رمان مترنم میشود، از این قبیل:
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما / آب روی خوبی از چاه زنخدان شما؛
مصرع: زگریه مردم چشمم نشسته در خون است؛
بیت: جز آستان توام در جهان پناهی نیست / سر مرا بجز این در حوالهگاهی نیست؛
صلاح کار کجا و من خراب کجا؟ / ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؛

محفوظ در هشتاد و هشتمین سالروز تولدش
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است / صراحی می ناب و سفینه غزل است؛
درد ما را نیست درمان الغیاث / هجر ما را نیست پایان الغیاث!
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟ / تا همه صومعهداران پی کاری گیرند؛
هرآنکه جانب اهل خدا نگه دارد / خداش در همه حال از بلا نگه دارد؛
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت / ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت؛
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست / وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست؛
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت / بشکست عهد و از غم ما هیچ غم نداشت؛
در صحنه پایانی رمان درویشی پیر با هیئتی نورانی از پس دیوارهای "تکیه" بیرون میآید، با آواز دف و نی سرود رستگاری و نیکروزی را نثار راه مشتاقان و دلشدگان میکند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
با این صحنه پر نور و جذبه، سرگذشت آخرین بازمانده دودمان عیاران، که مانند نیای بزرگش "عاشور" نام دارد، بسته میشود.
بر پایه رمان "ملحمة الحرافیش" چند فیلم سینمایی و یک سریال تلویزیونی ساخته شده است.
برخی از آثار نجیب محفوظ در ایران منتشر شده، اما رمان "حرافیش" هنوز به فارسی ترجمه نشده است.
Ei kommentteja:
Lähetä kommentti