بوکچین کیست و این رابطه ی پ.ک.ک و آنارشیسم بوکچین چگونه برقرار شده؟
نشریه ی حقیقت شماره ی 66
نشریه ی حقیقت شماره ی 66
پروسه ی آشنایی بوکچین و همفکرانش با اوجلان توسط یکی از نزدیکان وهمفکران بوکچین به نام جانت بییل (Biehl ) وعده ای دیگر بازگویی شده است.
موری بوکچین، طبق یکی از سخنرانی/ نوشته های جانت بییل، در سا لهای 1930 عضو تشکیلات جوانان حزب کمونیست آمریکا بود و دراواخر این دهه به تروتسکیستها ملحق شد زیرا آن ها میگفتند که جنگ جهانی دوم به انقلاب پرولتری دراروپا و آمریکا می انجامد همان طور که جنگ جهانی اول به انقلاب در روسیه منجرشده بود. از آن جا که این انقلا بها صورت نگرفت
بوکچین از تروتسکیست ها هم جداشد، اما با دوستانش سعی کرد به آلترناتیوی درمقابل مارکسیسم و کمونیسم برسند. باید دراینجا اشاره کرد که، مارکسیستها و کمونیستها هیچ وقت معتقد نبود ه اند که شرایط جنگ به خودی خود به انقلاب پرولتری می انجامد. درست برعکس، معتقدند اگرطبقه ی کارگر آگاهی طبقاتی و حزب کمونیستی با خط سیاسی صحیح نداشته باشد نه تنها انقلاب نخواهد کرد بلکه زیرپرچم بورژوازی «خودش » به دفاع از میهن سرمایه داری اش میپردازد. قبل از جنگ جهانی اول همه ی احزاب سوسیال دمکرات اروپا به جز روسیه تحت رهبری لنین به «جنگ میهنی » پیوستند و تنها در روسیه به خاطر وجود حزب بلشویک٬ جنگ امپریالیستی به طورنقشه مند و با برنامه به انقلاب تبدیل شد. انقلاب هم هیچوقت بدون «وضعیت انقلابی »، بدون تئوری انقلابی، بدون تشکل انقلابی و بدون خط سیاسی و ایدئولوژیک درست صورت نمیگیرد.
بوکچین از تروتسکیست ها هم جداشد، اما با دوستانش سعی کرد به آلترناتیوی درمقابل مارکسیسم و کمونیسم برسند. باید دراینجا اشاره کرد که، مارکسیستها و کمونیستها هیچ وقت معتقد نبود ه اند که شرایط جنگ به خودی خود به انقلاب پرولتری می انجامد. درست برعکس، معتقدند اگرطبقه ی کارگر آگاهی طبقاتی و حزب کمونیستی با خط سیاسی صحیح نداشته باشد نه تنها انقلاب نخواهد کرد بلکه زیرپرچم بورژوازی «خودش » به دفاع از میهن سرمایه داری اش میپردازد. قبل از جنگ جهانی اول همه ی احزاب سوسیال دمکرات اروپا به جز روسیه تحت رهبری لنین به «جنگ میهنی » پیوستند و تنها در روسیه به خاطر وجود حزب بلشویک٬ جنگ امپریالیستی به طورنقشه مند و با برنامه به انقلاب تبدیل شد. انقلاب هم هیچوقت بدون «وضعیت انقلابی »، بدون تئوری انقلابی، بدون تشکل انقلابی و بدون خط سیاسی و ایدئولوژیک درست صورت نمیگیرد.
بوکچین که از قیام پرولتاریا مایوس شده بود، در دهه ی 50 خطر سرمایه داری را درتضاد آن با محیط زیست و نابودکردن طبیعت و انسان یافت، مثلا با صنعتی کردن کشاورزی، آلوده کردن محصولات آن، کلان کردن شهرها به حد غیر قابل
تحمل و جدا کردن انسان ها از طبیعت و تبدیل آ نها به ماشین. او به این نتیجه رسید که آلترناتیو سرمایه داری جامعه ی اکولوژیک است، جامعه ای که غیرمتمرکز شده و اجازه میدهد مردم درمقیاس های کوچکتر از شهر زندگی کنند، بر خود حکومت کنند و خوراک خود را در محل تولید کنند.... چنین جامعه ای و بنیادهایش فقط از طریق انجمن های دمکراتیک تحقق مییابند آنهم به این شرط که ملت- دولت های فعلی از بین بروند و قدرت شان به شهروندان در این مجالس داده شود. از آن جا که مجلس ها در سطح محل کارمیکنند باید به صورت کنفدرال با هم متحد شوند تا بتوانند در منطقه ی وسیع تری عمل کنند. او در دهه ی 80 اعلام کرد که کنفدراسیون مجالس شهروندان قدرت مقابل یا قدرت دوگانه در مقابل ملت- دولت خواهند بود، برنامه ای که آنرا "بلدیه گری لیبرتاری/ آزاد یخواهانه ( libertarian municipalism )" نام نهاد وبعدها کمونالیسم نامید.
بعضی آنارشیستها با ایده ی حکومت محلی مانند هر نوع حکومتی مخالف بودند زیرا به عقیده ی آن ها این حکومتها می بایست متکی به رای اکثریت باشند و اقلیت را به حساب نیاورند و این را مخالف اصول آنارشیسم میدانستند و به جای این، موافق ایجاد گروه های کمونیتارغیرسیاسی، تعاونیها و کمو نها بودند. بوکچین معتقد بود که با چنین برنامه ای نمی توان انقلاب کرد و تنها
«بلدیه گری لیبرتاری » میتواند علیه ملت - دولت قد علم کند. او با وجود تلاشی که برای اقناع مخالفین کرد به نتیجه نرسید و در 1999 ، سال دستگیری اوجلان، اعلام کرد که از آنارشیسم بریده است.
تحمل و جدا کردن انسان ها از طبیعت و تبدیل آ نها به ماشین. او به این نتیجه رسید که آلترناتیو سرمایه داری جامعه ی اکولوژیک است، جامعه ای که غیرمتمرکز شده و اجازه میدهد مردم درمقیاس های کوچکتر از شهر زندگی کنند، بر خود حکومت کنند و خوراک خود را در محل تولید کنند.... چنین جامعه ای و بنیادهایش فقط از طریق انجمن های دمکراتیک تحقق مییابند آنهم به این شرط که ملت- دولت های فعلی از بین بروند و قدرت شان به شهروندان در این مجالس داده شود. از آن جا که مجلس ها در سطح محل کارمیکنند باید به صورت کنفدرال با هم متحد شوند تا بتوانند در منطقه ی وسیع تری عمل کنند. او در دهه ی 80 اعلام کرد که کنفدراسیون مجالس شهروندان قدرت مقابل یا قدرت دوگانه در مقابل ملت- دولت خواهند بود، برنامه ای که آنرا "بلدیه گری لیبرتاری/ آزاد یخواهانه ( libertarian municipalism )" نام نهاد وبعدها کمونالیسم نامید.
بعضی آنارشیستها با ایده ی حکومت محلی مانند هر نوع حکومتی مخالف بودند زیرا به عقیده ی آن ها این حکومتها می بایست متکی به رای اکثریت باشند و اقلیت را به حساب نیاورند و این را مخالف اصول آنارشیسم میدانستند و به جای این، موافق ایجاد گروه های کمونیتارغیرسیاسی، تعاونیها و کمو نها بودند. بوکچین معتقد بود که با چنین برنامه ای نمی توان انقلاب کرد و تنها
«بلدیه گری لیبرتاری » میتواند علیه ملت - دولت قد علم کند. او با وجود تلاشی که برای اقناع مخالفین کرد به نتیجه نرسید و در 1999 ، سال دستگیری اوجلان، اعلام کرد که از آنارشیسم بریده است.
بییل میگوید که دراین زمان خبر ربودن اوجلان را شنیده بودند اما او را نمیشناختند و نمیدانستند او هم مانند بوکچینِ نیم قرن پیش دچار تحول شده و «مارکسیسم- لنینیسم را به طرف داری از دمکراسی » رد کرده است.
اوجلان در 2002 شروع به خواندن مفصل آثار بوکچین مخصوصا اکولوژی آزادی Ecology of Freedom و شهری گری بدون شهر Urbanization without Cities کرد. بعد، از طریق وکلایش به همه ی شهردارها در کردستان ترکیه پیشنهاد
کرد که شهری گری بدون شهر را بخوانند و به همه ی مبارزین توصیه کرد اکولوژی آزادی را مطالعه کنند. بییل میگوید که اوجلان در 2004 - 2005 ازایده ی دمکراتیزه کردن دولت دل سرد شده بود اما در همان حال این پروژه راتعقیب میکرد و
اوجلان در 2002 شروع به خواندن مفصل آثار بوکچین مخصوصا اکولوژی آزادی Ecology of Freedom و شهری گری بدون شهر Urbanization without Cities کرد. بعد، از طریق وکلایش به همه ی شهردارها در کردستان ترکیه پیشنهاد
کرد که شهری گری بدون شهر را بخوانند و به همه ی مبارزین توصیه کرد اکولوژی آزادی را مطالعه کنند. بییل میگوید که اوجلان در 2004 - 2005 ازایده ی دمکراتیزه کردن دولت دل سرد شده بود اما در همان حال این پروژه راتعقیب میکرد و
میگفت «این خیال بافی است که از طریق درهم کوبیدن دولت به دمکراسی دست یافت ». به نظر بییل، این تضاد اوجلان را آشفته کرده بود اما بوکچین هرگز در زمینه ی عملی به پای اوجلان نرسید و اگر میرسید با همان مساله روبرو می شد و برای حل آن به «پروگرام گذار تروتسکی » متوسل می شد.
اوجلان دربهار 2004 از طریق وکلایش به بوکچین پیام داد که او خود را شاگرد بوکچین میداند، درک خوبی از آثار او دارد و مشتاق است که این ایده ها را درجامعه های خاورمیانه پیاده بکند. اما این تماس برقرار نشد و بوکچین در سال 2006 درگذشت. بوکچین درماه مه 2004 به اوجلان پیام داده بود که رهایی خلق کرد را آرزو میکند وکردها خوش شانسند که رهبری چون او دارند.
این پیام در دومین مجمع عمومی کنگره ی خلق کردستان در تابستان 2004 خوانده شد. بعد از مرگ بوکچین، مجلسِ پ.ک.ک از او به عنوان "بزرگترین عالم اجتماعی قرن 20 " نام برد و اعلام کرد که «تز بوکچین در باره ی دولت، قدرت و سلسله مراتب از طریق مبارزه ی ما به اجرا گذاشته میشود و تحقق پیدا خواهد کرد... ما این قول را عملی خواهیم کرد به صورت اولین جامعه ای که کنفدرالیسم دمکراتیک ملموس را برقرار میکند. »
درآخرین نوشته های اوجلان که تحت عنوان نقشه ی راه مذاکرات با مقدمه ی ایمانوئل والرستاین منتشر شده است و مبانی مذاکرات محرمانه ی او با دولت ترکیه را از 2009 تا تابستان 2011 توضیح میدهد، مواضع جدید پ.ک.ک که به طور خلاصه اشاره کردم (کنار گذاشتن پروژه ی دولت کرد یا خودمختاری وپایه نهادن وحدت کرد و غیرکرد در میهن مشترک) باردیگر فورموله شده است.
------------------------------------- ------------------------------------ ----------------------------------
اوجلان دربهار 2004 از طریق وکلایش به بوکچین پیام داد که او خود را شاگرد بوکچین میداند، درک خوبی از آثار او دارد و مشتاق است که این ایده ها را درجامعه های خاورمیانه پیاده بکند. اما این تماس برقرار نشد و بوکچین در سال 2006 درگذشت. بوکچین درماه مه 2004 به اوجلان پیام داده بود که رهایی خلق کرد را آرزو میکند وکردها خوش شانسند که رهبری چون او دارند.
این پیام در دومین مجمع عمومی کنگره ی خلق کردستان در تابستان 2004 خوانده شد. بعد از مرگ بوکچین، مجلسِ پ.ک.ک از او به عنوان "بزرگترین عالم اجتماعی قرن 20 " نام برد و اعلام کرد که «تز بوکچین در باره ی دولت، قدرت و سلسله مراتب از طریق مبارزه ی ما به اجرا گذاشته میشود و تحقق پیدا خواهد کرد... ما این قول را عملی خواهیم کرد به صورت اولین جامعه ای که کنفدرالیسم دمکراتیک ملموس را برقرار میکند. »
درآخرین نوشته های اوجلان که تحت عنوان نقشه ی راه مذاکرات با مقدمه ی ایمانوئل والرستاین منتشر شده است و مبانی مذاکرات محرمانه ی او با دولت ترکیه را از 2009 تا تابستان 2011 توضیح میدهد، مواضع جدید پ.ک.ک که به طور خلاصه اشاره کردم (کنار گذاشتن پروژه ی دولت کرد یا خودمختاری وپایه نهادن وحدت کرد و غیرکرد در میهن مشترک) باردیگر فورموله شده است.
------------------------------------- ------------------------------------ ----------------------------------
کنفدراسیون دموکراتیک در کردستان
پرویز قاسمی
طی سالهایی که
عبدالله اوجلان در زندان حکومت ترکیه محکومیت ابد خود را میگذراند،
تحت تأثیر جنبش زاپاتیستی مکزیک و نظرات تئوریک موری بوکچین (Murray
Bookchin)
و البته تردیدهایش پس از فروپاشی اتحاد شوروی و اردوگاه شرق نسبت به راهی که تا آن
زمان پیموده بودند، با طرح نظریه «کنفدراسیون دموکراتیک» به نقد گذشته خود و حزب
کارگران کردستان
(PKK)
میپردازد.
اوجلان در «کنفدراسیون
دموکراتیک» برگرفته از نظریه کمونالیسم موری بوکچین ناسیونالیسم و دولت ملی و
بوروکراسی ناگزیر دولت ملی را به نقد میکشد
و در مقابل حل مساله ملی را از طریق دموکراسی مستقیم و کنفدراسیون دموکراتیک میداند.
" کنفدراسیون ساختار
دموکراسی مستقیم در محلات شهری یا روستاها خواهد بود که هستههای
بنیادی دخالت دموکراتیک را تشکیل میدهند.
بدین ترتیب آنچه که ما دموکراسی میخوانیم
در واقع به کارگیری پروسه دموکراتیک تصمیمگیری
است از سطح محلی تا سطح جهانی در شبکهای
از پروسههای
مداوم. تأثیر این پروسه بر شکلگیری
روابط اجتماعی درست برخلاف یکدست سازی دولت ملی است، ساختاری که تنها با زور امکانپذیر
است که در نتیجه به صلب آزادی منجر میشود."(عبدالله
اوجلان؛ «کنفدراسیون دموکراتیک»)
موری بوکچین، فیلسوف
سیاسی و فعال سیاسی در سال ۱۹۲۱ در نیویورک به دنیا آمد. در ۱۹۳۰ به جنبش جوانان
کمونیست پیوست، ولی در سال ۱۹۳۹ به اتهام "انحرافات تروتسکیستی و آنارشیستی" از حزب
اخراج شد. پس از آن به تروتسکیستهای
آمریکا پیوست. بالاخره سرخورده از تمرکزطلبی مستبدانه بولشویکیِ تروتسکیستها
در سال ۱۹۴۸ به کمونیستهای
لیبرتاریایی پیوست. وی در طول سالهای
دهه ۱۹۶۰ از طریق مقالات و کتبی که انتشار داد به نقد مارکسیست ـ لنینیستها
و مائوئیستها
پرداخت و به تشریح نظریات خود تحت عنوان اولیه «اکولوژی اجتماعی / اکولوژی سیاسی»
پرداخت. در دهه ۱۹۹۰ وی اندیویدوالیسم آنارشیستی را به نقد کشید و آنان را
ماجراجویان فردگرا و خودشیفته خواند و از نظریه کمونالیسم دفاع کرد.
کمونالیسم بوکچین
در دهه هفتاد گرایشی
آنارشیستی بنام کمونتاریانیسم شکل گرفت که ریشههایش
به پرودون باز میگشت.
کمونتاریانیستها
خود را جنبشی میدانستند
که در پی ایجاد آلترناتیو سرمایهداری
از طریق تعاونیها
و امثالهم که بطور اشتراکی اداره شود هستند. آنان اعتقاد به ایجاد مرکز قدرتی برای
سرنگونی سرمایهداری
نداشتند، بلکه خود را آلترناتیوی میدانستند
که بطور طبیعی رشد خواهد کرد، هنگامیکه
تودهها
برتری آن را نسبت به نظم بورژوازی درک کنند.
بوکچین به نقد
کمونتاریانیسم میپردازد
و وجود نهادهای مدیریت را ضروری میداند
و مساله را کسب قدرت توسط مردم در هر جایی که هست و اعمال مدیریت مستقیم میداند.
به همین جهت نظریه خود را کمونالیسم (یا به واژه انگلیسی
municipalism)
مینامد.
بوکچین در بخشی از
توصیف خود از کمونالیسم به استراتژی قدرت دوگانه اشاره دارد:
"در کمونالیسم
لیبرتاریایی قدرت دوگانه استراتژی ایجاد دقیقاً همان نهادهای مجامع دموکراسی مستقیم
است که علیه دولت و جایگزین آن هستند. این مجامع قصد دارند شرایطی را پدیدآورند که
در آن دو قدرت - کنفدراسیون کمونها
و دولت ملی- نتوانند به همزیستی ادامه دهند و دیر یا زود یکی باید جایگزین دیگری
شود. به علاوه، این محل تلاقی تمام راههای
رسیدن به یک جامعه عقلانی است با ساختاری که قرار است به آن دست یابد. اختلال میان
اهداف و و وسایلِ رسیدن به آن، مشکلی است که جنبش انقلابی همیشه از آن آزار دیده
است، اما مفهوم قدرت دوگانه به عنوان وسیله رسیدن به هدف انقلابی و تشکیل جامعه
عقلانی، بر شکاف میان روش دستیابی به جامعه نوین و نهادهای تشکیل دهنده ساختار آن
غلبه میکند."
کمونالیسم بوکچین از
پنج مرحله تشکیل شده است:
«۱ـ توانمندسازی
شهرداریهای
موجود از طرق قانونی در تلاش برای بومیسازی تصمیمگیریها.
۲ـ دموکراتیزه کردن
این شهرداریها
از طریق مجامع عمومی توده مردم.
۳ـ اتحاد شهرداریها
در «شبکههای
منطقهای
و سپس گستردهتر
در کنفدراسیونها...
و تدریجاً جایگزین کردن دولتهای
ملی با کنفدراسیونهای
شهرها.
البته سطوح بالاتر کنفدراسیون بیشتر عملکرد هماهنگ کننده و اجرایی دارند.
۴ـ متحد کردن «جنبشهای
مترقی اجتماعی» برای تقویت جامعه مدنی و استقرار «یک نقطه مشترک کانونی برای تمام
ابتکارات شهروندان و جنبشها»،
یعنی مجامع. مفهوم «مجمع» دقیق نیست، زیرا که ما بطور معمول انتظار توافق یکدست
داریم؛ در حالی که - برعکس- ما اعتقاد به عدم توافق و تبادل نظر داریم. جامعه از
طریق بحثها
و مخالفتها
توسعه مییابد.
علاوه بر این، مجامع باید سکولار باشند و علیه اعمال نفوذ مذهب، سیاست و دولت
مبارزه کنند و نیز «عرصهای
برای مبارزه طبقاتی» باشند.
۵ـ این باید چشمانداز
دستیابی
به «جامعه بی طبقه، مبتنی بر کنترل سیاسی جمعی بر وسایل تولیدی از نظر اجتماعی
مهم»، «کمونی کردن اقتصاد» و «تخصیص کنفدرال منابع جهت اطمینان از تعادل میان
مناطق» را فراهم آورد. به عبارت سادهتر،
این معادل ترکیب خودمدیریتی کارگران و برنامهریزی
مشارکتی برای پاسخگویی به نیازهای
اجتماعی است.»
اوجلان و کنفدراسیون دموکراتیک
اِرکان آیبوقا،
ژورنالیست کرد، میگوید:
«اوجلان در نوشتههای
خود در زندان به بازاندیشی کامل و نقد خود از خشونت هولناک، دگماتیسم، کیش شخصیت و
استبدادی که او ترویج کرده بود میپردازد:
"این روشن است که تئوری ما، برنامه و پراتیک ما از دهه ۱۹۷۰ چیزی بجز جداییطلبی
بیهوده و خشونت تولید نکرده
است؛
و حتا بدتر ناسیونالیسمی که میبایست
بر علیه آن باشیم، همه ما را آلوده است.ما حتا زمانیکه
در اصولمان و شعارهایمان بر علیه آن سخن میگوئیم،
آنرا
بطور اجتنابناپذیری
پذیرفتهایم."
اوجلان، زمانی یک رهبر بلامنازع، اکنون استدلال میکند
که "تعصب با اعتقاد به حقایق انتزاعی آبیاری میشود
که خود تبدیل به روش همیشگی تفکر میگردد.
به محض آن که این حقایق انتزاعی را به کلام میآوری
به تو حس «یک روحانی عالیمقام
در خدمت خدا» را میدهد.
این اشتباهی بود که من کردم."»
اِرکان میافزاید:
«از ۱۹۹۹، هنگامی که
عبدالله اوجلان رهبر حزب کارگران کردستان دستگیر شد و نیروهای پیشمرگه به کردستان
عراق عقب نشستند، جنبش آزادیخواهی
یک پروسه تغییرات جامع استراتژیک را طی کرد. آرمان سوسیالیسم را ترک نگفت، ولی
ساختار مارکسیستی ـ لنینیستی موجود را به دلیل بشدت سلسله مراتبی و غیردموکراتیک
بودن ترک کرد و مبارزه سیاسی و مدنی جایگزین مبارزه مسلحانه به عنوان استراتژی
مرکزی جنبش شد. با آغاز سال ۲۰۰۰ به ترویج نافرمانی مدنی و مقاومت پرداخت (جنبش
انتفاضه فلسطین نیز الهامبخش
بود).»
در فاصله سالهای
۲۰۰۱ تا ۲۰۰۴ عبدالله اوجلان نظرات الهام یافته از کمونالیسم خود تحت عنوان
«کنفدراسیون دموکراتیک» را تکمیل میکند.
PKK
بالاخره در سال ۲۰۰۵ استراتژی خود مبتنی بر کنفدراسیون دموکراتیک را اعلام میکند.
پس از آن تلاشهای
مستمری در ایجاد جماعتهای
خودمدیریتی در محلات شهرهای زیر نفوذ خود به ویژه در شهرستانهای
هاکاری، شیرناک، سیری، ماردین، دیاربکر، باتمان و وان داشته است.
علیرغم تمام اینها،
شوراها و مجامع دموکراتیک در کردستان ترکیه از حوزه شهرها و روستاهای تحت نفوذ
PKK
و یا
KCK
(اتحادیه مجامع کردستان) فراتر نرفته
است. دولت ترکیه تمام این مجامع و حزب
PKK و
نیز KCK
را غیرقانونی و تروریست اعلام کرده و تاکنون هزاران تن از آنان را دستگیر و به
زندان انداخته
است.
در این که این روند
تغییرات و عملکردها در ساختار و روند رهبری درونی حزب
PKK
چه تأثیراتی گذاشته، این که آیا تفکر جدید منجر به صرفا کاهش بوروکراسی حزبی شده و
یا تغییرات عمیقتر
و رادیکالتر
است، چندان روشن نیست. اما وقتی هنوز هم هواداران حزب در تظاهرات تصاویر اوجلان را
بر سر دست میگیرند،
نشانگر آنست که کیش شخصیت همچنان در میان هواداران
PKK
پابرجاست. بنابراین میتوان
تصور کرد که سنتهای
بوروکراتیک حزبی نیز چندان تغییر نکرده باشد. در هر صورت مبارزه در ترکیه به کندی
به جلو میرود.
دلیل آنهم
عدم وجود یک موقعیت انقلابی در ترکیه است. در یک شرایط انقلابی مردم به صورت سیلآسا
خود را در چنین نهادهایی سازمان میدهند
و مسلماً اهالی ترک در بیرون از این شوراها و انجمنهای
خودگردان باقی نمیمانند.
اما در روژاوا (کردستان سوریه) وضعیت بطور
کلی متفاوت است. در آن جا یک انقلاب در
جریان است.
تجربه کردستان
سوریه
در سال ۲۰۱۱ رژیم بعثی
سوریه که به دنبال سرکوب خونین اعتراضات مردم منجمله کردها وارد جنگ با نیروهای
سلفی، القاعدهای
و غیره به نیابت از طرف کشورهای ذینفع مثل ترکیه، قطر، عربستان و... شده بود ارتش
خود را از مناطق کردستان عقب کشاند تا در مناطق به خیال خود بیشتر استراتژیک
متمرکز سازد. در نتیجه فرصتی برای کردها فراهم آمد تا حاکمیت خود را در منطقه مستقر
سازند.
بافت اجتماعی کردستان
سوریه عموماً روستایی است با شهرهای کوچک و فقیری که در آن فعالیت صنعتی چندانی
برقرار نیست. رژیم بعث سوریه استقرار صنایع را در منطقه کردستان بطور کلی ممنوع
ساخته بود. بنابراین این منطقه فاقد یک جمعیت کارگری صنعتی بوده
است و مسلماً نباید انتظار شوراهای کارگری
که لغو مالکیت و کار مزدی را در دستور خود دارند، بود. آنچه که در آن جا جریان دارد
استقرار دموکراسی مستقیم و دخالت و تصمیم گیری مستقیم مردم برای اداره امورشان و
وضع واجرای قوانین اجتماعی است. آیا این را میتوان
یک انقلاب سوسیالیستی و یا پیش شرط آن دانست؟ خیر، سوسیالیسم نه یک مساله ملی در یک
کشور واحد با مرزهای ملی و دولت ملی (به اصطلاح کارگری)، بلکه یک مساله جهانی و
انقلاب جهانی است. ما میهن سوسیالیستی نداشتهایم
و نداریم و نخواهیم داشت، بلکه جهان سوسیالیستی خواهیم داشت. آنچه که در کردستان
سوریه میگذرد
انقلابی دموکراتیک است، نه از نوع آلترناتیو بوررژوایی آن، بلکه آنچه که هم اکنون
در منطقه میگذرد
و البته معلوم نیست تا چه زمانی امکان ادامه آن وجود داشته باشد، نظمی خودگردان و
دموکراسی مستقیم الهام گرفته از نظم جامعه پرولتری است.
* * *
آنچه در زیر میآید
ترجمه کوتاه شدهای
است از گزارش ظاهر باهر از گروه "همبستگی هارینگی" (Haringey
Solidarity Group)
که به مدت دو هفته در ماه می ۲۰۱۴ به همراه یکی از دوستان نزدیکش در کردستان سوریه
گذراند و با افراد بسیاری از مردان، زنان، جوانان و گروههای
سیاسی گفتکو کرد. در این جا البته نظرات شخصی گزارشگر حذف شده
است.
تجربه کردستان غربی
(کردستان سوریه) اثبات کرد که مردم میتوانند
تغییر بوجود آورند
گزارشگر: ظاهر باهر
در طول این سفر ما از
فرصت و آزادی کامل برای دیدن و گفتگو با هر کس که مایل بودیم، برخوردار بودیم. این
گفتگوها شامل زنان، مردان، جوانان و احزاب سیاسی میشود
این بیش از بیست حزب از احزاب کردی تا مسیحی را شامل میشود
که برخی از آنها
در اداره خودگردان دموکراتیک (DSA)
و یا خود مدیریتی دموکراتیک (DSM)
منطقه جزیره بودند. جزیره یکی از سه منطقه (کانتون) کردستان غربی است. ما همچنین
احزاب سیاسی کرد و مسیحی که در
DSA
یا DSM
نیستند را هم ملاقات کردم. علاوه بر این، ما با افرادی در رأس خودمدیریتی دموکراتیک
(DSM)،
اعضای کمیته های مختلف، گروه های محلی و کمونها
و همچنین تجار، کسبه، کارگران، افرادی در بازار و عابرینی در خیابان گفتگو نمودیم.
پیش زمینهها
در همان سال حمله به
عراق (۲۰۰۳)، مردم کرد در سوریه حزب خود، حزب اتحاد دموکراتیک (PYD)،
را ایجاد کردند. اگر چه همان موقع احزاب و سازمانهای
کردی دیگری در منطقه حضور داشتند. برخی از آنها آنقدر قدیمی بودند که تشکیلشان
به تاریخ دهه ۱۹۶۰ برمیگردد، اما آنها نسبت به
PYD
که به سرعت در میان مردم کرد گسترش یافت بی تاثیر بودند.
بهار عربی به سوریه در
آغاز سال ۲۰۱۱ رسیده است و پس از مدت کوتاهی، به مناطق کردستان سوریه: جزیره،
کوبانی و افرین گسترش یافت. اعتراضات در میان مردم کرد در این سه منطفه (کانتون)
بسیار قوی و موثر بود. این، تا حدودی، باعث خروج ارتش سوریه از مناطق کردی به غیر
از برخی ازقسمتهای
جزیره شد که من بیشتر در این مورد توضیح خواهم داد.
در این میان، مردم با
پشتیبانی
PYD
و PKK
جنبش جامعه دموکراتیک (Tev-Dam)
را شکل دادند. این جنبش در میان مردم منطقه به سرعت بسیار قوی و محبوب شد. هنگامی
که ارتش و دولت سوریه عقب نشستند، وضعیت بسیار آشفته شده بود، این باعث شد که
Tev-Dam
طرحها و برنامه خود را بدون تاخیر به اجرا درآورد، پیش از آن که وضعیت بدتر شود.
برنامه
Tev-Dam
بسیار فراگیر بود و تمام جوانب جامعه را پوشش میداد.
بسیاری از مردم عادی و با پیشینههای
گوناگون، از جمله کرد، عرب، مسلمان، مسیحی، آسوری و ایزدی درگیر این برنامه شدند.
اولین اقدام ایجاد انواع گروهها،
کمیتهها
و انجمنها
در خیابانها،
در محلهها،
روستاها، بخشها
و شهرهای کوچک و بزرگ، در همه جا بود. نقش این گروهها
دخالت در تمام امور جامعه بود. گروههای
ویژهای
برای توجه به تعدادی از مسائل ویژه تشکیل شد، از جمله: زنان، اقتصادی، زیست محیطی،
آموزش و پرورش، بهداشت و مراقبت، حمایت و همبستگی، مراکزی برای خانواده شهدا، تجارت
و کسب و کار، روابط دیپلماتیک با کشورهای خارجی و بسیاری دیگر. حتی گروههایی
به منظور آشتی دادن اختلافات میان افراد مختلف و یا دستهها
در تلاش برای پیشگیری
از بردن این اختلافات به دادگاه، مگر این که این گروهها
قادر به حل و فصل آنها نباشند.
این گروهها
معمولا هر هفته جلسه خود را دارند و در رابطه با مشکلاتی که مردم با آن در محل
زندگیشان
روبرو هستند صحبت می کنند. آنها نماینده خود را در گروههای
اصلی خود در روستاها و یا شهرها دارند که "خانه مردم" خوانده میشود.
Tev-Dam
به نظر من، موفق ترین ارگان در آن جامعه است و توانسته به تمام وظایفی که برایش
تعیین شده، دست یابد. به اعتقاد من دلایل موفقیت آن عبارتند از:
۱ـ
اراده،
عزم و قدرت مردمی است که باور دارند که می توانند تغییر ایجاد کنند.
۲ـ اکثریت مردم به کار
داوطلبانه در تمام سطوح خدمات باور دارند تا این رویداد/ تجربه را موفقیت آمیز کنند.
۳ـ آنان یک ارتش دفاعی
تأسیس کردهاند
که متشکل از سه بخش مختلف است: یگانهای
مدافع خلق (PDU)،
یگانهای
مدافع زنان (WDU)
و
آسایش
(یک نیروی مختلط از مردان و زنان که در شهرها و همه پست های بازرسی در خارج از شهر
برای حفاظت از غیرنظامیان از هر گونه تهدید خارجی). علاوه بر این نیروها، یک واحد
ویژه فقط برای زنان وجود دارد، برای مقابله با مسائل مربوط به تجاوز و خشونت خانگی.
اداره خودگردانی
دموکراتیک [(Democratic
Self Administration (DSA]
پس از بحثها
و تفکرات بسیار
Tev-Dam
به این نتیجه رسید که نیاز به یک
DSA
در هر سه کانتون کردستان (جزیره، کوبانی و افرین) دارند. در اواسط ژانویه ۲۰۱۴،
مجمع عمومی خلق
DSA
خود را انتخاب کرد تا تصمیمات "خانه مردم" (کمیته اصلی
Tev-Dam)
را به مرحله اجرا درآورد و برخی از کارهای اداری در حاکمیتهای
محلی، شهرداریها،
ادارات آموزش و پرورش و بهداشت، سازمانهای تجارت و کسب و کار محلی، نظام دفاعی و
قضایی و غیره را خود به دست بگیرد. هر
DSA
از بیست و دو مرد و زن تشکیل شده با دو قائممقام
(یک مرد و یک زن). تقریبا نیمی از نمایندگان زن هستند. طوری سازمان یافته که مردمی
با زمینه های مختلف، ملیتی، مذهبی و جنسیتی همه میتوانند در آن شرکت کنند. این
فضای بسیار خوبی از صلح، برادری/ خواهری، رضایت و آزادی را ایجاد کرده است.
در مدت زمان کوتاهی
این شکل مدیریت کارهای بسیار زیادی انجام داده است و یک قرارداد اجتماعی، قانون حمل
و نقل، قانون احزاب و یک برنامه برای
Tev-Dam
تصویب کرده است. در صفحه اول قرارداد اجتماعی اظهار میدارد،
"مناطق خود مدیریت دموکراتیک مفاهیمی همچون ناسیونالیسم دولتی، نظامی یا مذهب و یا
مدیریت متمرکز و حکومت مرکزی را نمیپذیرد،
اما در برابر اشکال سازگار با سنتهای
دموکراتیک و کثرتگرایی باز است، در برابر تمام گروههای اجتماعی و هویتهای
فرهنگی و دموکراسی آتنی و جلوههای
بیانی ملیتی از طریق سازمانهایشان باز است..." احکام بسیاری در قرارداد اجتماعی
وجود دارد. پارهای
از آنها برای جامعه بسیار مهم است، از جمله:
A.
جدایی دین از دولت.
B.
ممنوعیت ازدواج زیر سن هجده سال.
C.
حقوق زنان و کودکان باید به رسمیت شناخته شود، حمایت گردد و اجرا
شود.
D.
ممنوعیت ختنه زنان.
E.
ممنوعیت چند همسری.
F.
انقلاب باید از پایین جامعه صورت گیرد و پایدار باشد.
G.
آزادی، برابری، فرصت های برابر و عدم تبعیض.
H.
برابری بین زن و مرد.
I.
تمام زبانهایی که مردم صحبت میکنند باید به رسمیت شناخته شوند و
در جزیره عربی، کردی و سوری زبانهای رسمی است.
J.
ایجاد یک زندگی شایسته برای زندانیان و تبدیل زندان به جایی برای
بازپروری و اصلاح.
K.
هر انسانی حق پناهندگی دارد و پناهنده بدون رضایت او برگردانده
نمیشود.
موقعیت اقتصادی در
کانتون الجزیره
جمعیت جزیره بیش از یک
میلیون نفر است. این جمعیت متشکل است از کردها، عربها،
مسیحیان، چچنیها،
ایزدیها،
ترکمنها،
آشوریها،
کلدانیها
و ارامنه. هشتاد درصد جمعیت کرد است. روستاهای عرب و ایزدی بسیاری بهعلاوه
حدود چهل و سه روستای مسیحی وجود دارد.
اندازه جزیره بزرگتر
از مجموع اسرائیل و فلسطین است. در دهه ۱۹۶۰، رژیم وقت سوریه اعمال سیاستی را در
منطقه کردنشین تحت عنوان "کمربند سبز" به اجرا درآورد که حزب بعث زمانی که به قدرت
رسید آن را ادامه داد. این سیاست شرایط را برای کردها در مقایسه با اعراب سوری به
لحاظ زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و همچنین آموزش و پرورش از آنچه بود بدتر کرد.
نکته محوری این کمربند سبز، انتقال و اسکان اعراب از مناطق مختلف و اسکان آنان در
مناطق کردنشین و نیز مصادره اراضی کردها
و توزیع آن در میان مردم عرب تازه وارد بود. به طور خلاصه، شهروندان کرد در رژیم
اسد در مرتبه سوم پس از اعراب و مسیحیان قرار داشتند.
سیاست دیگر رژیم اسد
این بود که جزیره تنها باید تولید گندم و نفت کند. بدین ترتیب دولت مطمئن میشد
که هیچ کارخانهای،
شرکتی یا صنعتی در این منطقه به وجود نیاید. جزیره هفتاد درصد از گندم سوریه را
تولید میکند
و به لحاظ نفت، گاز و فسفاتها
بسیار غنی است. بنابراین اکثریت مردم در شهرهای کوچک و روستاها در بخش کشاورزی
فعالند و در شهرهای بزرگتر در بخش تجارت و مغازه داری. علاوه بر این، بسیاری از
مردم در استخدام دولت در آموزش و پرورش، بهداشت و دستگاههای
محلی، و نیز در خدمت نظامی به عنوان سرباز و به عنوان پیمانکاران خرد در شهرداریها
به کار مشغولاند.
از سال ۲۰۰۸، از
هنگامی که رژیم اسد با صدور یک فرمان هرگونه ساخت و ساز ساختمانهای
بزرگ را ممنوع ساخت با توجیه وضعیت جنگی (اشاره به جنگهای
مداوم در منطقه) و نیز به دلیل دورافتاده و مرزی بودن این منطقه، وضعیت رو به وخامت
گذاشت. در حال حاضر، وضعیت بد است. تحریمهای
اعمال شده هم از طرف ترکیه است و هم دولت اقلیم کردستان (KRG)
در کردستان عراق. زندگی در جزیره بسیار ساده است و استانداردهای زندگی بسیار پایین
است اما آنها فقر ندارند. مردم، به طور کلی، شادند و اولویت را به آنچه که در جهت
به دست آورد موفقیت باشد، میدهند.
برخی از ضروریاتی که
هر جامعهای
باید برای زنده ماندن داشته باشد در کردستان غربی موجود است که مهم است، حداقل برای
زمان موجود ، برای جلوگیری از گرسنگی، بر روی پای خود ایستادن و مقاومت کردن در
برابر تحریمها
از سوی ترکیه و حکومت اقلیم کردستان. این الزامات شامل داشتن مقدار زیادی گندم برای
نان و کلوچه است. در نتیجه، قیمت نان تقریبا رایگان است. نکته دوم این است که نفت
هم ارزان است و آن طور که مردم میگویند، "قیمت آن مثل قیمت آب است". مردم از نفت
برای همه چیز استفاده میکنند.
در خانه، رانندگی وسایل نقلیه و تجهیزات کوچکی که برای طیف وسیعی از صنایع مورد
نیاز است. برای تسهیل این وابستگی به نفت،
Tev-Dam
برخی از چاههای نفت و مخازن نفت پالایش شده را بازگشایی کرده است. در حال حاضر،
آنها نفت بیشتر از نیاز منطقه تولید میکنند
به طوری که قادرند مقداری را صادرات کنند و اضافه را نیز ذخیره کنند.
برق یک مشکل است به
دلیل این که اکثراً در منطقه همسایه تحت کنترل داعش تولید میشود.
در نتیجه، مردم فقط برای حدود شش ساعت در روز برق دارند. اما این رایگان است و مردم
برای آن چیزی پرداخت نمیکنند.
این تا حدودی توسط
Tev-Dam
با فروش گازوئیل به قیمت بسیار نازل به هر کس که یک ژنراتور خصوصی دارد به شرطی که
برق تولیدی را با یک نرخ بسیار ارزان به ساکنان محلی عرضه کند، حل شده است.
به لحاظ ارتباطات
تلفنی، تلفنهای
همراه یا از خط
KRG
و یا از خط ترکیه استفاده میکنند؛
بستگی به این دارد که کجا باشید. خطوط زمینی تحت کنترل
Tev-Dam
و
DSA
هستند و به نظر میرسد که به خوبی کار میکنند...
البته این هم مجانی است.
مغازهها و بازارها در
شهرها به طور معمول از صبح زود تا یازده شب باز میباشد. بسیاری از کالاها
از کشورهای همسایه به منطقه قاچاق می شود. دیگر کالاها
از بخشهای
دیگر سوریه میآیند، اما آنها به دلیل پرداخت عوارض سنگین به نیروهای سوری و یا
گروههای
تروریستی برای اجازه عبور کالا به درون کانتون جزیره گران هستند.
وضعیت سیاسی در
الجزیره
همانطور که گفته شد،
ارتش اسد عمدتاً از منطقه عقب نشینی کرد اما بخشی هنوز هم در دو شهر در کانتون
جزیره باقی مانده است. رژیم هنوز هم کنترل بیش از نیمی از شهر بزرگ منطقه (الحسکه)
را در اختیار دارد، در حالی که نیم دیگر در دست
PDU
(یگانهای
مدافع خلق) است.
نیروهای دولتی در شهر
دوم منطقه (القامشلی) باقی ماندهاند،
جایی که آنها منطقه کوچکی را در مرکز شهر در کنترل دارند. با این حال، در منطقه
اشغال شده، اکثریت قریب به اتفاق مردم به ادارات و مراکز خدمات دولتی مراجعه نمیکنند.
تعداد نیروهای رژیم در این شهر بین شش و هفت هزار ست و فقط کنترل فرودگاه و اداره
پست را در دست دارند.
هر دو طرف به نظر
میرسد که موقعیت، قدرت و اقتدار یکدیگر را به رسمیت شناختهاند
و از درگیری و یا رویارویی خودداری میکنند.
من این وضعیت را سیاست "نه جنگ و نه صلح" میخوانم.
این به این معنا نیست که میان آنها درگیری نبوده
است، چه در حسکه و چه در قامشلی درگیری رخ
داده است و باعث مرگ بسیاری از هر دو طرف شده است، اما تا کنون، روُسای قبایل عرب
هر دو طرف را وادار به همزیستی کردهاند.
زنان و نقش آنها
شکی نیست که زنان و
نقش آنها تا حد زیادی پذیرفته شده است و آنها پستهایی
در تمام سطوح هم در سطوح بالا و هم در سطوح پایین
Tev-Dam،
PYD
و DSA
را به عهده گرفتهاند.
آنها سیستمی به نام رهبری مشترک و سازماندهی مشترک دارند. این به این معنی است که
در رأس هر اداره، هر بخش دولتی و یا نظامی باید زنان حضور داشته باشند. علاوه بر
این، زنان نیروهای مسلح خود را دارند. برابری کامل بین زنان و مردان وجود دارد.
زنان نیروی بزرگی هستند و قویاً در هر بخش از خانه مردم، کمیتهها، گروهها
و کمونها
درگیر هستند. زنان در کردستان غربی فقط نیمی از جامعه را تشکیل نمی دهند، بلکه
موثرترین و مهمترین
نیمه جامعهاند
تا جائی که اگر زنان دست از فعالیت بردارند و یا از گروه های فوق خارج شوند، جامعه
کرد ممکن است فرو بپاشد. زنان حرفهای
بسیاری در سیاست و امور نظامی حضور دارند که برای سالها با
PKK
در کوهها
بودند. آنها بسیار سرسخت، بسیار مصمم، بسیار فعال، بسیار مسئولیتپذیر
و بسیار شجاع هستند.
کمونها
کمونها
فعالترین
واحد در خانه مردم است، و در همه جا مستقر شدهاند.
آنها نشستهای
هفتگی خود را به طور منظم دارند و به بحث در مورد مشکلاتی که با آن مواجهاند
میپردازند.
هر کمون نماینده خود را در خانه مردم، در محله، روستا یا شهری که در آن آنها مستقر
شدهاند،
دارد.
در زیر تعریف کمون از
بیانیه
Tev-Dam
از عربی ترجمه شده است:
"کمونها
کوچکترین واحدو
فعالترین
آنها در جامعه هستند. آنها عملاً از دل جامعه و بر پایه آزادی زنان و محیط زیست و
اتخاذ دموکراسی مستقیم شکل گرفتهاند.
کمونها
بنا بر اصل مشارکت مستقیم مردم در روستاها، در کوچه و خیابان و محله و شهر تشکیل میشوند.
اینها
مکانهایی
هستند که مردم بنا بر میل و علاقه و عقایدشان
و اراده آزادشان خود را سازمان میدهند
و فعالیت های خود را در مناطق مسکونی آغاز میکنند
و درها
را برای بحث در مورد تمام مسائل و راه حل ها باز میکنند.
کمونها
ایجاد و ترویج کمیتهها
را در دستور دارند. آنها برای یافتن راه حلهای
مسائل اجتماعی، سیاسی، آموزش و پرورش، امنیت و دفاع از خود و حفاظت از قدرت خود و
نه از دولت گفتگو و جستجو میکنند.
کمون قدرت خود را از طریق سازماندهی کمون کشاورزی در روستاها و همچنین کمونها،
تعاونی ها و انجمن ها در محلات برقرار میکند.
کمون در کوچه و
خیابان، روستاها و شهرها با مشارکت همه ساکنان تشکیل شده و هر هفته یک جلسه دارد.
در جلسه کمونی تمام تصمیمات به طور علنی توسط افرادی که در کمون هستند و سنشان
از شانزده سال بیشتر است گرفته میشود.
"
ما به جلسه یکی از
کمونها
در محله کُرنیش در شهر قامشلی رفتیم. شانزده تا هفده نفر در جلسه حضور داشتند. اکثر
آنها را زنان جوان تشکیل میدادند.
ما درگیر یک گفتگوی عمیق در مورد فعالیتها
و وظایفشان
شدیم. آنها به ما گفتند که در محلهشان ده کمون دارند و تعداد اعضای هر کمون شانزده
نفر است. آنها به ما گفتند: "ما همان کاری را میکنیم
که کارگران خدمات اجتماعی میکنند،
از جمله دیدار از مردم، حضور در جلسات هفتگی، بررسی هرگونه مشکل در محل، حفاظت از
مردم و طبقه بندی مشکلات آنها، جمع آوری زباله در منطقه، حفاظت از محیط زیست و شرکت
در جلسه بزرگ [احتمالا منظور مجمع عمومی است ـم] برای گزارش در مورد آنچه در هفته
گذشته اتفاق افتاده
است.
در پاسخ به یکی از
سوالات من آنها تایید کردند که هیچ کس، از جمله هیچ یک از احزاب سیاسی، در تصمیم
گیریها
دخالت نمیکنند
و این که تمام تصمیم گیریها
جمعی است. آنها چند مورد که به تازگی در مورد آنها تصمیم گرفته شده بود را ذکر
کردند: "یکی از تصمیمات در رابطه با یک قطعه بزرگ زمین در یک منطقه مسکونی بود که
میخواستیم از آن جهت یک پارک کوچک استفاده کنیم. ما به شهردار شهر مراجعه کردیم و
تصمیم خودمان به او گفتیم و کمک مالی خواستیم. شهردار به ما گفت که کار خوبی است
ولی آنها تنها میتوانستند
صد دلار در اختیار ما بگذارند. ما پول را گرفتیم و صد دلار دیگر هم از مردم محلی
برای ساخت یک پارک خوب کوچک جمعآوری کردیم". آنها پارک را به ما نشان دادند و
گفتند: "بسیاری از ما بطور جمعی بر روی آن کار کردیم تا آن را بدون نیاز به پول
بیشتری به پایان برسانیم". در مثال دیگری گفتند که "شهردار میخواست یک پروژه را
در محله شروع کند. ما به او گفتیم که تا دریافت نظرات از همه نمیتوانیم آن را قبول
کنیم. ما یک جلسه گرفتیم و درباره آن بحث کردیم. این جلسه به اتفاق آرا آن را رد
کرد. کسانی بودند که نتوانستند در جلسه حضور یابند، درنتیجه ما به آنها در خانههایشان
مراجعه کردیم تا نظرشان را بگیریم. همه در کمون به این پروژه جواب رد دادند."
احزاب اپوزیسیون
کردی و مسیحی
بیش از بیست حزب سیاسی
کرد وجود دارد. چندتایی به
DSA
پیوستهاند، اما شانزده حزب دیگر نپیوستهاند.
برخی خود را از سیاست بیرون کشیدهاند،
در حالی که دیگرانی با هم متحد شدهاند
تا یک حزب بزرگتری را راهاندازی
کنند. در حال حاضر دوازده حزب تحت نام پوششی "اجلاس میهنی کردستان در سوریه" متحد
شدهاند.
این سازمان، کم و بیش اهداف و استراتژی مشترکی دارد. اکثر احزاب متحد در این سازمان
چتری از مسعود بارزانی، رئیس دولت اقلیم کردستان (KRG)،
حمایت میکنند
که رهبر حزب دموکرات کردستان در کردستان عراق است.
سابقه خونینی بین حزب
دموکرات و
PKK
وجود دارد که سابقه آن به دهه ۱۹۹۰ برمیگردد.
درگیریهای
شدیدی بین این دو گروه در کردستان عراق بوده که هزاران کشته در هر دو طرف به جای
گذارده و این زخمی است که هنوز هم درمان نیافته است. باید اشاره کنم که دولت ترکیه
که نزدیک به حزب دموکرات بود در این جنگ دست داشته است و به دلایل مربوط به خودش در
حمله به نیروهای
PKK
در مرز عراق و ترکیه کمک میکرد.
PKK
و حزب اتحاد دموکراتیک (PYD)
حامی تغییراتی بودند که در کردستان سوریه به وقوع پیوسته بود. اما این تغییرات قطعا
نه در منافع ترکیه بود ونه
KRG.
ترکیه و حکومت اقلیم کردستان همچنان بسیار نزدیک با یکدیگر باقی ماندهاند.
حزب دموکرات هنوز هم
برخی کردها
را در کردستان غربی به لحاظ مالی و نیز سلاح در تلاش برای راهاندازی یک نیروی
میلیشیا از برخی از احزاب سیاسی و به منظور بی ثبات کردن منطقه کمک میکند.
اجلاس میهنی کردستان در سوریه که قبلاً اشاره شد توسط دوازده حزب سیاسی راهاندازی
شده، بسیار نزدیک به حزب دموکرات است.
ملاقات ما با احزاب
مخالف بیش از دو ساعت به طول انجامید و اکثر آنها حضور داشتند. ما با این سؤال
آغاز کردیم که رابطهشان
با PYD،
DSA
و
Tev-Dam
چگونه است. آیا آنها آزاد هستند؟ آیا هیچ یک از اعضا یا حامیان آنها تحت تعقیب و
یا دستگیری توسط
PDU
و WDU
بودهاند؟
آیا آنها آزادی سازماندهی مردم، تظاهرات و سازماندهی فعالیتهای
دیگر را دارند؟ سوالات زیادی پرسیده شد. پاسخ به تمام سؤال ها مثبت بود. بازداشتی
نبوده، هیچ محدودیتی برای آزادی و یا انجام تظاهرات نبودهاست.
اما همه آنها نظر مشترکی داشتند که نمی خواهند به در
DSA
شرکت کنند.
آنها سه اختلافات با
PYD
و DSA
داشتند. آنها معتقدند که
PYD
و
Tev-Dam
به مردم کرد خیانت کردهاند.
از جمله دلایلشان
این بود که نیمی از حسکه تحت کنترل دولت است و نیروهای دولت هنوز هم در شهر قامشلی
هستند، هر چند تصدیق میکردند
که این نیروها ناکارآمد هستند و تنها بخش کوچکی از سرزمین را در کنترل دارند. در
نظر آنها این یک مساله بزرگ بوده و
PYD
و
Tev-Dam
به شکل بدی با رژیم سوریه سازش کردهاند.
ما همچنین چند روز
بعد با نمایندگانی از دو حزب سیاسی مسیحی و سازمان جوانان مسیحی در قامشلی ملاقات
کردیم. هیچ یک از این احزاب به
DSA
یا
Tev-Dam
ملحق نشده بودند، اما اعتراف میکردند
که آنها رابطه خوبی با
DSA
و
Tev-Dam
دارند و با سیاستهای آنان مشکلی ندارند. آنها همچنین قدردانی میکردند
که امنیتشان،
و حفاظت در برابر ارتش سوریه و گروههای تروریستی به دلیل وجود نیروهای مدافع خلق و
مدافع زنان که زندگی خود را قربانی میکردند،
است. با این حال، اعضای سازمان جوانان مسیحی در قامشلی از
DSA
و
Tev-Dam
راضی نبودند. شکایت آنها مربوط بود به نداشتن برق به اندازه کافی و این که چیزی
برای جوانان در شهر نیست.
قبل از ترک منطقه
تصمیم گرفتیم که با مغازهداران، بازرگانان، صاحبان غرفه و بازاریان صحبت کنیم و
دیدگاههای
آنان را بدانیم. همه به نظر میرسید
که نظر و عقیده بسیار مثبتی نسبت به
DSA
و
Tev-Dam
دارند. آنها راضی بودند به واسطه وجود صلح، امنیت و آزادی در کسب و کارشان
بدون دخالت از طرف احزاب و یا جناحها.
روژآوا در نزاع کار - سرمایه
نازنین و یامین

نوشتار زیر نگاهی گذرا به روژاوا[1]
و تاریخچه تاسیس «فدراسیون شمال کردستان»، نقش حزب کارگران کردستان و رهبری این حزب
دارد. بدنبال به پایه های مادی پاگیری روژاوا میپردازد و این رُخداد را در بطن
مناسبات اقتصادی، سیاسی، تاریخی و ژئوپولیتیکی خاورمیانه مورد مطالعه قرار میدهد.
در خاتمه جایگاه روژاوا در توازن کار-
سرمایه مورد ارزیابی قرار
میگیرد.
مقدمه
بعد از خیزشهای تودهای در تونس، مصر، لیبی و یمن که به بهار عربی شهرت یافتند،
نوبت به سوریه رسید. ماجرا در سال ۲۰۱۱، با دستگیری و شکنجه چند دانشآموز شروع شد
که مشغول نوشتن شعارهای ضدحکومتی بر دیوار بودند. در پی این ماجرا، اهالی شهرهای
درعا و
حماه، دست به اعتراض زدند و ماموران امنیتی آنها را به گلوله بستند. تظاهرات و
اعتراضات به شهرهای دیگر نیز سرایت کرد و پاسخ حکومت
- بار
دیگر- سرکوب بود. در ادامه نخستوزیر وقت و بسیاری از مقامات دیگر دولتی و نظامی
نیز به صفوف معترضین پیوستند. با دخالت عوامل خارجی و مداخله نیروهای مسلح جهادیست
و ناسیونالیست، مبارزه مدنی و اعتراضی مردم از مسیر اصلی خود خارج شد و ظرف دو سال
به جنگ داخلی بدل گردید.
در سال ۲۰۱۱ نظامیان معترض، "ارتش آزاد سوریه" را تشکیل دادند که در
سال ۲۰۱۲ به بازوی نظامی "ائتلاف ملی سوریه" تبدیل شد. بمرور گروههای مسلح و
تشکیلات سیاسی دیگر نیز پیدا شده و به صفوف اپوزیسیون دولت حاکم اسد، پیوستند.
«گمان میرود که در سوریه، بیش از هزار گروه مخالف سیاسی، متشکل از ۱۰۰ هزار جنگجو
وجود داشته باشد.»[2]
حزب اتحاد دموکراتیک[3]
PYD
(Partiya
Yekîtiya Demokrat)
یکی از این احزاب است که بیشتر در مناطق کُردنشین شمال سوریه فعالیت دارد و از
متحدان حزب کارگران کردستان
PKK
(
(Partiya
Karkerên Kurdistanê
به شمار میآید.
PYD
با ادعای اتخاذ «استراتژی راه سوم»[4]
(نه با اسد، نه با اپوزیسیون، پیش بسوی تاسیس کنفدرالیسم دموکراتیک) عملا خود را از
جنگ داخلی سوریه کنار کشید و در ژوئن ۲۰۱۲، پس از خروج نیروهای نظامی- دولتیِ رژیم
اسد از کردستان،
مناطقی
را در استانهای کُردنشین شمال سوریه، تحت کنترل خود در آورد. مناطق آزاد شده - که
اصطلاحا کانتون[5]
نام گرفتند- با متابعت از «قرارداد اجتماعی»[6]
به شیوه «خودمدیریتی دموکراتیک»[7]
اداره میشوند. در ۱۷ مارس ۲۰۱۶، سه کانتون جزیره، کوبانه و عفرین به هم پیوستند و
«فدراسیون
شمال سوریه»
را تاسیس کردند.[8]
گفته
میشود اولین مقام دولتی که از این فدراسیون - که «اتونومی دفاکتو»[9]
بحساب میآید- حمایت کرد، نخست وزیر اسراییل بود[10]
و اولین دفتر نمایندگی فدراسیون، در روسیه برپا گردید.[11]
حال آن که رژیم اسد و بزرگترین ائتلاف اپوزیسیون
[12]“the
Coalition”
(al-I’tilaf)،
با اعلام تاسیس آن مخالفت کردند و امریکا و ترکیه نیز اعلام داشتند که آن را برسمیت
نمیشناسند.[13]
در
عوض بسیاری از اتحادیههای کارگری، احزاب و سازمانهای چپ ـ از سراسر جهان-
اطلاعیههای حمایتی در دفاع از مبارزات مردم شمال کردستان و فدراسیون شمال سوریه
صادر کردند.
«فدراسیون شمال سوریه» در بیانیه اعلام موجودیت اش تاکید کرد که قصد جدایی از سوریه
را ندارد و درصدد تشکیل یک دولت- ملت کُرد نیست؛ بلکه خواهان دموکراتیزه شدن سوریه،
بر اساس ساختار خودمدیریتی دموکراتیک است. همچنین ادعا کرد که قصد ایجاد سیستم تک
حزبی را نداشته و هر حزب و سازمان اجتماعی میتواند در مناطق تحت کنترلش آزادانه به
فعالیت سیاسی بپردازد یا به کنگرهٔ خلق بپیوندد.
با این
همه، واکنش نسبت به این رخداد در میان نیروهای چپ، دوگانه بود: هواداران از آن به
عنوان انقلاب[14]،
نبرد استالینگراد[15]،
کمون پاریس[16]،
انقلاب زنانه[17]
و... نام بردند و منتقدان آن را هوچی گری سیاسی[18]،
سازش کاری
و راست روی[19]
و... خواندند. در این میان سازمان دیدهبان حقوقبشر، در گزارش سال ۲۰۱۴ خود، حزب
اتحاد دموکراتیک
PYD
را - که
کنترل روژاوا را در دست دارد- به نقض حقوق بشر، نقض حقوق زندانی، بازداشت خودسرانه
مخالفان سیاسی، آزار جسمی بازداشت شدگان، محاکمات غیرعادلانه، استفاده از نوجوانان
زیر ۱۵ سال در یگان نظامی و حتی تیراندازی به تظاهرکنندگان متهم کرد.[20]
«سازمان عفو بینالملل» نیز در گزارش سال ۲۰۱۵ خود، نیروهای نظامی
PYD
را به تخریب منازل کسانی که به همکاری با
داعش مشکوک بودند متهم نمود. بعلاوه نیروی انتظامی (آسایش
Asayîs)
نیز متهم شد که به بازداشتهای خودسرانه دست زده است.[21]
«جنبش جوانان کرد»، اعتراضات و تظاهراتی را علیه
PYD
سازمان داد که ادعا میشود با برخورد سرکوبگرنه نیروهای انتظامی
PYD
روبرو شدهاند.[22]
براستی در روژآوا چه میگذرد؟
آیا «کنفدرالیسم دموکراتیک»[23]
یک
پروژه سیاسی است که آرزوها، آرمانها
و افقهای ایدئولوژیک یک سازمان سیاسی را منعکس میکند که در آزمایشگاه شمال سوریه
به بوته آزمایش گذاشته شدهاست؟ آیا روژاوا فریاد اعتراض تودههای تحت ستم است که
از شکافِ درون رقابتها و معادلات بینالمللی سر بر آورده است؟ آیا روژاوا مدلی
بدیع برای خاتمه دادن به جنگهای ملی، قومی، مذهبی، تبعیضات جنسیتی، اتوریته
دولتی، آلودگی محیط زیست و خلاصه استثماراست؟ یا آن که طرحی است که در توافق با
رقابتهای منطقهایِ سرمایههای جهانی درحال شکل گیری است؟ آیا روژاوا ابزاری برای
تحکیم، تضمین و ادامه کنترل سرمایه جهانی بر منابع و ذخایر منطقه است؟ آیا روژاوا
نسخه خاورمیانهای زاپاتیسم در چیاپاس
Chiapas
[24]
یا ورژن کُردی کیبوتص در اسرائیل[25]
و یا نسخه سوریایی «اقلیم کردستان» در عراق[26]
است؟ بهررو، بحث روژاوا تامل برانگیز است.
از آن جا که تحولات روژاوا، با
تاریخ حزب کارگران کردستان PKK
و تحولات سیاسی و نظری رهبر آن (عبدالله اوجلان) گره خورده است. از اینرو مطلب را
با مقدمهای نسبتا طولانی حول این حزب و رهبری اش پیمیگیریم.
از PKK تا PYD
PKK
[27]
به رهبری عبدالله اوجلان، در سال ۱۹۷۸ تشکیل شد. مانیفست حزب دربرگیرنده شش اصل
عمده بود: ۱. عصر حاضر در گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم و انقلاب پرولتری است؛
۲. کردستان یک مستعمره درونحکومتی است؛ ۳. مبارزه آزادیبخش ملی یک وظیفه
اجتنابناپذیر برای نیل به آزادی و استقلال مردم کُرد است؛ ۴. انقلاب کردستان باید
یک انقلاب ملی و دموکراتیک باشد که قرار است در درازمدت، به انقلاب سوسیالیستی منجر
شود و در یک پروسه انتقالی بدونوقفه، به یک جامعه "بیطبقه و عاری از استثمار"
بیانجامد؛ ۵. هدف سیاسی انقلاب، تاسیس یک کردستان مستقل، متحد و دموکراتیک است؛ ۶.
انقلاب باید توسط حزب انقلابی پرولتاریا رهبری شود که بدوا از «اقلیت»ی از جوانان
وطنپرست و روشنفکرانی تشکیل یافته که به تولید مادی وابسته نیستند.[28]
بعلاوه در برنامه
PKK،
این بند تصریح شده بود: «از آنجایی که ستمملی، تضاد اصلی است، بنابراین نقش
تعیینکنندهای در حلوفصل سایر تضادهای اجتماعی دارد. تا زمانی که ستم ملی حل نشده
باقی بماند، هیچ راهحلی برای سایر تضادهای اجتماعی متصور نیست. از اینرو اولین
گام به سوی انقلاب در روستا، لزوما باید خصیصه ملی داشته باشد.»[29]
با چنین مختصاتی،
PKK
مبارزات سیاسیاش را آغاز نمود. پس از کودتای امریکایی ۱۹۸۰، دولت وقت ترکیه همه
اتحادیههای کارگری، احزاب و تشکلات سوسیالیستی را ممنوع اعلام کرد و به دستگیری
نیروهای چپ، سوسیالیست و کمونیست پرداخت. اوجلان و سران حزب که در سال ۱۹۷۹ به
سوریه گریخته بودند، کار سازماندهی مجدد حزب را ـ این بار در سوریه- آغاز نمودند.
پایگاههای PKK
در دره بقا Bekaa valley
در خاک سوریه و با اجازه دولت حافظ اسد دایر شدند تا توسط اسد
بعنوان اهرم فشاری علیه ترکیه مورد
استفاده قرار گیرند.[30]
در دهه ۸۰ میلادی، نبردهای
خونینی بین PKK
و نیروهای نظامی ترکیه درگرفت که به تخریب صدها و تخلیه هزاران روستای کُردنشین
انجامید. تنها در فاصله سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۰، اهالی ۲۵۰۰ روستا مجبور به کوچ
اجباری شدند. گفته میشود که در جریان جنگ
PKK
با ترکیه ۴۰۰۰۰ نفر کشته شدهاند.[31]
در سال ۱۹۸۸، در اواخر جنگ
ایران و عراق، صدام حسین به روستاهای کردستان عراق حمله شیمیایی کرد. فرار مردم به
ترکیه سبب شد تا مسعود بارزانی (رهبر حزب دموکرات کردستان عراق) به دولت ترکیه،
امریکا و نیروهای مخالف PKK
نزدیکتر شود. این امر موجب تیرهگی روابط
PKK
با حزب دموکرات کردستان عراق شد.
فروپاشی بلوک باصطلاح
سوسیالیستی (۱۹۸۹) و جنگ اول خلیج (۱۹۹۱) و همکاری حافظ اسد با جُرج بوش در جنگ ـ
آن هم به همراه ترکیه و سایر اعضای ناتوـ عملا
PKK
را در موقعیت بسیار ضعیفی قرارداد. در سال ۱۹۹۹ ترکیه با تهدید
سوریه به حمله نظامی، خواهان اخراج اوجلان و نیروهای
PKK
از خاک سوریه شد. اوجلان و حزباش بنا به قرارداد معروف به «معاهده امنیتی عدنا»
Adana security agreement
(۱۹۹۹) از
سوریه اخراج شدند. چند ماه بعد (مارس ۱۹۹۹)، اوجلان دستگیر و به حبس ابد محکوم شد و
دستگیری طرفداران PKK
در سوریه
آغاز گردید، حدود ۳۰۰ هزار کُرد
از حق شهروندی محروم شدند و محدودیت و محرومیت بر کُردها فزونی گرفت.
از دسترفتن متحدان اصلی و
قدیمی (شوروی و بلوک سابقِ شرق، حزب دمکرات کردستان عراق و رژیم بعث سوریه)،
دستگیری اوجلان و خوردن مهر تروریست بر حزب، عملا
PKK را در انزوا فرو
برد. در این دوره اوجلان بمرور از نظریات، باورها و چشماندازهای پیشیناش فاصله
گرفت و حتی رسما اعلام کرد که مارکسیسم «اقتدارگرا و جزمی است و قادر به حل معضلات
اجتماعی نیست»[32].
بعلاوه او به نقد سلسله مراتب حزبی و ساختارغیردموکراتیک آن پرداخت، مبارزه مسلحانه
را نفی کرد و طرفدار نافرمانی مدنی شد[33]،
به اخلاقیات مذهبی[34]
، دموکراسی غربی[35]،
آشتی طبقاتی و خودگردانی دموکراتیک (بجای استقلال) روی آورد. مصاحبه پروفسور میشل
گانتر Michael M.
Gunter[36]
با اوجلان یک سال پیش از دستگیریاش، بوضوح نشان میدهد که مواضع فعلی اوجلان و
تقلای او برای نزدیکی و همکاری با امریکا ابدا محصول سالهای زندان نیست. اوجلان در
مصاحبهاش می گوید:
«من مرزهای فعلی ترکیه را
میپذیرم. کسی خواهان تقسیم شدن ترکیه نیست. این بسیار مهم است! من فقط خواهان
مذاکره برای یافتن یک راه حل دموکراتیک برای این مبارزه بیست ساله هستم. تُرک ها
باید هویت کُردی را بپذیرند. آنها باید در قانون اساسی قید کنند که خلقهای دیگری
هم در ترکیه زندگی میکنند. آنها باید سیستم فدراتیو را بپذیرند؛ همان چیزی که در
ایالات متحده، آلمان، بلژیک و سوئیس وجوددارد... اگر هویت کُردها برسمیت شناخته
شود، ۷۰ درصد مسئله حل خواهدبود... برایمان مقدور نیست که کمونیست باقی بمانیم...
ایالات متحده، نماینده توسعه است... اگر یک دولت فدراتیو (در ترکیه) تشکیل شود، ما
خواهان اداره آن هستیم... بارزانی و طالبانی مثل دستها و پاهای (کنگره ملی کردها
KNC)
هستند؛ اما من سرِ واقعی یا مغزِ این بدنام. ایالات متحده باید با من - با مغز-
مذاکره کند. من ۲۵ سال تجربه دارم... امریکا قدرت بسیار بزرگ و یک کشور بسیار
هدفمند است؛ اما اطلاعات مثبتی در باره ما ندارد... کُردها همان چیزی را می خواهند
که امریکا برای خودش می خواهد: دموکراسی و برابری. ما چیز دیگری نمی خواهیم...
گفتگو مابین امریکا و کُردها بسیار اهمیت دارد و باید تا دیر نشده، آغاز شود...»[37]
در زندان پروسه تحول نظری و
تلاش چاره جویانه اوجلان برای بازسازی
PKK،
سرعت و بنیه تازه ای میگیرد. او مطالعات وسیعی را آغاز مینماید و به ویژه پس از
خواندن آثار موری بوکچین[38]
Murray Bookchin
به شدت تحت تاثیر
نظرات وی قرار میگیرد و نظریه «کنفدرالسیم دموکراتیک» را به عنوان راهحل مسئله
ملی منتشر میکند (۲۰۰۵) که مورد قبول «کنفدرالیسم دمکراتیک جوامع کردستان» (KCK)
واقع میشود.
احمد حمیدی آکایا
Ahmet Hamdi Akkaya
در مقاله تحلیلیاش، تاریخ سیاسی PKK
را به سه دوره تقسیم میکند: ۱- غافلگیری و عقب نشینی (۱۹۹۹)؛ ۲- بن بست و بازسازی
(۲۰۰۰ تا ۲۰۰۴)؛ ۳- بازگشت به صحنه سیاسی (۲۰۰۵ به بعد).[39]
که هر دوره جای بحث ویژه خود را
دارد. اما آنچه که بیشتر مورد توجه نوشتار حاضر است، دوره «بازگشت به صحنه سیاسی»
است.
کنفدرالیسم دموکراتیک، پروژه آنارشیستی؟
گفته میشود که ایده کنفدرالیسم
دموکراتیک اوجلان یک ایده آنارشیستی است که از نظریات کمونالیسم بوکچین اقتباس
شدهاست.[40]
یکی از دلایلاش این است که اوجلان در بهار سال ۲۰۰۴ پیغامی برای بوکچین فرستاد و
خود را شاگرد وی خواند.[41]
بعلاوه انعکاس افکار بوکچین را میتوان در نوشتههای اوجلان دید.[42]
از اینرو طرفداران اوجلان سعی
دارند تا از نزدیکی نظری وی با بوکچین بهره بجویند و تاسیس کانتونهای خودگردان
را به یک «جنبش اکوآنارشیستی» مرتبط کنند. این گرایش در رسانههای عمومی نیز به غلط
دنبال شده و میشود. مثلا وقتی که بوکچین مُرد (۲۰۰۶)، مجله تایمز لندن او را
«مهمترین متفکر آنارشیست آمریکالی شمالی، در بیش از یک ربع قرن» خواند.[43]
این در حالی است که به گفته همزی بوکچین (جانت بیئل[44]Janet
Biehl ) از سال
۱۹۹۵ به بعد، بوکچین خود را آنارشیست نمیدانست و این را با دوستان نزدیکش درمیان
گذاشته بود. بعلاوه او در سال ۱۹۹۹ این مسئله را در یک سخنرانی اظهار کرد و در سال
۲۰۰۲ عملا آن را مکتوب نمود.[45]
بعلاوه بعضی از فعالین و جریانات
آنارشیست نیز کوشیدهاند تا هر گونه رابطه این جریان با آنارشیسم را زیر سئوال
ببرند: در کجای دنیا دیده شده که یک جامعه آنارشیستی توسط یک حزب مسلح، و از روی یک
پروژه سیاسی از پیش آماده، از بالا به پایین ساخته شود؟![46]
در جامعهای که در آن یک حزب سیاسی بر همه چیز کنترل دارد و دارای ارتش، نیروی
انتظامی، شوراهای قانونگذاری و حتی زندان است، چگونه میشود از آنارشیسم سخن گفت؟!
تازه در کجای تاریخ آنارشیستها با امریکا ائتلاف کرده و در یک جبهه متحد
جنگیدهاند؟!
پروفسور مایکل گانتر، متخصص
مطالعات کُرد، در کتاب خود «بیرون از ناکجا: کُردهای سوریه در جنگ و صلح» مینویسد:
«در حقیقت رهبری PKK
در کوهستانهای قندیل و عبدالله اوجالان در امرالی، کسانی هستند که از طریق
فرماندهان مسئول PKK/PYD
درمناطق مختلف، حکمرانی میکنند.»[47]
اشخاص و جریانات کمونیست نیز ضمن
انتقاد از روژاوا، هر گونه نزدیکی آن با چشماندازهای کمونیستی را رد کردهاند.
[48]
البته رهبران و فعالین روژاوا نیز
ادعا نکردهاند که کمونیست یا آنارشیست بوده و قصدِ تاسیس «کمون پاریس» یا برپایی
جامعه کمونیستی را دارند. آنها از همان ابتدا و با دقتی قابل تحسین کلماتی را برای
پروژه خود انتخاب کردند که هیچگونه قرابتی با این «ایسم»ها نداشتند: کانتون،
کنفدرالیسم، قرارداد اجتماعی، خانه مردم، مالکیت تعاونی و ...!
از گزارشات و مصاحبههای جانت بیئل -
پس از دیدار از روژاوا- چنین برمیآید که وی از آنچه در روژاوا دیده با آنچه که
بوکچین در سر داشته، تمایز و اختلاف میبیند و میکوشد تا به اتکا به مشاهدات
عینیاش، جوانب پارادوکسال آن را به گونهای انتقادی روایت کند. حتی معتقد است که
اوجلان برخلاف بوکچین موضع ضدسرمایه داری ندارد. جانت پس از دو دیدارش از روژاوا
مینویسد:
«فلسفهی اوجالان ... یکدست
نبوده؛ در طول سالهای زندان، نظرش را دربارهی امور متنوعی تغییر داده است... حتا
سرمایهداری را ستوده است. به نوشته اوجلان: «... ما باید تفوق جامعهی کاپیتالیستی
را تأیید کنیم. چارچوب ایدئولوژیک و مادی این جامعه بر همهی سیستمهای پیشین برتری
یافته است»[49]
و «بهرغم تمام کاستیهای قابل رؤیت اش، سرمایهداری دقیقاً به دلیل حساسیت اش به
حقوق افراد و استانداردهایِ نهادینهشدهاش دربارهی آزادی فردی، به وضوح بر...
سوسیالیسم رآل (واقعاً موجود) ترجیح دارد.»[50]
«... در طول دو بازدیدی که
داشتم، صحبتهای دو مقام رسمی را شنیدم که دربارهی اقتصاد صحبت میکردند، آن هم
بگونهای که کاملاً ضدسرمایهداری نبود... بازدیدکنندگان غربی که به ستایش
دستاوردهای روژآوا آمده اند، به سرعت متوجه چیزی نگرانکننده میشوند: ... روی
دیوار تصویری از عبدالله اوجالان ... نصب است... این تصاویر، یاد عکسهای همه جا
حاضر قذافی را برای نمایندهای از لیبی زنده کرد. ناراحتی میهمانان ممکن است
عمیقتر شود وقتی ببینند میزبانانشان پیوسته به ستایش از شخصیت کاریزماتیک اوجالان
میپردازند... سرپرست ... آکادمی زبان و ادبیات کردی ... گفت: «اوجالان مهمترین
شخص است. ما برای تدریس تاریخ، زبان و همه چیز به کتابهای او مراجعه میکنیم».
احترام عمومی به روژآوا…
به دلیل تعهد آن به خودمدیریتی دموکراتیک است. اما
…اوجالان بود که آن
را پروراند و به جنبش آزادیخواهی کُرد توصیه کرد... نظامی «از پایین به بالا» که از
بالا به پایین ایجاد شده است: همین پارادوکس کافی است تا سر بازدیدکننده به دَوران
بیفتد... در حین خواندن کتابی دربارهی قوانین اخیر (که در دفتر شورای قانونگذاری
جزیره به دستم رسید) با قانون جدیدی دربارهی انتشار کتاب روبرو شدم. در آن قانون
آمده است، همهی ناشران باید مجوز داشته باشند؛ کمیتهای از وزارت فرهنگ باید تصمیم
بگیرد چه کتابهایی منتشر شوند و این کمیته مناسببودن کتاب برای انتشار و سازگاری
آن با قوانین عمومی و تناسب آن با اخلاقیات جامعه را تعیین خواهد کرد. «اخلاقیات
اجتماع» چه معنایی دارد؟ ... به یاد آوردم که فلسفهای که روژآوا بر آن بنا شده
است، فلسفهای اخلاقی است.»
خالد، وزیر فرهنگ، در همان نزدیکی
بود. بنابراین معنای عبارت قانونی را از او پرسیدم. او گفت، معنایش این است که
کتابهایی که رابطهی جنسی نوجوانان قبل از ازدواج را تشویق میکنند نمیتوانند
منتشر شوند. او توضیح داد که این فرهنگ ماست. اما آن عبارت قانونی صراحتاً دربارهی
رابطه جنسی نوجوانان حرف نمیزد. بنابراین پرسیدم آیا اگر کسی بخواهد میتواند
کتابی را منتشر کند و در آن استدلال کند که «دولت خوب است» یا «سرمایهداری خوب
است؟». خالد (البته از طریق مترجم) جواب داد، «ما باید به سنتهای جامعهمان
احترام بگذاریم، نوجوانان نمیتوانند قبل از ازدواج با هم همبستر شوند... این عبارت
در قانون به طور بالقوه روزنهای برای سرکوب استقلال نویسندگان و پس از آن استقلال
فردی و حق مخالفت کردن است...»[51]
برای آشنایی بیشتر با تجارب،
خواندهها و دیدههای جانت بیئل از روژاوا میتوانید به سایر نوشتجات و مصاحبههای
او رجوع کنید.[52]
در ادامه بحث و برای آگاهی
بیشتر از پروژه روژاوا، طرح خودگردانی کانتونها و «کنفدرالیسم دموکراتیک» مجبوریم
کمی روی نظریات اوجلان که او از آنها بعنوان «پارادایم»
نام میبرد، مکث کنیم.
کنفدرالیسم دموکراتیک و آپوئیسم
کنفدرالیسم دموکراتیک طرحی برای
اداره جامعه است که بر ارزشهای «جوامع طبیعی» استوار است؛ یعنی جوامعی که پیش از
پیدایش نظام هیرارشیک (اقتدارگرا) و دولتمدار وجود داشتند. به نظر اوجلان، چنین
جوامعی در عصر نوسنگی، یعنی زمانی که انسان شروع به کشت و رزع و اهلی کردم دام کرد،
وجود داشتند.
اوجلان مردم کردستان و خاورمیانه را
فرامیخواند تا با
تشکیل انجمنهای روستایی و شهری، نوعی «خودمدیریتی دموکراتیک» تاسیس کنند و از بهم
پبوستن آنها، نوعی کنفدرالیسم دموکراتیک بوجود بیاورند که در رقابت با دولت، عملا
به انحلال دولت مرکزی بیانجامد.[53]
اجزای کنفدرالیسم دموکراتیک قرار است بر
تمرکززدایی، نفی هیرارشی قدرت، نفی
ساختار دولت- ملت، همزیستی اقلیتهای زبانی، قومی و مذهبی، برابری جنسیتی و جامعه
زیست-محیطی استوار باشد.
اوجلان در تشریح و توضیح
تئوریک نظریهاش به سراغ تاریخ میرود و روی عصر نوسنگی و تمدن سومر در بین النهرین
Mesopotamia
مکث میکند و با ارجاع به اسطورهها، یک تاریخ پرافتخار برای «کُرد»ها میآفریند:
«بینالنهرین گهواره تمدن بشری و
آریاییها و کُردها اولین ساکنان آن بودند... انقلاب زراعی در هلال حاصلخیز
کوههای توروس و زاگرس رخ داد... آنهم به دست کُردها... مادها با بهره گیری از
میراث تمدن سومری، فرهنگ شکوهمند خود را شکل دادند... اداره قبایل از طریق سیستم
کنفدراتیو در همین سرزمین شروع شد و ...»[54]
به این ترتیب:
«اوجالان با اسطورهشناسی
شگفتانگیز خود، تاریخ ملت کُرد را از نابودی نجات داد... تحلیل صحیح انقلاب نوسنگی
به عنوان بنیان تمدن بشریت که به دست کُردها صورت گرفته... نشان از جامع بودن علم
تاریخ اوجالان دارد.»[55]
اوجلان پس از ایجاد اعتماد بنفس در
کُردهای خاورمیانه، بدون مایه علمی٬ به جنگ جامعه شناسی، علمگرایی و مدرنیته
میرود.[57]
مفهوم طبقه و تضاد طبقاتی را نفی میکند[58]،
مارکس را به خام اندیشی در جامعه شناسی متهم مینماید، «بی توجهی» وی به مدرنیته را
بزرگترین ضربه به آزادی و برابری تلقی میکند و به این ترتیب، از ادعاهایی واهی
پیشین خود مبنی بر اعتقاد به مارکسیسم
[59]
و انقلاب برای همیشه فاصله میگیرد.[60]
در گام بعدی، اوجلان انتقادش را
متوجه دولت میکند و آن را دلیل اصلی بحران نظری در مارکسیسم و علت فروپاشی بلوک
سابق باصطلاح سوسیالیستی معرفی مینماید.[61]
بعلاوه متذکر میشود که دلیل انحراف مذهب، از خیرخواهی به جنایت، دولت بوده است.[62]
در خاتمه اوجلان به «حقیقت خود»
میرسد: دموکراسی و اخلاقیات مذهبی.
«دموکراسی... یک نظام سیاسی...
برای حل مشکلات تمامی نیروهای اجتماعی میباشد. مشکلی نیست که در دموکراسی حل
نشود... (ص ۱۱۵)... حتی عاملی که باعث برتری امریکا نسبت به رقبای خود شد... وجود
زمینه دموکراتیک... بود. عامل اساسی در فروپاشی ... شوروی، نبودن دموکراسی در آن
بود. (ص ۱۱۶)»[63]
«(دموکراسی) تاکنون مزایایش را بر
سایر نظامها... برملا کرده و هم اکنون تنها سیستم قابل پذیرش در تمام دنیاست.»
[64]
«... اگر خواهان آزادی باشیم
چارهای نداریم جز این که قبل از هر چیز وجدان جمعی جامعه یعنی اخلاق...(را) مجددا
به جوشش واداریم (ص ۲۸)... در گستره دموکراتیک، میان دین و اخلاق همانندی وجود
دارد. بنابراین اماکن عبادی... عبادتگاهها و در راس آن کلیسا و مساجد (باید) به
عنوان یک نهادِ اخلاقِ عملی ارزیابی گردند و از آنها در امر ساخت جامعه ی اخلاقی
استفاده شود. (ص ۱۹۵)... بطور کلی میتوان اسلام را جنبشی دموکراتیک، آزادیخواه و
نزدیک به برابری طلبی تعریف نمود... بی طالعی اسلام این بود که ... به آلت دست
نیروهای تمدن خواه مبدل شد. (ص ۱۰۴)... اعراب با اسلام به استقبال مدرنیته قرون
وسطی میروند (ص ۱۳۳).»[65]
بر این پشتوانه نظری[66]
است که ساختار تئوریک-ایدئولوژیک آپوئیسم[67]
بنا نهاده میشود؛ و از دل این است که کنفدرالیسم دموکراتیک زاده میگردد.
آنچه که به اختصار در نقد این شکل
از خودگردانی می توان گفت این است:
۱- پروژه کنفدرالیسم
دموکراتیک بر تقدس خاک و تاریخِ افتخارآمیز «بینالنهرین» مبتنی است؛ نه بر ملیت،
قومیت، گویش یا مذهب. در اینجا قرار است که «کُرد»ها به رسالت تاریخی- سیاسی خود
آگاه شوند و به پشتوانه تمدنی - که به ادعای اوجلان- در خاورمیانه عصر نوسنگی بنا
نهادند، جامعه نوینی برپا کنند که در آن همگان آزاد، رها و برابر کار و زیست کنند.
بواقع الگوی انسان امروزین، بازگشت به کنفدرالیسمِ عشیرهایِ
۱۰
هزار سالِ قبل از میلاد است که در بینالنهرین برقرار بود.
اگر اسرائیل بر اساس یهودیت و
جمهوری اسلامی بر اساس اُمت شکل گرفت، کنفدرالیسم اوجلان قرار است بر اساس «انسان
فرهیخته و اخلاقمند» ای که بنیانگذار «تمدن شکوهمند بینالنهرین» بود، استوار
باشد. بنابراین، فراخوان اوجلان به «مردم»ی است که سرمست از عظمت تمدن سومر و وطن
اجدادی یعنی کُردستان هستند. دغدغهای نیست اگر همین مردم «دولت»ی نداشته و یا حتی
زیر حاکمیت دولت دیکتاتور اسد یا تحت الحمایگی دولت امریکا باشند. اصالت با سرزمین
مقدس و سنت کنفدرالیسم عشیرتی است؛ بدون تاسیس دولت.
البته ناگفته نماند که در
آرمانشهر PYD،
ارتش (یگان مدافع خلق YPG
و یگان مدافع زنان YPJ)،
نیروی انتظامی (آسایش)، وزارتخانه و حتی زندان وجود دارد! با این همه مدعی است که
مخالف دولت است و روژاوا «دولت» ندارد!
۲- این نظریه با قبول این اصل که
«... فاکتورهایی که
جامعه را عمیقاً تحت تأثیر قرارمیدهند از ماهیتی ایدئولوژیک، سیاسی و اتنیکی و
گروهی برخوردار میباشند»
[68]
بواقع مروج یک نگرش
پُستمدرنیستی است که به فُرماسیون موزائیکی معروف است.
در این جوامع اشخاص با نژاد، ملت،
مذهب، جنسیت و ... غیره زاده میشوند و این هویتها بر هویت انسانیشان ارجحیت
دارد. بنابراین، حفظ و حراست از فرهنگ، آداب و سنن اهمیت و جایگاه ویژهای
پیدامیکند. فرهنگ همان «شعور نهادینه شده اجتماعی» است که عامل تعیین کننده در
رشد و تکامل جامعه است.
در چنین فرماسیونی، جامعه همچون
موزاییک چندرنگ و فرم است و هیچ رنگ و فرمی بر دیگری ارججیت ندارد. چیزی که در یک
فرهنگ خوب است میتواند در فرهنگ دیگر بد باشد. پس هیچ ملاکی برای ارزیابی فرهنگها
وجود ندارد و همه فرهنگها از احترام یکسان برخوردارند. ارزشهای فرهنگی قابل
احترام هستند. عقاید، باورها، کیش و مرام همگان محترم است و... اما این جملات بظاهر
زیبا یکی از موانع جدی بر سر رشد جوامع باصطلاح عقبمانده است.
نظریه نسبیت فرهنگی با تفویض نقش
زیربنایی به هویتهای ملی، قومی و... جنسیتی، بواقع از نقش شرایط اقتصادی، اجتماعی،
سیاسی و جهانی فرومیکاهد. با همین استدلال هم هست که نتیجه میگیرد: شرایط
اقتصادی-سیاسی بهتر غرب، محصول شعور برتر و فرهنگ پیشرفتهتر است؛ همان طوری که
فقر، جنگ و عقب ماندگیِ شرق، محصول کم شعوری و فقرفرهنگی شان! یعنی، اول برای انسان
هویت جعلی میتراشد؛ بعد برای این هویت، صفات ثابت و مقدس زایی تعریف میکند، سپس
میزان اصالت فرد را در میزان مصون نگه داشتناش از تغییرات و تحولات میسنجد؛ و با
اصالت بخشیدن به هویتهای کاذب، آن هم با یک تحلیل فراطبقاتی-تاریخی، راه را بر
همبستگی طبقاتی توده ها میبندد و...
بطور مثال، اگر در سنت، مذهب یا
باصطلاح فرهنگ فلان یا بهمان قوم هست که دختران را ختنه کند یا در ۱۰ سالگی شوهر
بدهد، یا رابطه خارج از ازدواج را زنا بحساب آورد و مجازات سنگسار برایش روابدارد و
یا راه را بر هر گونه مباحث عقیدتی-فلسفی به بهانه توهین به مقدسات ببندد، و یا...
جایی برای اعتراض نیست! چون فرهنگها، مذاهب و سنتها محترماند!
۳- این نظریه مبلغ گریز از
مدرنیته (جامعه مدنی) و بازگشت به جامعه طبیعی، با فرماسیون موزاییکی است؛ که ترجمه
عملی آن همانا پسروی و عقبگرد تاریخی است. بنابراین بی دلیل نیست که اوجلان مبلغ
«گذار از مدرنیته کاپیتالیستی» میشود و میخواهد از شهر، شهرنشینی و مفهوم شهروندی
فاصله بگیرد و به همان هویت عشیرهای بازگردد.
۴- این نظریه بر سکولاریسم
مبتنی نیست و این یکی از نتایج پشت کردن به مدرنیته است. کوتاه کردن دست مذهب از
زندگی فردی و هستی اجتماعی انسانها به عنوان یک خواست پایهای مطرح نمیشود،
برعکس! این خواست کوتاه شدن دست دولت از مذهب است که توسط
حزب
دموکراتیک خلق (ترکیه) Halkların
Demokratik Partisi) HDP)
طرح
میگردد.[69]
یعنی
این حزب نیز که به کنفدرالیسم
اوجلان باور دارد، نمیخواهد
فیالمثل اجازه دهد تا دولت درب مدارس اسلامی را که در آن به کودکان خرافات مذهبی
آموخته میشود، ببندد و... دولت نباید مدافع حقوق شهروندی، حقوق بشر و حقوق کودک،
باشد و جلوی تعرض و تجاوز مذهب را بگیرد!
طبیعتا وقتی احترام بر خلق و
فرهنگ، سنن، آداب و مذهب خلقها بر حقوق مدنی و شهروندی ارجحیت پیدا کند، بحث از
آزادی هم به شدت مضحک میشود! وقتی هر گروه از انسانها مقدساتی دارند که باید
محترم داشته شوند، دیگر جایی برای آزادیهای بی قید و شرط سیاسی و مدنی و احزاب
نمیماند!
۵- این نطریه خواهان «کُلِکتیوایسم»
است که نوعی کار و مالکیت جمعی یا گروهی –تعاونی گری- بحساب می آید.
تا قبل از وقوع جنگ داخلی ۲۰ درصد از
اراضی زیر کشت، به مالکان و سرمایه داران تعلق داشتند. پس از اعلام خودمدیریتیِ
دموکراتیک در روژاوا، مالکیت خصوصی برسمیت شناخته شد[70]
و تنها زمینهایی که در اختیار دولت مرکزی بودند و در پی عقب نشینیِ نیروهای اسد از
منطقه بی صاحب مانده بودند، به مالکیت تعاونی
Collectivization
درآمدند.[71]
بعلاوه، مقرر شد که سرمایه گذاری
خصوصی (ولی نه سرمایه گذاری مالی) آزاد باشد.[72]
معنایش این است که گرچه قدرت سیاسی
دست بدست شده، اما مبانی اقتصاد سرمایه داری دست نخورده مانده و قرار هم نیست دست
بخورد.
در سیستم کمونالیستی، ما با یک جامعه
تعاونی ـ دموکراتیکِ بومی روبرو هستیم که مبارزهای برای درهم شکستن دولتِ طبقه
استثمارگر جریان ندارد. زمین، وسایل تولید، توزیع و مبادله ـ بخشاـ در مالکیت
تعاونی است. اعضای تعاونی در همه ارکان این سیستم دخالت و نظارت دارند. محصول کار
(تولید) در بازار بفروش میرسد یا با تعاونیهای مجاور، معادله میشود و سود و زیان
آن، به تساوی تقسیم میگردد. البته اعضای تعاونی مجازند تا فعالیت اقتصادیِ خصوصیِ
محدودی نیز داشته باشند (کفش و کلاهی بدوزند یا ببافند و بفروشند). بموازات این شکل
از سیستم تعاونی، مالکیت خصوصی بر زمین، سرمایه گذاری خصوصی، کار مزدی و بازار و
بانک هم وجود دارد.
البته این توضیح لازم است که مالک و
سرمایهدار آزاد هستند تا زمین، دارائی و سودشان را با کسی تقسیم نکنند! و آزاد
هستند با برخورداری از حقوق دموکراتیک خود! کارگرانی را که به انتخاب خودشان حاضر
شدهاند تا نیروی کارشان را بفروشند، استثمار کنند![73]
مالکیت تعاونی، خودمدیریتی، همزیستی
مسالمت آمیز، نفی ملت- دولت، مخالفت با اتوریته، دفاع از آزادیهای فردی و اجتماعی
و حقوق برابر و خلاصه همه آن چیزهایی که در چنین پروژههایی طرح و دنبال شده و
میشوند، مسلما گام مثبتی به جلو محسوب میشوند؛ بشرطی که سلطه مناسبات سرمایهداری
را مورد تعرض قرار دهند و زمینه را برای پیشبرد مبارزه طبقاتی و استقرار روابط
تولیدی سوسیالیستی هموار کنند؛ در غیر این صورت شرایط را برای انباشت سرمایه
فراهمتر، شکاف طبقاتی را عمیقتر، منافع بورژوازی را تامینتر و راه را بر مداخله
و چپاولِ امپریالیستها هموارتر خواهند کرد.
بعلاوه کُلِکتیویسم، هیچ جا
نتوانست در برابر هجوم کالاهای ارزان کشورهای سرمایه داری و بازار آزاد و سیاستهای
نئولیبرالیستی مقاومت کند. روژاوا هم استثنا نیست. تجربه چیاپاس و قرارداد نفتا
NAFTA
پیش روی ماست. فرض کنیم که تعاونی کشاورزی- زراعی روژاوا، حتی با ظرفیت بسیار بالا
تولید کند، با تجارت آزاد و سرریزشدن برنج و یا گندم امریکایی به منطقه، آن هم به
قیمت نازل چه کار خواهد کرد؟ اگر صاحبان زمینهای زراعی، سیستم کشاورزی مکانیزه و
مدرن وارد کنند و شرایط کار بهتر و مزد بیشتری به کارگران مزدی بدهند و آنها را
جذب فعالیتهای خود کنند، تعاونی روژاوا چه خواهد کرد؟ تازه، جنگ بر سر آب چگونه حل
خواهد شد؟ اگر زمینداران بزرگ با حفاریهای عمیق، آب کشتزارهای تعاونی را بدزدند،
چه خواهد شد؟!
هم اکنون وضع آب بقدری در روژاوا
خراب است که قیمت آب دو برابر قیمت دیزل است![74]
بعلاوه، دسترسی به آب رودخانه فرات، برای روژاوا - که اقتصادش بر زراعت و کشاورزی
استوار است- حیاتی است. ترکیه که به این واقعیت واقف است، میکوشد تا به هر وسیله
ممکن مانع دسترسی روژاوا به آب فرات شود. به همین خاطر اعلام داشت که عبور از ساحل
غربی و دسترسی به فرات، عبور از «خط قرمز» محسوب میشود![75]
وقتی هم که نیروهای روژاوا از غرب فرات گذشتند و مانبیج
Manbij
را گرفتند، ترکیه علنا، با نیروی سنگین نظامی وارد
صحنه شد؛ و حتی در توافق با داعش ـ و عقب نشینی تاکتیکی آنهاـ نیروهایش را در
جرابلس Jarablus
متمرکز کرد تا جلوی
پیشروی نیروهای روژاوا را بگیرد. جنگ آب، یک کشمکش جدی و قدیمی بین ترکیه، سوریه،
روژاوا و اقلیم کردستان است.[76]
پیش زمینه های پاگیری روژاوا
روژآوا را نمیتوان خارج از چارچوب بحران جهانی سرمایه، قطب بندیهای بینالمللی، کشمکشهای قدرتهای بزرگ، جدال طبقاتی، جنگ داخلی سوریه و توازن قوایِ نیروهایِ درگیر و منافعی که دنبال میکنند، مورد ارزیابی قرارداد. مسلما ساده لوحی سیاسی است اگر تنها با استناد به مانیفست یک تشکیلات سیاسی یا چشم اندازها و حتی مواضع سیاسی اش به قضاوت بنشینیم و یا با یک نگاه اسطوره انگارانه، تنها روی نظرات اوجلان تمرکز کنیم. با این توضیح، نگاه اشارهواری به اوضاع جهان، منطقه، سوریه و شمال کردستان می اندازیم.
بحران
سرمایه داری
در رابطه با بحران سرمایهداری بسیار
گفته و نوشته شده است. قریب به اتفاق نظریه پردازان بورژوا به این امر معترف هستند
که تراکم سرمایه و حجم سود میرود تا دنیای سرمایهداری را منفجر کند؛ و این در
حالیست که نرخ سود، سیر نزولی دارد که نتیجهاش بحران اقتصادی ادواری است.[77]
جناحهای مختلف بورژوازی که هیچ راه حلی برای آن نداشته و ندارند، تنها یک راه پیش
روی خود میبینند: صدور بحران! فقط یکی از جلوههای دهشت انگیز این سیاست،
جنگ افروزی است.
رقابتها و قطب بندیهای درون سرمایه داری
خاورمیانه از قدیم الایام (پیش از
جنگ جهانی اول) اهمیت ویژهای برای غرب داشت و دسترسی به هندوستان، چین و آسیای
شرقی را تسهیل میکرد. اهمیت منطقه، پس از کشف نفت و نیاز سرمایهداری نوپا به
انرژی، صدچندان شد و خاورمیانه به صحنه نبرد رقابتهای امپریالیستی بدل گردید. در
پی این رقابتها، قرارداد "سایکس- پیکو" (معاهده آسیای صغیر)[78]
Sykes–Picot Agreement
منعقد
شد که حوزه و محدوه غارتگری هر یک را تعیین میکرد. به این ترتیب، کشورهای کنونی
خاورمیانه را با ترسیم روی نقشه منطقه بوجود آوردند. کمی بعدتر، با «بیانیه بالفور»
Balfour Declaration
دولت اسرائیل را - بر اساس یهودیت- درون
منطقه خاورمیانه تشکیل دادند؛ سپس با تبلیغ هویت های جعلی مثل ملیت، قومیت، مذهب،
نژاد، به کمک دولتهای دست نشاندهشان، جنگهای خونینی را دامن زدند تا در فراغتِ
خاطر به چپاول منابع و ذخایر منطقه بپردازند.
این داستان در هر دوره تاریخی، به
شکل و فرمی که با ساختار نیروهای مولده سازگاری داشته، در سراسر جهان - و بالطبع
خاورمیانه- به پیش برده شده است. کشمکشها و جنگهای خونین جناحهای مختلف سرمایه
بر سر سهمخواهی و فزونطلبی، همواره با اتحادها، گسستها و قطب بندیهای نوینی
همراه بوده است.
پس از فروپاشی بلوک شرق سابق و
مدل سرمایهداری دولتی، دنیا شاهد «نظم نوینی» شد که در آن ایالات متحده، هژمونی
مطلق داشت؛ چیزی که به «پاکس امریکانا»
Pax Americana
معروف شد.[79]
این موقعیت هژمونیک جدید، جهان و بویژه خاورمیانه را صحنه یکه تازیهای امریکا نمود
که نمونههای بسیار نزدیکش را در بالکان، افغانستان، عراق و لیبی دیدیم و امروز در
سوریه شاهدش هستیم.

پروژه «خاورمیانه جدید»[80]
A New Middle East
و دکترین «هرج و مرج سازنده»[81]
Constructive
Chaos، از جمله
سیاستهایی بودند که برای تثبیت این موقعیت هژمونیک جدید در دستور کار قرار گرفته
بودند. بعلاوه قرار بود تا لوله نفت و گاز قطر (با عبور از سوریه) به غرب، برای
همیشه مشکل تنگه هرمز را حل کند.[82]
اما فرارسیدن بحران بزرگ اقتصادی،
سردرگمی جناحهای مختلف حاکمیت در امریکا، تضعیفِ موقعیتِ ناتو پس از فروپاشی بلوک
شرق سابق، و ناکامی و شکست امریکا در حملات نظامی به افغانستان، عراق، لیبی و...
اعتلای اقتصاد چین و ابراز وجود سیاسی روسیه و اروپای متحد، عملا موقعیت هژمونیک
امریکا را تضعیف کرد؛ که نمونهاش را در اوکراین، غرب آسیا و شمال افریقا دیدیم.
بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که جنگ سوریه بواقع جنگی بین
روسیه و امریکا است. پوتین مصمم است تا پس از گذشت ۲۵ سال، دوباره روسیه را در مقام
قدرت جهانی بنشاند و امریکا به هیچ وجه حاضر نیست خاورمیانه را به پوتین وابگذارد.
توازن قوا در تضاد کار-سرمایه
تنازعات بر سر غارت سرمایههای انسانی و منابع طبیعی منطقه، دست
شستن امریکا از حمایت رژیمهای دست نشانده خاورمیانه و خلاصه بی صلاحیتی دولتهای
سرمایهداری منطقه، فرصتی را برای تودههای بجان آمده فراهم کرد تا به میدان
بیایند. اما متاسفانه صف نیروی کار، در جدال با سرمایه، سازمان یافته نبود و نیست.
واقعیت تلخ این است که اکثر کشورهای بزرگ جهان و تقریبا همه کشورهای خاورمیانه در
جنگ سوریه حضور دارند، اما از اعتراض و مبارزه نیروی کار این کشور، منطقه و
همبستگی طبقه کارگر جهانی خبری نیست! تلاش کافی نیز برای سازمان دادن صف متحد این
نیروی کار، صورت نمیگیرد.
جنگ داخلی سوریه
بی گمان جنگ داخلی سوریه یکی از
فجیعترین وقایع دهه اخیر بوده است. حدود نیم میلیون از جمعیت ۲۲ میلیونی کشور کشته
و حدود ۱۳ میلیون از خانه و کاشانه خود آواره شدهاند. تنها بوی خون، باروت و مرگ
است که در فضای سوریه به مشام میرسد.
نگاهی به گزارش «برنامه توسعه
سازمان ملل» UNDP
[83]
نشان میدهد که دولت سوریه در سالهای پیش از جنگ، عملا با بحران عمیق و شدید
اقتصادی رودرو بوده است. در سال ۲۰۱۱ رقم بیکاری عمومی به ۲۰ درصد میرسید، حال آن
که این رقم در بین جوانان، حدود ۴۸ درصد بود. با این توضیح که نرخ بیکاری در بین
دختران جوان، ۴ برابر پسران جوان بود! و ۵۰ درصد زنان شاغل، در فاصله سالهای ۲۰۰۴
تا ۲۰۰۷ از کار بیکار شده بودند!
در سال ۲۰۰۷ حدود ۳۳ درصد از جمعیت
سوریه زیر خط فقر بودند (حدود ۷ میلیون)؛ که از این تعداد، ۶۲ درصد در مناطق
روستایی سکونت داشتند. با این حال، درصد جمعیت زیرفقر در مناطق شمال شرقی و شمال
غربی سوریه به ۵۸،۱ درصد بالغ میشد. بعلاوه بالاترین نرخ فقر و بیسوادی در ناحیه
کُردنشین جزیره وجود داشت؛ نرخ فقر از ۵۸ درصد (در سال ۲۰۰۶) به ۸۰ درصد (در سال
۲۰۱۰) رسید که دلیلش وقوع چهار خشکسالی متوالی بود.[84]
البته منطقه شمال سوریه، صرفا
کُردنشین نیست. بدنبال سیاست «تعریب» (عرب سازی کردستان)[85]
Arab belt
policy، رژیم بعث سوریه، مناطق
مسکونی عرب نشینی را در این محدوده جغرافیایی و در فواصل مناطق کُردنشین، تاسیس
کرد. این مناطق مجهز به آب و برق و امکانات مدرن شهری بودند، حال آن که مناطق
کُردنشین همسایه، از چنین امکاناتی محروم بودند. بعلاوه در مناطق کردنشین، صنایع
بزرگ وجود نداشتند؛ دلیلش هم این بود که رژیم اسد، احداث زیرساختهای رشد صنایع
بزرگ را در این منطقه، ممنوع کرده بود. رابین یاسین- کساب و لیلا الشامیRobin
Yassin-Kassab and Leila Al-Shami
در
کتاب «کشوری
که میسوزد: سوریها در انقلاب و جنگ»
مینویسند:
«دولت به شیوهای آشکار به کاهش
مزدها و مزایا روی آورده بود، کارگران را اخراج و دهقانان را از مزارع دولتی بیرون
رانده و شرایطی ایجاد کرده بود تا شرکتهای انحصاری وابسته به دولت و سرمایه
گذاران بینالمللی عمدتا از کشورهای عرب حاشیه خلیج بتوانند کارگران را
هرچه بیشتر استثمار کنند (ص 31). کارگران و دهقانان برای امرار معاش تقلا میکردند
(میانگین مزد معادل 115 دلار در ماه بود) و از حق تشکیل اتحادیههای مستقل کارگری
نیز محروم بودند. زندانها مملو از زندانیان سیاسی بود که وحشیانه ترین شکنجهها را
تحمل میکردند. خواستهای فعالان حقوق بشر و روشنفکران مبنی بر آزادی بیان، نظام
چند حزبی، آزادی زندانیان سیاسی، پایان دادن به تبعیض قانونی علیه زنان و کردها از
سوی رژیم رد شده بود. دولت تنها «روشنفکرانی» را به رسمیت میشناخت که در حزب بعث
عضویت داشتند، حزبی که نظام آموزش و پرورش را نیز کنترل میکرد.»[86]
در چنین بستری از فقر، محرومیت، ستم،
نابرابری و تبعیض بود که مردم سوریه ـ و بویژه توده فقیر مناطق شمالی- به جنبش
اعتراضی پیوستند. اما آنها تنها فاکتور تصمیم گیرنده و تعیین کننده در روند وقایع
نبوده و نیستند. صحنه سازان، و بازیگران زیادی در اینجا حضور دارند که بلوک امریکا
و روسیه برجستهترینشان هستند. مسلما پرداختن به این بازیها، معاملات و مبادلات
این نیروها ـ که هر روز شکل و آرایش تازه ای بخود میگیردـ در توان و حوصله این
نوشتار نیست. اما آنچه که نمیتوان از آن به سادگی گذشت، رابطه روژاوا یا «فدراسیون
شمال کردستان» با امریکاست.
روژاوا، اسد و امریکا؟
اسد
روابط نیروهای درگیر در روژاوا پیچیده و غامض است: PYD سعی میکند رابطه با PKK را انکار کند تا برچسب «تروریست» نخورد. امریکا نیز به PYD اخطار میکند تا از همکاری با PKK که دشمنِ ترکیه (هم پیماناش در ناتو) دست بردارد.[87] امریکا از ترکیه میخواهد تا در جنگ علیه داعش با امریکا و PYD متحد شود.[88] ترکیه دشمن دیرینه کُردها و PYD است و همچنین اسد است. دوستی رژيم اسد و PKK قدمت طولانی دارد. PYD از PKK تاثیر میپذیرد، ولی جرات نمیکند موضع روشنی در دفاع از اسد اتخاذ کند. روسیه بزرگترین حامی رژیم اسد است و از طرف دیگر نخستین کشوری است که اجازه تاسیس دفتر نمایندگی «فدراسیون شمال سوریه» را در کشورش داده است!... اگر به این دادهها، رقابتها و کشمکشها، جمهوری اسلامی ایران، عربستان، قطر، اقلیم کردستان، دولت عراق و اسرائیل را هم اضافه کنیم، خواهیم دید که چه آشفته بازاری است! تازه اگر روابط پنهان و پشت پرده را بیافزاییم، به عمق پیچیدگی اوضاع بیشتر پی خواهیم برد. همین اصل در مورد رابطه PYD با اسد نیز صدق میکند.
آنچه که بیش از هرچیز جای بحث دارد، خروج صلح آمیز نیروهای نظامی- اداری اسد از شمال کردستان (۲۰۱۲) آن هم با بجا گذاشتن تسلیحات نظامی فراوان بود.[89] واضح است که این امر در قدرتگیری PYD و پاگیری روژاوا نقش بسیار مهمی داشت. در توضیح این رخداد، تئوریهای زیادی وجود دارد. بعضی بر این باورند که این تاکتیک مشترک رژیم بعث سوریه و جمهوری اسلامی ایران، در برابر دولت ترکیه و اقلیم کردستان (به رهبری مسعود بارزانی) بود. بواقع، اسد منطقه مرزی با ترکیه را (حدود ۹۰۰ کیلومتر) تخلیه کرد تا PYD/PKK و متحدینشان بتوانند در آنجا مستقر شوند و دژ دفاعی مستحکمی علیه حمله احتمالی ترکیه و یا نیروهای جهادیست تحت الحمایهاش (داعش و جبهه النصره) ایجاد نمایند.
بعضی گمان میکنند که هدف اسد
از این کار، همدست نشان دادن کُردها با رژیماش بود تا کُردها را از صفوف اپوزیسیون
(عرب) بیرون بکشد و حتی در بین نیروهای کُرد تفرقه بیاندازد. بعضی هم تردید ندارند
که عقب نشینی نیروهای اسد با توافق
PYD
صورت گرفته باشد. نکتهای که این شک و شبهه را تقویت
میکند، این است که علیرغم باصطلاح تخلیه نظامی، مناطق استراتژیک (مثل فرودگاه، راه
آهن، پایگاه نظامی قامیشلو)، همچنان در کنترل نیروهای اسد باقی ماندهاند[90]
و حقوق ماهیانه معلمان، و بعضی کارمندان دیگر، همچنان توسط دولت مرکزی پرداخت
میشود. PYD
ضمن تایید حضور نیروهای اسد در مناطق
سوق الجیشی، اظهار داشته که این اقدام برای پیشگیری از گسترش دامنه جنگ داخلی به
روژاوا ضروری بوده است.[91]
بعلاو شرکت نکردن
PYD
در اعتراضات سراسری ضد اسد و اظهار جملاتی از این دست که خواهان جدایی و استقلال
نیستیم، نه به اسد و نه به اپوزیسیون، «... بە اعتبار
PYD
ضربە زده و دلیلی شده برای اتهام زنی بخشی از اپوزیسیون سوریە بە
آنها، مبنی بر این کە دارند با بشار اسد همکاری میکنند.»[92]
اریکا سولومان
Erika Solomon،
در گزارش ویژهاش در «رویترز» مینویسد:
«در حال حاضر، بنظر میرسد
که طرفین (نیروهای اسد و PYD)
در همزیستی بسر میبرند. جنگجوهای طرفین همانند ارواح از کنار یکدیگر میگذرند. در
میدانی در مرکز شهر، سربازان سوری سوار بر کامیونهای مجهز به ضد هوایی، از وسط
دانش آموزانی که در حال عبور از عرض خیابان هستند، میگذرند در حالی که همزمان یک
ماشین گشت کرد از طرف دیگر میدان در حال گذر است.»[93]
اما آلدار خلیل
Aldar Xelil،
از مسئولین PYD
در پاسخ به اتهامات همکاری PYD
با اسد، در همین گزارش، میگوید:
«بگذار رژیم پایگاههایی را در
اینجا و آنجا داشته باشد و دفاتر اداریاش دایر باشد؛ هر چند تنها فقط اسمشان هست.
لااقل حقوق ماهیانه مستخدمان دولت پرداخت میشود و مردم میتوانند به زندگی شان
ادامه دهند... آری ما مشغول یک بازی سیاسی هستیم.»
با این حال، مقامات روژاوا
معتقدند که عقب نشینی اسد از کردستان برای متمرکز کردن نیروهایش، برای حفظ پایتخت و
مراکز مهم قدرتاش بود. زوهات کوبانی، مسئول روابط خارجی
PYD،
در این باره میگوید:
«این تنها یک تصمیم تاکتیکی
بود... عملا میان ما و بشار اسد آتش بس برقرار شدە است. نیروهای امنیتی در این خیال
بودند کە بتوانند با تمام مخالفین در همە استانهای سوریە بە مقابلە بپردازند، اما
نتوانستند و در عمل هم نخواستند کە جبهە جدیدی در کردستان ایجاد کنند.»[94]
رهبری روژاوا هرگونه همکاری با اسد
را رد میکند[95]
و بشار اسد هم تمایلی به اظهارنظر در مورد روژاوا و «فدراسیون شمال کردستان» ندارد
و در جواب خبرنگار روسی، بحث درباره روژاوا را به بعد از خاتمه جنگ داخلی و پیروزی
بر مخالفیناش حواله میدهد.[96]
امریکا
هنری کسینجر: «دشمنی با امریکا
خطرناک است، اما دوستی با امریکا هلاکت بار!»[97]
مسئله روژاوا با حمله داعش به کوبانی
انعکاس جهانی یافت. هدف داعش دستیابی به منابع نفت شمال کردستان بود.[98]
رزمندگان PYD
شجاعانه در برابر حملات داعش ایستادگی کردند، اما توان مقابله طولانی را نداشتند.
در همین حال، ترکیه و اقلیم کردستان مرزهای مشترک خود را به روی روژاوا بستند و
عملا کمک رسانی و حتی فرار مردم غیرنظامی را ناممکن ساختند. حکایت کردستان عراق بار
دیگر تکرار شد! PYD
دست یاری به سوی امریکا دراز کرد؛ رامبو با ژست نجات قربانیان جنگی به صحنه آمد و
در جنگ «خیر و شر»، جانب «خیر» را گرفت!(۲۰۱۴)
«لوموند دیپلماتیک» در این باره
نوشت:
«انفعال آنکارا دربرابر
محاصره کوبانی، سرانجام واشنگتن را به گفتگو با حزب اتحاد دموکراتیک
(PYD) واداشت.
در حالی که دمشق به نوبه خود اعلام میکرد که از رزمندگان کرد کوبانی حمایت میکند،
امریکاییها تائید کردند که با شاخه
سوریهای حزب کارگران کرد ترکیه روابط مستقیم برقرار کردهاند.
در ۲ اکتبر ارسال سلاح و مواد پزشکی
از راه هوا به شهر تحت محاصره آغاز شد.
این حمایت امریکا، که به شدت ازسوی
رئیس جمهوری ترکیه ازآن انتقاد شد، میتواند مشروط به همکاری تنگاتنگ بین حزب اتحاد
دموکراتیک (PYD)
و اپوزیسیون موسوم به
«میانه رو» سوریه و همچنین گشایش وسیعتر با دیگر تشکلهای سیاسی کرد سوریه باشد.»[99]
چندی بعد در رسانهها آمد که:
«علیرغم مخالفتهای شدید ترکیه با
حزب اتحاد دمکراتیک و خودمدیریتیهای ایجاد شده در روژاوا و تهدید به حمله نظامی،
اوباما نیروی ویژه و دهها تُن تسلیحات برای حمایت از یگانهای مدافع خلق و متحدان
آن در شهر حسکه ارسال کرد.[100]
سخنگوی وزارت خارجه امریکا در پاسخ به اعتراض رسمی آنکارا اعلام کرد که به
نگرانیهای ترکیه واقفند، اما کمک به نیروهای کرد متوقف نخواهد شد.»[101]
بدنبال این رخدادها، عکسها و
گزارشاتی از حضور مستقیم نیروهای نظامی امریکا، در روژاوا منتشر شد[102]
و بحث پیرامون آن علنی گردید. ولادیمیر وان ویلنبرگ
Wladimir van Wilgenburg
روزنامهنگار
هلندی در مصاحبه با وب سایت دیکن، در پاسخ به این سئوال که تعامل کُردهای سوریه با
نیروهای ویژه آمریکایی مستقر در آنجا چگونه است؟ گفت:
«مشکل بتوان ارزیابی کرد.
این طرف و آن طرف میتوانی آنها را ببینی. اما روزنامه نگاران حق ندارند زیاد به
آنها نزدیک شوند؛ به ویژه پس از آن که تصاویری از سربازان ویژه آمریکایی در
یونیفورمهای YPG
(بازوی نظامی PYD)
منتشر گردید، [محدودیتها بیشتر شد].
YPG
کل مساله را بیشتر به عنوان یک همکاری تاکتیکی میبیند، اما آنها
در میان اهالی محل بسیار محبوب هستند. هم طرفداران و هم مخالفان
PYD
غربیها را دوست دارند. شما هیچگاه از مخالفان
PYD نمیشنوید که
همکاری با آمریکا را مورد انتقاد قرار بدهند. آنها میگویند حمایت آمریکا خوب است و
باید بیشتر شود.»[103]
در ادامه همکاریهای غرب با
PYD
و متحدانش - که تحت نام «نیروهای دموکراتیک سوریه»
Syria Democratic Forces (SDF)[105]
عمل
میکنند- داعش از بعضی از شهرهای عرب نشین،
از جمله منبیج Manbij[106]،
عقب رانده شد.[107]
اما حمایتهای امریکا، در
جریان حمله نیروهای PYD
به غرب فرات، تغییر جهت داد و بسوی ترکیه ـ هم پیمانش در ناتوـ چرخید. حمایت «جو
بايدن»
Joe Biden
معاون اوباما،
از آنکارا و فشار آوردن به
PYD
بمنظور بازگشت به
"شرق فرات"، نشان داد که آمريکا
تنها منافع خود را در الویت دارد و در این راستا، به هر چرخش و مانور سياسی لازم
متوسل میشود.[108]
الهام احمد
Ilham Ehmed
، یکی از مقامات ارشد روژاوا، و یکی از
مذاکره کنندگان با هیئتهای امریکایی، در مصاحبه اش میگوید:
«... میتوانم بگویم که
مذاکراتمان خوب پیش رفت... در جدیدترین ملاقاتمان... احساس کردیم آنها به پاسخ
پرسشهایشان رسیدند: هم از زاویه تئوریک و هم از جنبه عملی. در جلسه اخیرمان، آنها
از میزان رابطه PYD
با اسد نپرسیدند...
آنها هرازچندگاه چنین کلماتی را استفاده میکنند: «ما شما را هم بعنوان یک قدرت
نظامی در روژاوا برسمیت میشناسیم و نیز خواست سیاسی شما را... » آنها
(امریکاییها) روشن کردند که از ما حمایت خواهند کرد. آنها قول دادند که از این
پروژه، هم به لحاظ مادی و نیز از سایر جهات حمایت خواهند کرد... ایالات متحده درب
دیپلماتیک جدیدی را گشوده... آنها (امریکاییها) نظر مثبتی نسبت به این پروژه
داشتند و گفتند که از آن حمایت خواهند کرد. این برای ما غافلگیر کننده بود!»[109]
اما جلوتر میبینیم که
PKK
فراتر از نزدیکی با امریکا را میخواهد. جمیل بایک
Cemil Bayik، رهبر پراکتیکی
PKK،
در مصاحبه با نشریه «دی تسایت» آلمان میگوید:
«...
در مورد ما قضاوت غلطی صورت گرفته بود... فعالیت ما در کوبانی این امکان را به
وجود آورد که چشمهای زیادی گشوده شوند تا واقعبینانەتر ما را ببینند... کُردها
تنها نیرویی هستند که میتوانند با داعش بجنگند، و درمیان کُردها قویترین و
موثرترین نیرویی که میتواند از عهده این کار بربیاید
PKK
است... امریکاییها در حال حاضر در مساله کوبانی
متحد ما هستند. آنها نیز همچون ما با داعش میجنگند... امریکا در خاورمیانه
نمیتواند هیچ سیاستی را بدون کُردها به اجرا بگذارد... امروزه کردها دینامیکترین
قدرت خاورمیانه هستند... اگر امریکا میخواهد که در منطقه به سیاست بپردازد،
نمیتواند که آنها را نادیده بگیرد. امریکا یک هم پیمانی را علیه داعش به وجود
آورده. و این هم پیمانی تنها با کمک کُردهاست که موفق میشود... امریکا بدون
PKK
چگونه میتواند به حمایت ترکیه از داعش خاتمه دهد؟ این ناممکن است. امریکا چگونه
میخواهد بدون PKK
به اهدافاش در خاورمیانه برسد؟ ...بدون کردها؟ نمیشود. اروپا بدون ما چگونه
میخواهد که به وابستگی خود به گاز روسیه پایان دهد؟ راه نفت خام و گاز به دریای
مدیترانه از روژآوا میگذرد. اگر توانایی حفظ امنیت این راه وجود داشته باشد، اروپا
هم میتواند که نفس راحتی بکشد.»[110]
اما ملاقاتهای محرمانه
امریکا و PYD
که از سال ۲۰۱۲ در جریان بود، کمی بعدتر توسط رابرت فورد
Robert Ford
سفیرسابق امریکا در دمشق افشا شد. او گفت:
« ما (امریکائیها
و PYD)
از طریق یک واسطه ملاقاتهایی داشتیم. ما چندین دفعه همدیگر را ملاقات کردیم؛ یک
بار خود من حضور داشتم و در سایر ملاقاتها، دیپلماتهای دیگر بودند... (این
دیدارها) هر شش ماه یک بار صورت میگرفت ... با واسطهگی یک شهروند سوری ساکن
آلمان. »[111]
این ملاقاتها
توسط جمیل بایک هم تایید گردید:
جالب اینجاست که ترجمه فارسی این
مطلب خیلی زود از فضای مجازی غیب شد![113]
مسلما کسی از توافقات و اطلاعاتی که در این ملاقاتها ردوبدل شده، خبری ندارد.
وزیر امور خارجه کابینه ترامپ،
رکس تیلرسون REX
TILLERSON،
رئیس هیئت مدیره
و مدیر عامل ارشد شرکت نفتی اکسان
Exxon، ششمین شرکت بزرگ مالی جهان و
بزرگترین خریدار نفت اقلیم کردستان، نیز در جدیدترین سخنانش گفت:
«ما باید ائتلافمان را تجدید
کنیم؛ از طریق استفاده از کردهای سوریه که بزرگترین متحد ما در نبرد زمینی بودند...
روابط با متحدین و دوستانمان در منطقه (خاورمیانه) باید تا رسیدن به ثبات تجدید
شوند. اگر توافقاتی در قبل شده، ما موظف به اجرایشان هستیم.»[114]
آنچه در روژآو و در متن
ملاقاتها و همکاریها بین PYD
و آمریکا میگذرد، از جنبه دیگری نیز قابل بررسی است. مطالعات آکادمیکی که در خصوص
گلوبالیزاسیون بعمل آمده، به این امر تاکید داشته که روند تحولات سرمایه داری در
جهت تغییر و یا تجزیه نهاد دولت پیش میرود. بعلاوه مطالعه بر روی تجربه یوگسلاوی
سابق و قفقاز نیز نشان داده که ایجاد کشورهای کوچک یا ایالات فدراتیو به سود سرمایه
جهانی بوده است.
مایکل اوهانلون
Michael O'Hanlon
در مقالهای تحت عنوان «چرا کنفدراسیون در
سوریه می تواند کارکرد داشته باشد» خاطرنشان میکند که تحقیقات بعمل آمده بر این
امر تاکید دارند که طرح فدرالیسم دموکراتیک، راه حل مناسبی برای سوریه و آمریکاست:
«... هدفمان میتواند تشکیل یک
کنفدراسیون مشابه بوسنی باشد... هر کدام از این مناطق میتوانند دولت، نیروهای
امنیتی محلی و برنامه بازسازی اقتصادی خود را داشته باشند... بسیاری از محققان و
دست اندرکاران به نتایج مشابهی در رابطه با حل بحران سوریه رسیدهاند...»[115]
اوجلان نیزضمن تاکید بر عوامل و
شرایط جهانی حاضر، مینویسد:
«... تحولات دوران معاصر،
تشویقهای ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا جهت هماهنگی، گرایش رسانهها،
سازمانهای جامعه مدنی و بخش بزرگی از افکار عمومی و تمامی کُردها به این مورد،
برای اولین بار شانس عملی سازی برنامههای چارهیابی دموکراتیک را افزایش داده
است.»[116]
به هر رو مداخله امریکا در
خاورمیانه، با نقشبازی در سوریه آغاز نشد. پیش از جنگ داخلی سوریه نیز حضور مداخله
گرانه امریکا در منطقه و حتی سوریه مشهود بود. تا پیش از جنگ داخلی سوریه (۲۰۱۱)،
سیاست امریکا بر حمایت تسلیحاتی از گروههای اپوزیسیون اسد متمرکز بود. از سال ۲۰۱۴
امریکا با تشکیل یک ائتلاف بین المللی علیه داعش و به عهده گرفتن رهبری آن، مستقیما
در مناطق شمال سوریه (روژاوا) مستقر شد و در جنگ داخلی شرکت نمود.[117]
امریکا از یک طرف در ائتلاف با
PKK
و PYD
است و از طرف دیگر در ائتلاف با ترکیه و عربستان که حامیان جهادیستها و
اسلامیستها هستند.
این سیاست همیشگی دولت آمریکا و سایر کشورهای سرمایهداری است.
تاریخ خاورمیانه با غارت و جنایت امپریالیسم عجین است؛ با ترسیم مرزهای قراردادی،
خاورمیانه را تقسیم کردند؛ انقلابات مردمی را سرنگون کرده و رژیمهای دست نشانده،
مستبد و فاسد را جایگزینشان نمودند؛ اسلامیستها و جهادیستهای رنگارنک را
پروراندند و به جان مردم انداختند.[118]
واقعا نمیتوان خود را بسادگی زد، چشم و گوش را بر جهان پیرامون بست و بی توجه به
اقتصاد، تاریخ و سیاست منطقه بود.
اتحاد، ائتلاف و همکاری
PKK
و PYD
با دولت های سرمایهداری، بخصوص در
بازی نفرتانگیز و خونینی که در خاورمیانه و سوریه در جریان است، با هیچ توضیحی
قابل دفاع نیست. نمیشود به توافقات پنهان با اسد جنایتکار رسید، با امریکا و
جریانات کُردِ پروامریکایی و با روسیه مناسبات داشت، با رهبران هارترین رژیمهای
منطقه - مثل جمهوری اسلامی- دیدار و مذاکره کرد و در عین حال در دانشگاهها و مجامع
چپ و ترقی خواه اروپا با ژستهای انقلابی ظاهر شد.
پیش تر جملات اوجلان را درستایش
امریکا و دموکراسی اش آوردیم. این را هم برای حسن ختام می آوریم:
مصاحبه «انستیتوی واشنگتن
کردستان» با صالح مسلم رهبر PYD
)در
۲ سپتامبر ۲۰۱۵) در این باره به اندازه کافی صریح و روشن است:
«...(مردم روژاوا) قادر شدند رژیم
را از منطقه شان بیرون کنند و متعاقبا سازمانهای تروریستی را که تهدیدشان
میکردند، شکست دهند. آنها رهبری دموکراسی را در سراسر سوریه بعهده دارند... ما
رابطه خوبی با همه احزاب کردی عراقی داریم. رژیم کردستان عراق به ما در جنگ علیه
تروریستها، به وسیله حمایت نظامی و لجستیکی کمک کرد و هم به صورت شرکت نیروهای
پیشمرگه در دفاع از کوبانه. ما مشتاق روابط خوب با تمام احزاب کُردی هستیم... ما به
دنبال توسعه رابطه سیاسی و دیپلماتیک خود با امریکا هستیم و امیدواریم که در این
راه موفق شویم... امریکا یک قدرت برتر جهانی است که دموکراسی را در سراسر جهان
تقویت میکند و سعی در ایجاد و گسترش آن در سراسر جهان دارد.»[119]
جمع بندی
۱- روژاوا - یا به عبارت درستتر
«فدراسیون شمال سوریه»- محل تلاقی منافع سرمایه جهانی با منافع بورژوازی کُرد است.
تضعیفِ موقعیتِ ناتو پس از فروپاشی
بلوک شرق سابق، شکست و بیاعتباریِ جهانیِ امریکا و متحدانش در حمله به عراق،
افغانستان، لیبی و نیز بیآبروییِ جهانیِ امریکا پس از لورفتن سیاستهای محرمانه و
پشتپرده آن با دیکتاتورها و نیروهای ارتجاعی- فاشیستی (که توسط ویکیلیکز و
اسنودن افشا شدند) عملا موقعیتِ هژمونیک امریکا در خاورمیانه را تضعیف کرد. اینها
در کنارِ دلایلِ بسیار دیگر، روند تحولات خاورمیانه را به سمتی بردند که حضور عاجل
و فعال امریکا در منطقه ضرورت پیدا کرد. دفاع از مردم بیدفاع کوبانی و بهانه
مبارزه علیه داعش، زمینه لازم برای پاسخگویی به این ضرورت را فراهم کرد.
در آن سو،
PKK
موفق شد تا در سایه انقلابِ ایدئولوژیکِ اوجلان، خود را بعنوان یک جریان دموکرات،
سکولار، پلورالیست و فمینیست برسمیت بشناساند. بورژوازی غرب که خود را پرچمدار این
ارزشها میدانست، به بهانه پاسداری از آنها، به ائتلاف با
PYD
و PKK
راضی شد، هرچند که PKK
همچنان در لیست تروریستها باقی بود! این سیاست دوپهلو که ویژگی سیاست خارجی
امریکاست، PKK
را مجبور کرد تا در همسویی و همکاری با امریکا جدیت و فداکاری بیشتری بخرج دهد. این
وضعیت، بعلاوه این امکان را به امریکا میدهد تا پس از گذشتن تاریخ مصرف
PKK،
آن را بسهولت قربانی کند.
در ضمن، گذشته انقلابی
PKK
و خوشنامی آن در میان بخشی از مردم و جریانات سیاسی منطقه، پوشش مناسبی بود تا
استقرار پایگاههای نظامی امریکا در سوریه و حضور مستقیم نیروهایش را توجیه کند.
بقول رهبر عملی PKK،
جمیل بایک، این کار بدون مساعدت
PKK
ابدا امکانپذیر نبود. بعلاوه نیاز امریکا به یک پیاده نظام رزمنده از یک سو و
اشتیاق جدی PKK
برای همکاری با امریکا و تاثیرگذاری در
سیاست منطقه از سوی دیگر، زمینه را برای تلاقی منافع طرفین فراهمتر کرد.
نتیجه برای هر دو طرف
رضایتبخش بود! امریکا با چهره انساندوستانهاش در منطقه مستقر شد؛
PKK
نیز از طریق
PYD
به بازیگر فعال این وضعیت تبدیل شد و تضاد کار- سرمایه را به سود
سرمایه خم کرد.
در این میان، بازنده اصلی
زحمتکشانی بودند که با وعده PYD
دال بر «نه به جنگ، نه به اسد، نه به اپوزیسیون» تا پای یک ائتلاف سیاه
(امریکا-اروپا-طالبانی-بارزانی-ارتش آزاد سوریه) برده شدند و حتی بعنوان پیاده
نظام امریکا در جبهههای جنگ جنگیدند. بواقع حمله داعش برای امریکا و
PKK
یک برکت بود؛ همانطور که
حمله صدام برای خمینی![120]
ادامه حضور قهرمانانه امریکا در
منطقه، مستلزم وجود داعش است که قربانیانش را از توده های محروم منطقه می گیرد.
۲- روژاوا محصول دینامیسم بحران است،
نه راه حل بحران.
رُخداد روژاوا صرفا محصول مطالعه و
تفکر اوجلان در زندان نبود، هر چند که از آن تاثیر گرفت؛ نتیجه مبارزات
سازمانیافته تودهای نیز نبود؛ بلکه برنامه سیاسی یک تشکیلات سیاسی- نظامی بود[121]
که در
دینامیسمِ تحرکاتِ
سرمایه جهانی، موقعیت ژئوپولیتیکِ خاورمیانه، معادلات و معاملات دولتها، تهدید
مرگبار داعش، خروج نیروهای رژیم اسد از مناطق کُردنشین، نارضایتی عمومی و مبارزات
تودهای امکان بروز پیدا کرد.
پروژه مشابه «کنفدرالیسم
دموکراتیک»، خیلی پیشتر از این توسط بوکچین مطرح شده بود؛ اما هرگز به مرحله عمل
نرسید. این پروژه حتی در کردستان ترکیه نیز که
PKK قدرت و محبوبیت
داشت و از پایه اجتماعی بمراتب قویتری برخوردار بود، به اجرا در نیامد؛ زیرا بستر
لازم برای طرح و تحقق آن فراهم نبود.
روژاوا در کانون یک جنگ
خانمانسوز داخلی و منازعات خونین جهانی که بر سر غارت نفت، ذخایر مالی و منابع جانی
منطقه در جریان است، با حمایت مستقیم امریکا و اروپا، ظهور پیدا کرد. تلاشهای
زیادی در جریان است تا یک آلترناتیو
حکومتی به ظاهر انقلابی، به رهبری اوجلان تراشیده شود. تبلیغات زیادی صرف میشود تا
از اوجلان یک متفکر، اندیشمند و انقلابی بسازد؛ تا سیل انقلابی را که از اراده و
اتحاد قربانیان جنگ، بیخانمانها، آوارگان و پناهندگان و... برخواهد خاست، به
بیراهه ببرد. در چنین وضعیتی پروژه کنفدرالیسم دموکراتیک همانقدر توخالی است که
حکومت عدلِ علی٬ جامعه بی طبقه توحیدی و جمهوری مستضعفان بود!
روژاوا راهحلِ انتخابی
استراتژیستهای امریکایی برای تامین و تحکیم منافع اردوی سرمایه است؛ نه راه حل
بحرانی که گریبان اردوی کار منطقه را گرفته است.
همانطور که ظهور روژاوا با منافع
سرمایه رقم خورد، ادامه حیات روژاوا نیز به توازن قوای نیروهای رقیب و درگیر گره
خورده است.
۳- آرمانشهر روژاوا، نسخه
کُردی بیت المقدس است.
ایده تاسیس آرمانشهر قدیمی بوده و
بدفعات آزموده شده است. جوامع اُونی (موسوم به
New Harmony)،
فالانستر[122]
، ایکاری[123]،
هوم کلنی،[124]
راچدیل[125]،...
کیبوتص، چیاپاس[126]
و مارینالدا[127]
نمونههایی از این دست هستند که در آلمان، سوئيس، بلژیک، اسپانیا، فرانسه و... وجود
داشته و بعضا دارند.
در
عرصه تولید نیز نمونههای زیادی را تاکنون شاهد بوده و هستیم.[128]
آرمانشهری ها -بطور عموم- و رهبران
روژآوا -بطور اخص- با رویکرد به یک تحلیل مردم گرایانه و فراطبقاتی، همه را همکاسه
و هممنفعت تلقی میکنند؛ با این خیال باطل که راه را بر تمایزات ملی٬ قومی٬ مذهبی
و جنسیتی بسته اند. فارغ از آن که در ادبیات بورژوازی، «مردم» همان «ملت» است! به
همین خاطر هم هست که بورژوازی منافع خود را «منافع مردم» و «منافع ملی» جا میزند!
به تبع همین تحلیل نیز هست که رهبران روژاوا چشم و گوششان را بر حوادث منطقه بسته
اند و بجای اتحاد و همبستگی با زحمتکشان منطقه، به مذاکره با هر نیروی امپریالیستی
و ارتجاعی که در راستای منافع «مردم» و «وطن»شان باشد تن دادهاند: توافق با رژیم
دیکتاتوری اسد[129]،
همکاری با نیروهای امریکایی[130]
ـ غربی، روسی، و مذاکره با جمهوری اسلامی ایران.[131]
نقطه مشترک روژاوا با همه
آرمانشهریها این است:
«که نه تنها به تضاد طبقاتی وقعی
نمینهد، بلکه در پی آشتی طبقاتی است. رهبران روژاوا سیستم سرمایه داری و مناسبات
مبتنی بر کارمزدی و سود را سد راه سعادت بشر نمیدانند، از این رو برنامهای هم
برای برانداختن این شیوه تولیدی و مناسباتاش ندارند و در قرارداد اجتماعی روژاوا،
حق مالکیت خصوصی بر زمین و ابزار تولید را محترم می شمارند.
جالبتر آن که، از رشد همزمان و
توامان شکاف طبقاتی با رشد صنعت، به مبارزه علیه صنعت، تکنولوژی و مدرنیته میرسند
و با نگاه به عقب، با حداقل امکانات (مینیمالیسم)، درصند تا آرمانشهر خود را
بسازند. بعلاوه، درصدند تا با موعظههای اخلاقی راه را بر همگرایی و همزیستی
مسیحایی بگشایند، مبارزه طبقاتی را کُند کنند، تضادها را آشتی دهند و در این راه به
نوعدوستی، دلرحمی و مهربانی قلبهای بورژوایی و سکههای پول شان تکیه کنند. شکست
این خُرده آزمونها، در تاریخ، به وفور و به کرات ثبت شده است.»[132]
[1]
ـ روژاوا یک کلمه کردی است که معنایش «مغرب»
است. در گفتمان سیاسی٬ روژاوا به مناطقی در شمال ترکیه (سه کانتون جزیره،
کوبانه و عفرین) اشاره دارد که از سال ۲۰۱۲ به تصرف نیروهای
PYD درآمدند و به صورت خودمدیریتی
اداره می شوند.
[3]
PYD
در سال ۲۰۰۳ اعلام موجودیت کرد تا ضمن نفی ساختار دولت-ملت و تمرکزگرایی٬
برای نیل به برابری حقوقی٬ عدالت٬ آزادی عقیده٬ کثرت گرایی (پلورالیسم)٬
آزادی سیاسی٬ حق تشکل و بهبود محیط زیست مبارزه کند. در سال ۲۰۱۰ «صالح
مسلم محمد»
Saleh
Muslim Muhammad و در
سال ۲۰۱۲ «آسیا عبدالله»
Asiyah Abdullah٬
مشترکا به رهبری این حزب انتخاب شدند. بازوی نظامی حزب "یگان های مدافع
خلق" YPG/YPJ
نام دارند. صالح مسلم٬ در تابستان سال ۲۰۰۴ دستگیر و پس از یکسال آزاد شد.
در سال ۲۰۰۶ ٬ وی مجددا دستگیر و پس از چند ماه٬ آزاد گردید. در سال ۲۰۰۹
نیروهای امنیتی رژیم اسد٬ به خانه اش ریختند و در غیاب او٬ همسرش (عایشه
افندی Ayşe Efendi )
را دستگیر و بمدت ۹ ماه
زندانی کردند.
به نقل از:
http://syrianobserver.com/EN/Who/26685/Whos+who+Saleh+Muslim+Mohammad
بدنبال این
رخداد٬ صالح مسلم به اقلیم کردستان گریخت و رژیم اسد٬ او را ـ غیاباـ به
زندان ابد محکوم کرد. با آغاز جنگ داخلی در سوریه (۲۰۱۱)٬ صالح مسلم به
سوریه بازگشت و سازماندهی حزب را با جدیت بیشتر آغاز نمود.
[4]
درویش
چیمن، از روزنامەنگاران و اعضای مرکز روابط عمومی کردها، مینویسد کە
فعالیتهای PYD پیش از
هرچیز برای حفظ مناطق روژآوا از گزند گروەهای مسلح دیگر است...تا در این
مناطق سیستم آلترناتیو خود را بنیان بگذارد. راە سوم بە این معنا است کە
آنها نە در جبهە رژیم دیکتاتور و غیردمکراتیک بشار اسد باشند، نە جبهە ارتش
آزاد را بگیرند کە از سوی کشورها و قدرتهای منطقەای همچون عربستان سعودی،
ترکیە وقطر حمایت میشوند، و نە طرف اسلامگراها بایستند. راە سوم یعنی
حمایت کردن از یک تغییر دمکراتیک کە توسط خود مردم سوریە بنا نهادە شود.»
http://www.nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=39795&ID_map=19
[5]
کانتون (Canton)
یک کلمه
فرانسوی٬ به
معنی گوشه یا منطقه است. از نظر سیاسی٬ کانتون یک واحد کوچک٬ در
تقسیمات کشوری
است. اولین کانتونها در
سوئیس به
ثبت رسیدند. هر
کانتون -در سوئیس-
جزیی از کنفدراسیون سوئیس است که بمثابه یک بخش مستقل ـو درعین حال وابسته
به فدراسیون سوئیس ـ عمل می کند.
[6]
قرارداد
اجتماعی یا قانون اساسی روژآوا چند بار تغییر یافته و به همین خاطر نسخه
های مختلفی از آن در دسترس است. نسخه رایج آن شامل یک مقدمه، ۹ فصل و ۹۶
ماده قانونی است که برای ۲۲ وزارتخانه وظیفه تعیین کرده است.
ترجمه
فارسی این قرارداد در نشریه نگاه٬ شماره ۲۹ ٬ صفحه ۵۸ آورده شده است. با
این توضیح که پیشگفتار ترجمه فارسی بنظر قدیمی می آید و تنها ۴ فصل از این
قرارداد (یعنی تا ماده ۵۲) ترجمه شده است.
http://www.negah1.com/
نسخه موجه
تری هم به ضمیمه گزارش دیده بان حقوق بشر (۲۰۱۴) آمده که از صفحه ۶۱ لینک
زیر قابل دسترس است:
https://www.hrw.org/sites/default/files/reports/syria0614_kurds_ForUpload.pdf
یک نسخه
جدیدتر (۲۰۱۶) هم اخیرا٬ بعد از اعلام تاسیس «فدراسیون شمال سوریه»
منتشرشده که در سایت زیر موجود است:
https://en.wikisource.org/wiki/Constitution_of_Rojava
[7]
فرق
هست بین استقلال Independence٬
خودمختاری Autonomy
و خودمدیریتی (خودگردانی) Self-govering.
استقلال به معنی جدایی کامل و اعلام یک کشور جدید است. خودمختاری٬ به معنی
باقی ماندن در چهارچوب یک کشور٬ متابعت از قانون اساسی٬ مصوبات سراسری و
قدرت مرکزی است؛ با این توضیح که می توان در چارچوب مسایل منطقه ای مستقلا
تصمیم گیری نمود. خودگردانی یا خودمیدیریتی٬ اختیارات بمراتب کمتری از
خودمختاری دارد.
[8]
خبرگزاری
کُردپرس، ۲۷ اسفند ۱۳۹۴
http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=103011#Title
[9]
در
جامعه شناسی
اتونومی (Autonomy)
یا خودمختاری٬ در برابر کلمه اقتدار و سلطه (Authority)
بکار می رود ولی در سیاست٬ در مقابل کلمه قانونگرایی
Heteronomy بکار گرفته می
شود. واژه ای که برای روژاوا استفاده می شود٬ «خودمختاری دوفاکتو» است. در
لاتین de
facto به معنی
«بواقع» (Actually) است.
یعنی آنچه که بطور واقعی وجود دارد. این اصطلاح عموما در مقابل دوژورde
jure
قرار می گیرد که به معنی
«مطابق قانون» است.
[10]
یکی
از رهبران روژاوا در مصاحبه با
Israel Defense
می گوید: «اولین نخست وزیر دنیا که از استقلال کردی
دفاع کرد٬ بنیامین نتانیاهو Benjamin Netanyahu
نخست وزیر اسراییل بود. ما از اظهارات وی و کارهای اسراییل سپاسگزاریم...
کردها در خاورمیانه رفیق دیگری بجز اسراییل ندارند. ما واقفیم که بخاطر
امنیت نسل آینده٬ ما باید همکاری کنیم و متحدا علیه تروریسم اقدام
نماییم... تعداد قابل توجهی از برادران کرد ما در اسراییل بسر می برند و در
دموکراسی و صلح زندگی می کنند... ما انتظار داریم که اسراییل رابطه اش را
با کردها تحکیم کند و در منطقه خاورمیانه فعالتر باشد... فکر می کنیم کمک
اسراییل به کردهای سوریه٬ فرمولی برای آینده بهتر برای هر دو طرف خواهد
بود.»
http://www.israeldefense.co.il/en/content/israel-our-only-friend-middle-east
برای اطلاع بیشتر از مواضع اسراییل
نسبت به روژاوا به لینک زیر مراجعه کنید:
https://panjewish.org/2015/10/11/the-israel-kurdistan-special-relationship/
[11]
برای اطلاع بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.nationalia.info/new/10714/rojava-first-representation-office-outside-kurdistan-opens-in-moscow
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A6%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%81_%D9%85%D9%84%DB%8C_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8_%D9%88_%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%81%DB%8C%D9%86_%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87
http://www.dw.com/fa-ir/%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D8%B3%D9%85%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%AA/a-19121620
[14]
David
Graeber:
Why is the world ignoring the revolutionary Kurds in Syria?, The
Guardian, October 2014
داوید گربر
روژاوا را با انقلاب اسپانیا مقایسه کرد و نوشت: « تفاوتهای بسیار زیادی
بين رخداد 1936 اسپانيا و رویداد حاضر رژاوا ... هست. اما شباهتها بقدری
قابل توجه و ناراحت کننده است که ... نمیتوانيم اجازه دهیم به همان
سرانجام دچار شود... شوراها، انجمنها و بازوی مسلح خلقی تشکل شده اند،
داراييهاي رژيم حاکم به تعاونيهای تحت مديريت کارگران واگذار شده ــ و
اینها تحت حملات دایمی ... داعش صورت پذیرفته است. این نتایج با هر تعريفی
که از انقلاب اجتماعی داریم٬ سازگاری دارد... آيا جهان ــ و اينبار،
رسواتر از همه، چپ بينالملل ــ براستی اجازه خواهد داد تا تاريخ بار ديگر
خود را تکرار کند؟»
[15]
در
بیانیهای که به امضای عده ای از دانشگاهیان٬ نویسندگان٬ روشنفکران و
فعالین سیاسی- مدنی ایران٬ تحت عنوان «ما بخشی از این جنایت نخواهیم شد!»
آمده: «فرشته تاریخ بر ویرانه های روژاوا٬ نقش همان توحش فاشیزم را دید که
پیشتر پاریس، مادرید و استالینگراد را با خاک یکسان کردە بود. اما این تنها
آغازگر تاریخی نوین بود. بالندگی دمکراسی رادیکال و کمونال در کانتون های
روژاوا نشان داد کە جهان بدون سرمایە سالاری لجام گسیختە، بدون دولت ـ ملت
مرکزگرا و هیرارشیک و بدون صنعت گرایی سودمحور و آنتی اکولوژیک یک ایدەی
اتوپیک برای آیندە نیست بلکە یک پروژەی عملی برای امروز ماست...»
[16]
«نیک
براونز» روژاوا را با کمون پاریس مقایسه نمود و نوشت: «توطیه بین المللی
علیه کوبانی٬ با آنچه که در ۱۸۷۱ علیه کمون پاریس رخ داد٬ قابل مقایسه
است.»
http://www.sozonline.de/2014/11/die-kommune-von-kobane/
[17]
A
Road Unforeseen: Women Fight the Islamic State
در این کتاب مردیت تاکس بر نقش پیشرو زنان در روژاوا اشاره می کند و از آن
به عنوان یک انقلاب زنانه اسم می برد.
http://blpress.org/books/a-road-unforeseen/
[18]
آنها با اتکا به اسنادی مثل عکس های زیر٬ نشان
دهند که روژاوا دربرگیرنده بخش بسیار کوچکی از شمال کردستان است. مثلا در
عکس شهر قامیشلو دیده می شود که تنها بخش کوچکی از این شهر -بعلاوه
بیابانهای اطراف آن- زیر کنترل کُردها است. با زوم کردن روی عکس ها حتی می
توان دید که بخش مرکزی شهر دست قوای دولتی سوریه است:
https://en.wikipedia.org/wiki/Al-Qamishli#/media/File:Battle_of_Qamishli.svg
http://www.agathocledesyracuse.com/wp-content/uploads/2015/06/Qamishli-19-June-2015.jpg
https://en.wikipedia.org/wiki/Al-Qamishli#/media/File:Battle_of_Qamishli.svg
http://www.agathocledesyracuse.com/wp-content/uploads/2015/06/Qamishli-19-June-2015.jpg
[19]
Rojava:
Ein Projekt auf dünnem Eis Von Jürgen Ehlers und Yaak
Pabst این مطلب در ویژه نامه مجله
Marx21
شماره ۳۸ در دسامبر ۲۰۱۴ چاپ شد:
https://www.marx21.de/neues-magazin-freiheit-fuer-kurdistan-aber-wie/
ترجمه این مطلب را می توانید در لینک
زیر بخوانید:
در این مقاله٬ نویسنده به
PYD هشدار می دهد تا با نیروهای
اسد و امریکا همکاری نکنند:
http://www.socialismtoday.org/191/rojava.html
در این مقاله٬ نویسنده از این
احتمال می گوید که PYD در
ادامه به برگ بازی امریکا بدل شود:
http://www.internationalen.se/2015/12/rojava-bortom-revolutionsromantiken/
همانطور که در جوابیه های
PYD (در ضمیمه این
گزارش) آمده و بنا به اظهارات "ریدور خلیل" سخنگوی ی.پ.گ٬ چنین مواردی از
نقض حقوق بشر در روژاوا رخ داده است.
- See more at: http://www.nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=8326&ID_map=20#sthash.KF8HwqYl.dpuf
- See more at: http://www.nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=8326&ID_map=20#sthash.KF8HwqYl.dpuf
[21]
لینک
دسترسی به گزارش های سازمان عفو بین الملل:
https://www.amnesty.org/en/documents/mde24/2503/2015/en/
https://www.amnesty.org/en/latest/news/2015/09/syria-abuses-mar-pyd-fight-against-terrorism/
عکس و گزارشاتی از اعتراضات جنبش
جوانان کرد علیه
PYD
[23]
"کنفدرالیسم
دمکراتیک" نظریه عبدالله اوجلان است که بر خودمدیریتی دموکراتیک٬
تمرکززدایی٬ نفی هیرارشی قدرت٬ نفی ساختار دولت- ملت٬ همزیستی اقلیت های
زبانی٬ قومی و مذهبی٬ برابری زن و مرد و جامعه زیست-محیطی استوار است. برای
اطلاعات بیشتر به کتاب «کنفدرالیسم دموکراتیک» و نوشته های مربوطه که در
سایت pkkonline.com
موجودند مراجعه کنید.
Democratic
Confederalism; by Abdullah Ocalan; first edition 2011; Published by:
Transmedia Publishing Ltd. – London, Cologne; Translation: International
Initiative
ترجمه فارسی:
[24]
در
این مقاله مقایسه ای بین جنبش زاپاتیسم در چیاپاس و روژاوا شده که شاید
برای علاقمندان جالب باشد:
http://www.potemkinreview.com/rojava.html
[25]
در
زبان عبری٬ (زبان رسمی اسرائیل)٬ کیبوتص بمعنی «کمون اشتراکی» است. کیبوتص٬
اولین بار در سال 1910 در منطقهً دریاچه "کینرت" آغاز شد. هم اکنون چندصد
کیبوتص در اسراییل وجود دارد. اعضای هر کیبوتص بین ۴۰ تا ۱۰۰۰ نفر است. در
کیبوتص ها مالکیت جمعی است. همه با هم کار می کنند و از درآمد حاصله بطور
مشترک استفاده می کنند. برای آشنایی بیشتر با کیبوتص ها به لینک های زیر
مراجعه کنید:
[26]
به
نقل از
خبرگزاری کُردپرس، ۲۸ اسفند ۱۳۹۴،
صالح مسلم٬ سخنگوی
PYD
در گفتگو با روزنامهٔ
الشرقالاوسط
گفت: «کردهای سوریه قصد ندارند تجربه و آزمون اقلیم کردستان عراق را تکرار
کنند.»
http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=103055#Title
به نقل از
همین خبرگزاری٬
ادریس نسان، معاون
رئیس
کانتون کوبانه
نیز در گفتگو با
خبرگزاری اسپوتنیک
اعلام کرد: «ما قصد تجزیه سوریه را نداریم و حتی نام فدرالیسمی که تعیین
کردهایم نیز کردستان نبوده، بلکه کنفدراسیون شمال سوریه است. در این
فدرالیسم تنها کردها حضور ندارند بلکه تمام ملت شمال سوریه حاضر هستند.»
بعلاوه
بنظر می رسد که شرایط سوریه و توازن قوای درگیر در این جدال با دوره ای که
منتج به روی کارآمدن اقلیم کردستان شد٬ فرق می کند. مواضع و سیاستهای حزب
دموکرات کردستان هم با
PYD تفاوت دارد.
علاقمندان به این بحث می توانند به لینک و مطلب زیر مراجعه کنند:
http://links.org.au/node/4112
[27]
در سال
۲۰۰۳ PKK
به «کنگرۀ آزادی و دمکراسی کردستان»
KADEK
Kürdistan Demokratik ve
Özgürlük Kongresi ))
تغییر
نام داد. در سال
۲۰۰۵ این نام به «اتحادیه جوامع کردستان»
KKK
(Koma Komalên Kurdistan)
و در سال ۲۰۰۸ به «کنفدراسیون دمکراتیک جوامع کردستان»
KCK
(Koma
Civakên Kurdistan,)
تغییر کرد. در حال حاضر
KCK
شامل چهار حزب: PKK
سابق (در ترکیه)،
حزب
حیات آزاد کردستان ـ پژاک
(در
ایران)
PJAK
(Partiya Jiyana
Azad a Kurdistanê)،
حزب راه حل دموکراتیک کردستان (در عراق)
KDSP
(The
Kurdistan Democratic Solution Party)
و حزب اتحاد دموکراتیک
(در سوریه) PYD
(Democratic
Union Party)
می باشد.
البته این
اسامی نتوانستند در رسانه ها جایی بازکنند. هنوز هم اکثر خبرگزاریها از اسم
PKK
برای معرفی این تشکیلات
استفاده می کنند.
[28]
Amil
Kemal Özcan, Turkey’s Kurds: A Theoretical Analysis of the PKK and
Abdullah Öcalan (New York: Routledge, 2006), p. 87
[29]
übersetzt
aus der englischen Ausgabe, Köln 1983
این مرجع
از متن اصلی
مقاله که به آلمانی است٬ برداشت شده. لینک مقاله به آلمانی و انگلیسی جهت
اظلاع آورده می شود:
http://www.wsws.org/en/articles/1999/03/pkk-m12.html
[30] مراجعه شود به کتاب The Kurds of Syria: Political Parties and Identity in the Middle East by Harriet Allsopp
[32]
Abdullah
Öcalan, Declaration on the Democratic Solution of the Kurdish
Question, 1999, trans. Kurdistan Information Centre (London:
Mespotamian Publishers, 1999); hereafter Defense; p. 106.
[33]
انتقادهای
اوجلان به مبارزه مسلحانه در دو کتاب «دفاع از یک خلق» و «خط مشی دفاع
مشروع» به تفصیل آورده شده اند. مثلا در کتاب (دفاع از یک خلق٬ ۲۰۰۴)٬ ص
۳۶۱ می نویسد: «اگر کُردها در زیر لوای همان دولت و در وطنی مشترک٬ به
عنوان گروه ملی آزادی٬ در دولت-ملت ترکیه و تمامیت ارضی آن٬ همچنانکه در
جهت یکپارچگی وطن٬ خود را به عنوان عضوی استراتژیک و غیرقابل انکار به
اثبات رسانده٬ به سیاست می پرداختند و حتی عملیات نیز در این راستا انجام
می شدند٬ نتایجی که بدست می آمد برای طرفین سازنده تر و مفیدتر واقع می
گشت.» لینک دسترسی به کتاب:
اوجلان: «همزمان با جایگزینی هژمونی
ایالات متحده امریکا در عراق... زمینه تداوم متدهای کنتراگریلایی٬ به شکل
سابق٬ به میزان زیادی تضعیف شد. تنش بین جمهوری ترکیه و ایالات متحده
امریکا که ناشی از موضع گیری در برابر PKK
و دولت فدرال کُرد (عراق) بود در سال ۲۰۰۷ و همزمان با توافق واشنگتن وارد
مرحله ای نوین شد. می توان درک کرد که در برابر دست کشیدن
PKK از مبارزه مسلحانه٬ توافقی کلی
در ساختار دولت-ملت٬ بر مبنای راه حل های اجتماعی٬ اقتصادی٬ سیاسی٬ فرهنگی
–که در آنها راه حل های نظامی نقش اساسی را برعهده ندارد- حاصل شد.»
اوجلان٬ کتاب نقشه راه٬ برگردان باران. ر. بریتان٬ ص ۱۰۲ و ۱۰۳
لینک دسترسی به کتاب:
https://www.pkkonline.com/farsi/38_Naqshaye_Rah.pdf
[34]
اوجلان: « ...اخلاق را می توان به عنوان
بهترین راه تامین اقتصاد و ... تامین نیازهای بنیادین زندگی تعریف نمود (ص
۱۹۲) ... (تصور) جامعه بدون حقوق (قوانین اجتماعی) امکانپذیر است اما بدون
اخلاق ممکن نیست (ص ۹۳)... چیزی که اساسا جامعه را پابرجا نگه می دارد و
تداوم می بخشد٬ نه نظم حقوقی دولت٬ بلکه عنصر اخلاقی است... ژرفای بحران در
یک جامعه٬ با پایین آمدن سطح اخلاق در ارتباط می باشد. اخلاق٬ باید نه تنها
جهت برون رفت از بحران نقش آفرینی کند٬ بلکه ... بایستی... در امر تداوم
پذیر شدن سعادتمندانه جامعه نیز ایفای نقش نماید. (ص ۱۹۵)... لزوم تحلیل
رابطه بین اخلاق و دین٬ مسئلهای مهم است... »
برداشت از «مانیفست تمدن دموکراتیک»
آزمونی در باب جامعه شناسی آزادی٬ کتاب سوم٬ برگردان آراس ماردوخ٬ ۲۰۰۹.
لینک دسترسی به کتاب:
http://pjak.eu/pertuk/fa/Parezname-fa-3.pdf
یا در جای
دیگر می نویسد: « جامعه شناسی غرب اصل وجدان را نمی شناسد... حال آنکه
وجدان در رأس اصولی است که اجتماع بر مبنای (آن) بوجود می آید. می توان
وجدان را جوهره دین و اخلاق هم برشمرد. (ص ۳۲) ... هیچ مسئله ی اجتماعی
بدون بازگشت به اخلاق و وجدان به صورتی سالم چاره یابی نخواهد داشت. (ص
۱۰۸) بازگشت به عدالت و وجدان در چاره یابی دموکراتیک معضلات اجتماعی، که
به ابعادی غول آسا رسیده اند در حکم ارزشی اجتناب ناپذیر است... متمدن شدن
اساسی پروتُرک ها پس از ایجاد ارتباط جدی با اسلام و در سده ۹ که آغاز به
پذیرش اسلام نمودند، تحقق یافت. (ص ۳۸)»
اوجلان٬
نقشه راه٬ برگردان باران. ر. بریتان٬ ۲۰۱۰. لینک دسترسی به کتاب:
https://www.pkkonline.com/farsi/38_Naqshaye_Rah.pdf
[35]
اوجلان
بعدها در یادداشتهای زندان نوشت: «اروپا٬ زادگاه دموکراسی٬ پس از پشت
سرگذاشتن جنگهای قرن بیستم٬ به مقدار زیادی از ناسیونالیسم فاصله گرفت و
نظام سیاسی ای که ضامن هنجارهای دموکراتیک باشد٬ بنا نهاد. این نظام سیاسی
تاکنون مزایایش را بر سایر نظام ها – از جمله سوسیالیسم واقعا موجود- برملا
کرده و هم اکنون تنها سیستم قابل پذیرش در تمام دنیاست.»
Abdullah Ocalan, the PKK and the Kurdish struggle,
translated and edited by Klaus Heppel; London, 2011 , p. 91
اوجلان:
«اختلافات ملی٬ فرهنگی٬ قومی٬ مذهبی و زبانی و بواقع همه مشکلات منطقه٬ در
سایه بکارگیری وسیع ترین استادنداردهای دموکراتیک حل خواهند شد.»
به نقل از:
Abdullah
Öcalan, Declaration on the Democratic Solution of the Kurdish
Question, 1999, trans
[36]
Michael
M. Gunter, professor of political science at Tennessee Technological
University and author of three books on Kurdish issues, interviewed him
in Damascus on March 13-14, 1998
[37]
متن
مصاحبه در لینک حاضر قابل دسترس است.http://www.meforum.org/399/abdullah-ocalan-we-are-fighting-turks-everywhere
[38]
موری
بوکچین
(۱۹۲۱-۲۰۰۶)، در سال ۱۹۴۸ پس
از بریدن از تروتسکیسم٬ به لیبرتاریانیست ها پیوست و بعدتر٬ یکی از
صاحبنظران و تئوری پردازان اکوآنارشیسم شد و به نقد احزاب
مارکسیست-لنینیست، تروتسکیست و مائوئیست پرداخت. اکوآنارشیستها معتقدند که
سرمایه با انباشت انبوه اش نابودگر محیطزیست است. نتیجتا مبارزه برای نجات
محیط زیست٬ خصلتی ضدسرمایهدارانه دارد. بوکچین با نظریه کمونالیسمCommunalism
که بر «شهرگردانی رهایی بخش»
Libertarian Municipalism استوار
است٬ شناخته شد. هدف بوکچین عبارت بود از: ۱- استقرار یک اقتصاد تعاونی،
مستقل و سازگار با محیط زیست ۲- برابری زنان و مردان در استفاده از
موقعیتها و فرصتهای برابر ۳- همزیستی مسالمت آمیز گروەهای مختلف ملی، قومی
و مذهبی ۴- مشارکت دموکراتیک اعضا در اداره جامعه٬ بدون نیاز به دولت و
هرگونه سلسله مراتب قدرت. مهمترین آثار بوکچین عبارتند از « اکولوژی آزادی»
The Ecology of Freedom
و «شهرنشینی بدون شهر» Urbanization Without Cities
است.
اخیرا مطلبی هم از او به فارسی ترجمه
شده است:
http://www.nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=80659&ID_map=41&outhorID=565
https://meidaan.com/archive/3976#_ftn31
[42]
او
می نویسد: «جنبش های آنارشیستی... ۱- از چپ ترین دیدگاه٬ نظام کاپیتالیستی
را مورد انتقاد قرار می دهند. بهتر درک می کنند که (نظام کاپیتالیستی )
جامعه اخلاقی و سیاسی را دچار ازهم پاشیدگی ساخته است. همانند مارکسیست ها
نقش مترفی برایش قائل نمی شوند. رویکردشان در قبال جوامعی که کاپیتالیسم آن
ها را فرو پاشانده٬ مثبت تر است. این گونه جوامع را واپسگرا و محکوم به
تباهی نمی بینند. پابرجا ماندن آن ها را اخلاقی تر و سیاسی تر می یابند ۲-
رویکردشان در قبال قدرت و دولت٬ در مقایسه با مارکسیست ها همه جانبه و واقع
گرایانه تر می باشد... (آنها) توانسته اند -از پیش- این نکته را تشخیص دهند
که سوسیالیسم متکی بر قدرت و دولت٬ قابل برقراری نیست و شاید هم منتج به
کاپیتالیسم بوروکراتیک خطرناک تری شود ۳- اینکه پیش بینی کرده اند برقراری
دولت – ملت مرکزی برای تمامی طبقات کارگر و جنبش های خلقی نوعی بلا و آسیب
خواهد بود و ضربات بزرگی را بر امیدهایشان وارد خواهد ساخت٬ امری واقع
گرایانه می باشد... ۴- نظرات و انتقادات شان در مورد بوروکراتیسم , صنعت
گرایی و شهر نشینی نیز به تناسب مهم و قابل توجهی مصداق یافته اند... ۵-
انتقاداتی که در باره سوسیالیسم رئال به عمل آورده اند نیز با فروپاشی
نظام٬ مصداق یافته اند... جنبش آنارشیستی علی رغم این نظرات و انتقادات
بسیار مهم و مصداق یافته شان٬ در مقایسه با سوسیالیسم رئال شانس همگانی شدن
و اجرای عملی نیافت...»
به نقل از:
اوجلان٬ مانیفست تمدن دموکراتیک٬ آزمونی در باب جامعه شناسی آزادی٬ کتاب
سوم٬ ویرایش دوم٬ مرکز نشر آثار و اندیشه های عبدالله اوجلان٬ ۲۰۰۹٬
برگردان آراس کاردوخ٬ ص ۱۶۹
برای اطلاع
بیشتر از تاثیر بوکچین بر اوجلان به نوشته جانت بیئل همکار و همزی بوکچین
مراجعه کنید:
http://new-compass.net/articles/bookchin-%C3%B6calan-and-dialectics-democracy
[44]
جانت
بیل نویسندهی کتابهایی مانندِ The Politics of
Social Ecology: Libertarian Municipalism و
Ecofascism: Lessons from the German Experience
است. آخرین کتاب او با عنوان اکولوژی یا فاجعه: زندگیِ موری بوکچین (۲۰۱۵)
منتشر شده است.
[45]
به
نقل از مقاله جانت بیئل. لینک دسترسی به مقاله:
https://theanarchistlibrary.org/library/janet-biehl-bookchin-breaks-with-anarchism
«...شاهد
حرکت وسیع تودەای از پایین نبودیم. تجربە روژآوا در نتیجە قیام مردم محلی
برای بە زیر کشیدن بشار اسد نبود...
حزب اتحاد دمکراتیک از خلا
قدرت بوجود آمدە نهایت استفادە را کرد و یک انقلاب سیاسی را از بالا شروع
کرد...
پروژە روژآوا یا
کنفدرالیسم دمکراتیکی کە PYD
از آن دفاع میکند، از آرمان آنارشیستها و سوسیالیستهای ۱۹۳۶ بسیار فاصلە
دارد.»
یا نگاه کنید به:
https://www.alaraby.co.uk/english/comment/2016/2/22/democratic-confederalism-or-counter-revolution
http://www.biehlonbookchin.com/poor-in-means/
http://kurdishquestion.com/oldarticle.php?aid=rojava-paradoxes-of-a-liberatory-ideology
http://www.biehlonbookchin.com/paradoxes-liberatory-ideology/
http://kurdishquestion.com/oldarticle.php?aid=rojava-paradoxes-of-a-liberatory-ideology
http://thefifthcolumnnews.com/2016/02/interview-with-janet-biehl-about-the-pkk-and-ypj/
[53]
برای
اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید:
http://www.pkkonline.com/farsi/index.php?sys=article&artID=20
[54]
به
نقل از کتاب های اوجلان٬ از دولت کاهنی سومر بسوی تمدن دموکراتیک٬ ترجمه
مرکز انتشارات ارد٬ ۲۰۰۱. لینک دسترسی:
http://www.kurdipedia.org/files/books/2013/74586.PDF?ver=130015459978112416
مانیفست تمدن دموکراتیک٬ مسایل گذار
از مدرنیته کاپیتالیستی و روند دموکراسی٬ کتاب سوم ٬ ۲۰۰۹
https://www.pkkonline.com/farsi/34_Gozar_az_Modernitaye_Kapitalism_va_Ravande_Demokrasi.pdf
[56]
یک
نمونه روشن مقالات ذکریا قادری است. لینک دسترسی:
http://zakariaqaderi.blog.ir/1394/10/11/nnsrooj.com
[57]
«به
همگان که رابطه با پدر- مادر را دیده و به تجربه نشسته اند، توصیه میکنم که
پس از فروپاشاندن تمامی قالب های ذهنی مدرنیته، بدان روابط بازگردند. می
خواهم با همان بینش، به مناسبات روستائی که از عصر نو سنگی به جای
ماندەاند، نظر افکنند... »(همانجا)
[58]
«تعریف جامعه به
صورت دوگانگی های: ابتدایی- مدرن٬ کاپیتالیست- سوسیالیست٬... طبقاتی- بی
طبقه... پرده افکنی برحقیقت... است- (ص ۸۷) اوجلان٬ مانیفست تمدن
دموکراتیک٬ آزمونی در باب جامعه شناسی آزادی٬ کتاب سوم٬ برگردان آراس
ماردوخ٬ ۲۰۰۹. لینک دسترسی به کتاب:
http://pjak.eu/pertuk/fa/Parezname-fa-3.pdf
« ... چیزی که
در تحول ایدئولوژیکی من شفافیت و برجستگی پیدا نمود٬ دوری و قطع رابطه با
همه اشکال جامعه طبقاتی است. (ص ۱۷) » اوجلان٬
کُرد آزاد٬ هویت نوین
خاورمیانه٬ دفاعیه ارائه شده به دادگاه موتلفه آتن٬ مرکز آثار اندیشه های
عبدالله اوجلان٬ ۲۰۰۳
لینک دریافت کتاب:
https://www.pkkonline.com/farsi/32_Kurde_Azad_Hoviate_Novine_Khavarmiane.pdf
«پدیده طبقه در نظامهای اجتماعی,
اهمیت جامعهشناختی بسیار کمتری از آنچه که تصور میرود، دارد. فاکتورهایی
که جامعه را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهند از ماهیتی ایدئولوژیک٬ سیاسی و
اتنیکی و گروهی برخوردار میباشند... طبقه حاکم با طبقه محکوم رابطه
دوگانگی دیالکتیکی دارد. دولت هم موضع و موقعیت میان این دوگانگی میباشد.
اگر یکی از اینها نباشد، دولت پابرجا نمیماند. اگر طبقه نباشد دولت هم
نخواهد بود. اصرار بر طبقاتیبودن, اصرار بر دولت است. تمجید و ستایش طبقه
تحت سلطه در نهایت تبدیل به ستایش دولت میشود. دولت طبقه کارگر از لحاظ
مفهوم اشتباه است. سخنگفتن از"دولت طبقه کارگر" به معنای"طبقه بورژوازیام
را خودم ایجاد میکنم"،میباشد. نمونه شوروی مثال بارزی در این رابطه است.
صحیحترین شکل مبارزه طبقاتی این است که از لحاظ ایدئولوژیک و عملی طبقه را
پشتسر گذاشت. این نیز به معنی زندگی همچون فرد آزاد, گروه قومی یا هر نوع
اجتماع است. آنچه که از دولت باقی میماند یک کوردیناسیون عمومی تعیینشده
توسط اراده مشترک جامعه است که بدان "امنیت عمومی و منافع عمومی"
میگویند.»
[59]
به
اندازه کافی روشن شده است که سوسیالیسم و یا جامعه شناسی مارکس-انگلس که به
عنوان دیدگاه مخالف (نظام) ظهور کرد نیز خام (عامیانه) ترین تفسیرپردازی در
زمینه جامعه است... اینها به رغم تمامی ادعاهای دال بر مخالفت شان٬ بیشتر
از لیبرالیسمی که ایدیولوژی رسمی کاپیتالیستی است٬ به کاپیتالیسم خدمت
نمودند (ص ۱۱)... حیات مارکس و ساختارهای معرفتی ای که وی بر آنها متکی
بود٬ با هزار و یک بند با این مدرنیته کاپیتالیستی در پیوند بود... به
عنوان مثال تصور می کردند که خواهند توانست با درونمایه ای سوسیالیستی٬ بر
موضوعات کلانی نظیر صنعت گرایی و دولت-ملت غالب آیند. (ص ۱۵)... حتی در
نگره سوسیالیسم علمی ـ که مارکس و انگلس طلایه داری ان را عهده دار شدند-
اعطای نقش «ابزارهای بنیادین در ساخت سوسیالیستی» به دولت و قدرت٬ بی آنکه
ملتفت شوند٬ به سنگین ترین ضربه ای تبدیل شده که بر پیکر آزادی و بنابراین
برابری وارد آمده است... بیماری گرایش به پوزیتیویسم٬ او (مارکس) را نیز به
وضعیت نامطلوبی مبتلا نموده است. بیماری علم گرایی مانع از آن گشته که
آنالیز جامعه تاریخی را به گونه دامنه دارتری انجام دهد. (ص ۶۳)... در
ارزیابی های مربوط به اقتصاد سیاسی و از جمله در کاپیتال مارکس کار چندانی
بر روی منشا ملی و اتیکی انباشت سرمایه صورت نگرفته است. این هم یک نقص
بسیار جدی است. (ص ۱۳۵)... ارزیابی های سطحی در باره سرمایه٬ جهت پیشبرد
سوسیالیسم کفایت نمی کرد. چیزی که ناقص بود٬ تجزیه و تحلیل هایی در مورد
مدرنیته بود... (آنها) نه تنها انتقادی بر آن وارد نمی آورند بلکه در این
فکر بودند که آن را هر چه بیشتر مکمل گردانند. (ص ۱۵۵)... جامعه آزاد٬
برابر و دموکراتیک از طریق دستگاههای قدرت و دولت قابل شکل گیری نیست. بلکه
برعکس٬ با این دستگاه ها در تضاد و چالش به سر می برد... وقتی پارادایم
بنیادین به صورت انقلاب-قدرت-سوسیالیسم پیش بینی و طرح ریزی شود... نتیجتا
چیزی جز کاپیتالیسم دولتی پدید نخواهد آمد. (ص ۱۶۷)... » اوجلان٬ مانیفست
تمدن دموکراتیک٬ آزمونی در باب جامعه شناسی آزادی٬ کتاب سوم٬ برگردان آراس
ماردوخ٬ ۲۰۰۹. لینک دسترسی به کتاب:
http://pjak.eu/pertuk/fa/Parezname-fa-3.pdf
[60]
«...
انقلاب را نمی توان به کنش های مبتنی بر بازآفرینی جامعه تعبیر نمود. در
غیر این صورت نمی توانند از خداپرستی پوزیتیویستی رهایی یابند. به تناسبی
که بار افراطی سرمایه و قدرت را از جامعه بزدایند٬ می توانند به عنوان
انقلاب اجتماعی تعریف شوند.» اوجلان٬ مانیفست تمدن دموکراتیک٬ ص ۸۷
[61]
«...
این موضوع به اثبات رسیده است که سوسیالیسم دولتگرا نمی تواند وجود داشته
باشد. نقطه ضعف مارکس در این مورد است. هرگونه دولت حتی (دولت) دیکتاتوری
طبقه زیردست٬ در بطن خویش نابرابری و آزادی ستیزی را دربردارد (ص ۱۰۶)...
علت اینکه سوسیالیسم و مبارزات اجتماعی ۱۵۰ ساله اخیر به نتیجه ای دست
نیافتند٬ برخورد نادرست آنها نسبت به مسئله دولت بوده است. (ص ۱۱۴)»
به نقل از: اوجلان٬
کُرد آزاد٬ هویت نوین
خاورمیانه٬ دفاعیه ارائه شده به دادگاه موتلفه آتن٬ مرکز آثار اندیشه های
عبدالله اوجلان٬ ۲۰۰۳
لینک دریافت کتاب:
https://www.pkkonline.com/farsi/32_Kurde_Azad_Hoviate_Novine_Khavarmiane.pdf
«لیبرالها بهتر متوجه شده اند که «هر
اندازه دولت موجود باشد٬ آزادی به همان اندازه در سطح کمینه است». موفقیت
شان را هم مدیون همین دوراندیشی خویش اند. (ص ۲۸)» به نقل از مانیفست تمدن
دموکراتیک٬ آزمونی در باب جامعه شناسی آزادی٬ کتاب سوم٬ برگردان آراس
ماردوخ٬ ۲۰۰۹.
[62]
...
زردتشت... و محمد در مسیر حرکت خود وقتی به دولت کاهنی سومر گرایش پیدا
کردند... نتوانستند از خوراندن انسانها به شیران فراتر روند. چنین رفتاری
باعث فروپاشی دولت امپریالیستی با دیدگاه لنینیستی و تاسیس دیکتاتوری
پرولتاریا شده است. لنینیسم هم گرفتار چنین معضلی شده است. حتی مائوئیسم و
امثال آن نیز به این سرنوشت دچار شده اند. (ص ۱۰۸)»
اوجلان٬
کُرد آزاد٬ هویت نوین
خاورمیانه٬ دفاعیه ارائه شده به دادگاه موتلفه آتن٬ مرکز آثار اندیشه های
عبدالله اوجلان٬ ۲۰۰۳
لینک دریافت کتاب:
https://www.pkkonline.com/farsi/32_Kurde_Azad_Hoviate_Novine_Khavarmiane.pdf
[63]
اوجلان٬
کُرد آزاد٬ هویت نوین
خاورمیانه٬ دفاعیه ارائه شده به دادگاه موتلفه آتن٬ مرکز آثار اندیشه های
عبدالله اوجلان٬ ۲۰۰۳
[64]
Abdullah
Ocalan, the PKK and the Kurdish struggle,
translated and edited by Klaus Heppel; London, 2011 , p. 91
«اروپا٬
زادگاه دموکراسی٬ پس از پشت سرگذاشتن جنگهای قرن بیستم٬ به مقدار زیادی از
ناسیونالیسم فاصله گرفت و نظام سیاسی ای که ضامن هنجارهای دموکراتیک باشد٬
بنا نهاد. »
[66]
«در کشورهایی که دموکراسی واقعی
برقرار است نه نیازی به هیچ نوع فشار و سرکوب وجود دارد و نه به استفاده
ابزاری از آن اجازه داده می شود. به جای ملی گرایی ستمگر-ستمدیده٬ یکپارچگی
و تمامیت دموکراتیک اساس است.»
[66]
[68]
به
نقل از کتاب دفاع از یک خلق٬ نسخه دیجیتال:
http://www.pkkonline.com/farsi/index.php?sys=article&artID=194
[69]
در
مانیفست حزب آمده: “ما دستان دولت را از مذهب و حوزه ایمان کوتاه خواهیم
کرد.” ترجمه فارسی مانیفست این حزب در لینک زیر:
https://www.tribunezamaneh.com/archives/77436
[70]
در ماده ۴۱ قرارداد
اجتماعی روژاوا آمده: «حق مالکیت خصوصی محفوظ است». دارا کردخوێن،
اقتصاددان و نمایندە کمیتە توسعە اقتصادی کانتون عفرین میگوید: "مدل
روژآوا را نباید در... لە یا علیە بودن با مالکیت خصوصی قضاوت کرد. بلکە
این مدل درصدد است کە مالکیت خصوصی را بە خدمت تمام گروەهای جمعیتی کە در
روژآوا زندگی میکنند، درآورد."
[71]
یورگن الرزو یاک پابست (Jürgen
Ehlers und Yaak Pabst)
نوشتند: « اقتصاد روژاوا بە کشاورزی وابستە است. یکی از گامهای درست
PYD، تقسیم رایگان اراضی کشاورزی
میان دهقانان فقیر بود. این اراضی پیشتر ... در انحصار حکومت بودند...
زمینداران ثروتمند هم در روژآوا کم نبودە و نزدیک بە بیست درصد زمینها را
صاحب اند... آسیا عبداللە، رهبر PYD،
در یکی از مصاحبەهای خود اظهار داشتە است کە اگرچە مردم برای تشکیل
تعاونیها تشویق شدە اند، اما حزبشان بە مالکیت خصوصی احترام میگذارد و
تعرضی بە آن نخواهیم کرد. نخستوزیر حزبی کانتون جزیرە یکی از زمینداران
ثروتمند و کارخانەداران سوری است. » این مطلب در ویژه نامه مجله
Marx21شماره
۳۸ در دسامبر ۲۰۱۴ چاپ شد و ترجمه آن در لینک زیر موجود است:
http://www.nnsroj.com/fa/detiles.aspx?id=39795&ID_map=19
[73]
توضیح
آسیا عبدالله٬ از رهبری PYD٬
بسیار روشنگرانه است: «چه کسی باید صاحب ابزار تولید باشد؟ دولت٬ کانتون ها
یا سرمایه داران؟ در شکل عام٬ ما باید از مالکیت خصوصی حمایت کنیم٬ هرچند
که مالکیت مردم نیز باید مورد حمایت قرارگیرد.»[73]
به نقل از مصاحبه آسیا عبدالله در فوریه ۲۰۱۴ برداشت از:
(Thomas Schmidinger, Krieg und
Revolution in Syrisch-Kurdistan. Analysen und Stimmen aus Rojava, Vienna
2014.)
[74]
جهت
اطلاع بیشتر به مقاله زیر مراجعه کنید:
https://www.opendemocracy.net/cemal-zkahraman/rojava-where-water-is-twice-as-expensive-as-oil
https://www.swp-berlin.org/fileadmin/contents/products/comments/2016C03_lsw.pdf
https://pecritique.com/2014/11/08/%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%86%D8%B2%D9%88%D9%84%DB%8C-%D9%86%D8%B1%D8%AE-%D8%B3%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%84-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3-%D8%AA/
[78]
در
سال ۱۹۱۶ بریتانیا و فرانسه سرزمینهای عرب امپراتوری عثمانی را –در توافق
با روسیه تزاری- بطور محرمانه بین خود تقسیم کردند. این قرارداد بین «مایک
سایکس» و «فرانسوا ژرژ پیکو» وزیران خارجه بریتانیا و فرانسه بسته شد و به
همین خاطر٬ به سایکس– پیکو معروف گردید. با این قرارداد، کشورهایی با
مرزهای ساختگی٬ روی نقشه خاورمیانه ترسیم شدند. پس از روی کارآمدن دولت
بلشویکها٬ متن این قرارداد محرمانه منتشر شد.
در سال ۱۹۱۹ بریتانیا و فرانسه مصوبه
ای را به تصویب جامعه ملل (که بعد از جنگ جهانی دوم٬به سازمان ملل متحد
تغییر نام داد) رساندند که «نظام قیمومیتی» (Mandate
System) نام داشت. بر اساس این مصوبه٬ کشورهای عرب
خاورمیانه به دلیل «توحش، فرو دست بودن و عدم بلوغ کافی برای اداره
سرزمینهای خود» تحت سرپرستی بریتانیا و فرانسه باقی ماندند.
[79]
Pax Americana
نامی که بر سیستم جهانی اقتصادی-سیاسی حاضر –که زیر سیطره امریکاست- نهاده
اند. بنای این نظام در فردای خاتمه جنگ دوم جهانی -از جمله از طریق بستن
قرارداد با عربستان که صاحب یک-سوم منابع نفت جهان است- گذاشته شد. دسترسی
امریکا به نفت٬ آن هم در شرایطی که اروپای بعد از جنگ٬ شدیدا به نفت
–بمثابه یکی از بهترین منبع انرژی- محتاج بود٬ در ارتقای موقعیت
اقتصادی-سیاسی امریکا نقش بسزایی داشت. موقعیت برتر نظامی امریکا نیز به
تشدید و تحکیم سیطره جهانی امریکا کمک نمود.
[80]
این یک پروژه توطئه
است که هدف نهاییاش تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه٬ از طریق تقسیم
کشورهایی چون ایران، عربستان، عراق، افغانستان و ... به ایالتهای کوچک و
مستقل میباشد. بواقع٬ درنظر است تا با اجرای این پروژه٬ رفرم هایی در
ساختار مناسبات اجتماعیـسیاسی قدرتهای منطقه داده شود که با تکامل تولید
و توزیع جهانی سرمایه سازگارتر می باشند. بعبارت بهتر٬ قرار است تا با
اجرای این طرح٬ منافع بورژوازی٬ بهتر و بیشتر تامین و تضمین شود؛ و از رشد
جنبشهای کارگریـکمونیستی پیشگیری گردد. این پروژه٬ برای اولینبار٬ به
صورت رسمی، توسط «کاندولیزا رایس»
Rice
Condoleezza
در سال 2005 مطرح شد.
http://www.globalresearch.ca/plans-for-redrawing-the-middle-east-the-project-for-a-new-middle-east/3882
[81]
استراتژی هرج و مرج خلاق (creative
chaos)٬ راه حلی بود که
امریکا و قدرتهای استعماری برای حفظ نظم دلخواه خود اتخاذ کرده بودند. این
استراتژی بر قهر٬ خشونت و سلطه انحصاری استوار بود و اصل بنیادین اش این
بود که تخریبِ اشکالِ باثبات می تواند سازندگی و خلاقیت را بهمراه داشته
باشد. بسیاری از صاحبنظران سیاسی ترجیج می دهند تا آن را هرج و مرج سازنده
(constructive chaos)
بنامند.
http://gulfnews.com/news/americas/usa/the-new-middle-east-and-its-constructive-chaos-1.1218872
[82]
قرارداد لوله نفت-گاز مابین ایران-عراق-سوریه و
روسیه عملا تهدیدی برای منافع امریکاست. این قرارداد در سال ۲۰۱۰ بسته شد.
برای اطلاعات بیشتر به گزارش گاردین توجه کنید:
https://www.theguardian.com/environment/earth-insight/2013/aug/30/syria-chemical-attack-war-intervention-oil-gas-energy-pipelines
[83]
http://www.undp.org/content/dam/rbas/doc/poverty/BG_15_Poverty%20and%20Inequality%20in%20Syria_FeB.pdf
[84]
به
نقل از United Nations
(2011), “Report of the Special Rapporteur on the Right to Food, Olivier
De Schutter”, p. 5.
[85]
سابقه
تاریخی بی حقوقی ها و تبعیضاتی که علیه کُردها در مناطق کُردنشین سوریه
اعمال می شد٬ نیاز به بازگویی ندارد. پس از استقلال سوریه (۱۹۴۶)٬
ناسیونالیسم عرب شروع به رشد کرد. سیاستهای کُردستیزانه دولت بعث٬ با هدف
تعریب -به صورت تصرف زمین و اسکان اعراب در آنها، تغییر نام روستاها٬
ممنوعیت زبان کُردی و سلب تابعیت سوری از کُردهاـ اعمال گردید. به این
ترتیب٬ صدها هزار کُرد از بدیهیترین حقوق شهروندی همچون، خرید و فروش زمین
و خانه، اشتغال در ادارات دولتی، داشتن پاسپورت، تحصیل و درمان بی بهره
ماندند.به همین خاطر٬ بی اعتمادی به حکومت مرکزی و مبارزه علیه حقوق برابر
شهروندی و انسانی٬ بخش لاینفکی از تاریخ این جغرافیای سیاسی است.
یک نمونه عملی ـ اجرایی این سیاست٬
قانونی بود که در سال ۲۰۰۸ تصویب شد که خرید و تملک املاک برای کردها را
دشوار و برای اعراب تسهیل می کرد.
[86]
از
کتاب «کشوری
که می سوزد: سوری ها در انقلاب و جنگ» به قلم
رابین یاسین-کساب و لیلا الشامی، انتشارات پلوتو
.
Burning Country: Syrians in Revolution and War,
Robin
Yassin-Kassab and Leila Al-Shami, 2016
[88]
هیلاری
کلینتون کاندید ریاست جمهوری در ۱۹ نوامبر سال گذشته گفت: «ما باید ترکیه
را وادار کنیم از بمباران رزمندگان کُرد سوریه که با ما علیه داعش می
جنگند٬ دست بردارد و یک شریک تمام عیار در ائتلاف ما علیه داعش باشد.»
http://europe.newsweek.com/team-enemies-takes-aim-isis-raqqa-336613?rm=eu
[89]
به
نقل از « نبرد
دیرینه کردهای سوریه با خاندان اسد در انقلاب جاری تازه شد »٬ به نقل از
العربیه فارسی٬ ۲۷ فوریه ۲۰۱۲
«جنبش جوانان کرد»
Kurdish Youth Movement
از جمله جریاناتی است
که PYD را به همکاری با
اسد محکوم می کند. تظاهرات اعتراضی این جنبش را می توانید در لینک زیر
تعقیب کنید:
https://syriafreedomforever.wordpress.com/2013/06/23/statement-by-the-kurdish-youth-movement-tck-about-the-latest-events-in-the-city-of-amouda-and-videos-and-pictures-from-the-protests-and-sit-ins
جریان دیگری که بر همکاری حزب با
اسد تاکید می ورزد٬ «جنبش آینده کردی»
Kurdish Future Movement
است. این جریان ادعا دارد که
PYD
در قتل بنیانگزار این جریان٬ ماشال تامو
Mashaal Tammo (در
اکتبر ۲۰۱۱) دست داشته اشت. به لینک زیر مراجعه کنید.
http://carnegie-mec.org/diwan/48524?lang=en
البته٬ مدارکی را تلویزیون العربیه
عربستان افشا کرده که بر دخالت رژیم اسد در این قتل دلالت دارد. اما صحت و
سقم این مدارک مورد تردید است. نویسنده کتاب
Burning Country, Syrians in Revolution and
War, by Robin Yassin-Kassab, Leila Al-Shami
نوشت: «بهرتقدیر٬ سیاستهای
PYD
در قبال رژیم٬ در هاله ای از ابهام و تردید بوده است.»
بعلاوه٬ در یکی از مدارک (۲۰ مارس
۲۰۱۲) که ادعا می شود از درون رژیم اسد به بیرون درزکرده (معروف به مدارک
دمشق
The Damascus Documents)
و دراختیار خبرگزاری «الجزیره» قرار گرفته٬ آمده که
رژیم اسد در ابتدا٬ در نظر داشت تا بجای حمله به شمال سوریه٬ از
PYD
بعنوان نماینده محلی اش سود جوید. در این سند٬ همچنین
آمده: که مناطق کردنشین باید تحت کنترل و نظارت باشند و سرکوب اعتراضات و
تظاهرات در هماهنگی مخفی با
PYD
به پیش برده شوند و حتی المقدور از دخالت مستقیم
نیروهای نظامی اجتناب گردد.
برای دیدن و خواندن مدارک دمشق به
لینک زیر مراجعه کنید:
یاسین الحاج صالح٬ از فعالین سرشناس
چپ سوریه در گفتوگو با فریدا آفاری گفت: «من نمیفهمم ... جانبداری از
رژیمی ... که هرگز وجود خارجی جمعیت کُرد (۸ تا ۱۰ درصد سوریها) را به
رسمیت نشناخته، چه رسد به حقوق آنها. متاسفانه حزب اتحاد دمکراتیک کردستان
سوریه، انقلاب سوریه را از منظر به عاریت گرفته شده از حزب کارگران کردستان
(پ ک ک ) در ترکیه مشاهده میکند. این کار شدیدا نادرست است...» متن اصلی
مصاحبه:
https://en.radiozamaneh.com/articles/syria-iran-isis-and-the-future-of-social-justice-in-dialogue-with-yassin-al-haj-saleh/
ترجمه فارسی:
https://www.radiozamaneh.com/221018
یکی از دلایلی که در تایید همکاری
PYD با اسد بکار برده می
شود٬ بازگشت صالح مسلم به سوریه (آنهم در حالیکه تحت تعقیب نیروهای سوری
بود) در سال ۲۰۱۱ است؛ که بدنبالش خروج نیروهای اسد از منطقه شمال کردستان
صورت می گیرد.
http://www.reuters.com/article/us-syria-kurdistan-specialreport-idUSBREA0L17320140122
[95]
این
اتهامات از طرف PYD رد شده
اند. آنها خود را نیروی مخالف رژیم می دانند و درگیریهای نظامی نیروهای
نظامی رژیم اسد با نیروهای خود را دلیلی بر عدم همکاری با اسد و رژیم بعث
ذکر می کنند.
به مصاحبه صالح مسلم٬ دبیر
و سخنگوی حاضر حزب با BBC
گوش کنید:
http://www.bbc.co.uk/programmes/p0220z31
https://www.theguardian.com/world/2015/oct/30/syria-us-deployment-troops-obama-special-operations
https://www.theguardian.com/world/2014/oct/20/turkey-iraqi-kurds-kobani-isis-fighters-us-air-drops-arms
[101]
به
نقل از گزارش مفصل نیوزویک:
http://europe.newsweek.com/team-enemies-takes-aim-isis-raqqa-336613?rm=eu
https://4threvolutionarywar.wordpress.com/2016/08/30/rojava-tactical-alliance-with-us-imperialism-leads-to-defeat/
و متن اصلی مصاحبه در این لینک
قابل دسترس است:
http://eaworldview.com/2016/10/syria-interview-the-situation-in-kurdistan/
https://sputniknews.com/middleeast/201610041045991523-syria-us-airbase/
[107]
لیست
عملیات نظامی مشترک SDF و
نیروهای امریکایی٬ به تفصیل در لینک زیر٬ تحت نام
Support by the
United States,
France
and other
Western nations
آورده شده است.
https://en.wikipedia.org/wiki/Syrian_Democratic_Forces
[109]
https://rojavareport.wordpress.com/2015/10/27/tev-dem-there-can-be-no-democratic-syria-without-rojava
[110]
«موفقیت
کردها در مبارزه با داعش، آنها را برای غرب غیرقابل چشم پوشی کرد»٬
مصاحبه روزنامه دی تسایت با جمیل بایک٬ برگردان از
آلمانی: یاسر گلی. لینک دسترسی:
http://ygoli.blogspot.se/2015/01/die-zeit.html#!/2015/01/die-zeit.html
[111]
http://foreignpolicy.com/2014/10/07/washingtons-secret-back-channel-talks-with-syrias-kurdish-terrorists/
[112]
به
نقل از گاردین:
https://www.theguardian.com/world/2014/dec/24/pkk-kurdish-leader-cemil-bayik-iraq-syria-isis
[115]
...
برای امریکا بسیاری از گزینه های موجود مثل مناطق پرواز ممنوع، تسلیح
چریکها، افزایش تعداد کماندوهای آمریکایی٬ فقط به دستاوردهای تدریجی و جزئی
از جنگ می انجامند. بعید بنظر می رسد که اینها برای دستیابی به اهداف
ایالات متحده که همانا شکست دولت اسلامی،
ISIS،
و بطور همزمان تعویض بشار اسد با یک دولت وحدت ملیِ چند فرقه ای
multisectarian
است کافی باشند... خوشبختانه، یک راه حل احتمالا مناسب برای این معما وجود
دارد. به جای پرداختن به دعوای فرقه ای (حیدری-نعمتی) و متحد کردن مجدد
نیروهای درگیر٬ بمنظور تاسیس یک دولت مرکزی قوی٬ بعنوان جانشین اسد... هدف
مان می تواند تشکیل یک کنفدراسیون مشابه بوسنی باشد؛ با نیم دوجین مناطق
خودمختار بجای سه تا. هر کدام از این مناطق می توانند دولت، نیروهای امنیتی
محلی و برنامه بازسازی اقتصادی خود را داشته باشند... بسیاری از محققان و
دست اندرکاران به نتایج مشابهی در رابطه با حل بحران سوریه رسیده اند...
مطمئنا٬ مشکلات عملی ای که بر سر مذاکره و تحقق کنفدرالیسم سوریایی وجود
دارد٬ بسیار است. اما تک تک آنها قابل حل هستند... کنفدراسیون می تواند
ضامن حقوق اقلیت ها باشد... واقعا نمی شود مناطقی را که در آن یک قوم خالص
و یا فقط یک گروه مذهبی خاص زندگی می کند٬ ایجاد نمود. در مناطق خودمختار٬
دولتها نیز باید همچون پلیس و دادگاه٬ خصلت چندقومی داشته باشند. متن کامل
مقاله در لینک زیر موجود است:
http://www.washingtontimes.com/news/2016/oct/31/why-confederation-can-work-in-syria/
حتی گفته
می شود که کتابهای بوکچین عمدا و با برنامه قبلی در اختیار اوجلان گذاشته
شد تا او را در مسیر مورد رضایت امریکا هدایت کنند.
[117]
در
اینجا جا دارد خاطرنشان شود که حمله داعش به مردم بیدفاع کوبانی٬ باید در
دل مجموعه تحرکاتی تحلیل شود که به عروج فاشیسم اسلامی در خاورمیانه
انجامید. این ماجرا ـ در دهه های معاصرـ با حمایت نیروهای غربی از طالبان و
القاعده در افغانستان - برای مقابله با نیروهای شوروی سابق- شروع شد و با
حمایت از جمهوری اسلامی در ایران، حزب الله در لبنان، حماس در فلسیطین،
اخوان المسلمین در مصر، داعش در عراق، جبهه النصره و احرارالشام در سوریه
و... ادامه پیدا کرد. به گواهی تاریخ و با اتکا به مدارک مستندی که تاکنون
افشا شده جهادیست ها٬ اسلامیست ها و ناسیونالیست های منطقه به نیابت از یک
- یا حتی چند- دولت و قدرت منطقه ای یا جهانی می جنگند؛ قدرتهایی که هدف
شان بیرون کردن رقبا و حریفان از میدان و سهم بردن بیشتر از منابع و ذخایر
منطقه و استثمار نیروی کار است. بیگمان تشکلات٬ جریانات و انسانهای زحمتکش
و امیدواری هم بوده و هستند که مقاومت و مبارزه می کنند و یا حتی ناآگاهانه
در جهت منافع این یا آن هدایت می شوند که حساب آنها از خیل غارتگران جداست
و جای بحث دیگری می طلبد.
[118]
به
کتاب ارزشمند «بازی شیطان» نوشته رابرت دریفوس و ترجمه فریدون گیلانی
مراجعه کنید. لینک دسترسی به کتاب:
http://www.aazarakhsh.org/doc/azad/bazi-e-sheytan2.1201183839.pdf
بعلاوه خواندن این مطلب افشاگرانه نیز
توصیه می شود:
http://www.wsws.org/fa/articles/2014/sep2014/isis-s11.shtml
[119]
http://dckurd.org/2015/09/02/interview-with-mr-salih-muslim-chairman-of-democratic-union-party-pyd/
بدنبال
انتشار متن فارسی این مصاحبه در سایت امید٬ اطلاعیه ای به نمایندگی از طرف
صالح مسلم منتشر شد که در آن تصریح شده بود که صالح مسلم «چنین گفتگویی
نداشته و چنین نظری هم ندارد».
http://www.razmendagan.com/SIASI/MasahebeBaAghae.._150816.htm
سنت
مرسوم سیاسی و مطبوعاتی این است که فرد مصاحبه شونده در صورت مشاهده تغییر
یا تحریف اظهاراتش٬ شخصا اعتراضیه ای می نویسد و
رسما
و
علنا
آن را با
افکار عمومی در میان می گذارد و با دقت موضع صحیح خود را بیان می نماید.
علیرغم تلاشی که بخرج
دادیم٬ نتوانستیم تکذیب نامه یا بیانیه ای از طرف صالح مسلم پیدا کنیم. در
تماس مان با نماینده این انستیتو٬ کتبا پاسخ گرفتیم که این مصاحبه توسط
همین انستیتو انجام شده و آنها هیچ اعتراضی را دریافت نکرده اند.
لینک متن فارسی (در سایت امید)
متاسفانه در دسترس نیست.
لینک تکذیب نامه بهمراه متن مصاحبه:
https://eshtrak.wordpress.com/2016/08/15/%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD-%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%86-%DA%86%D9%86%DB%8C%D9%86-%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D9%85-%D8%A7%D9%86/
[121]
یورگن
الرز و یاک پابست٬ در تحلیل خود می نویسند: « اگرچە رهبریت سیاسی
PYD
در روژآوا مستقر شد،
اما شاهد حرکت وسیع تودەای از پایین نبودیم. تجربە روژآوا در نتیجە قیام
مردم محلی برای بە زیر کشیدن بشار اسد نبود. بلکە حزب از آن لحظە نابی
استفادە کرد کە نیروهای نظامی بشار اسد برای مبارزە با دیگر انقلابیون
سوریە، نیروهای خود را از مناطق روژآوا جابەجا کرد. حزب اتحاد دمکراتیک از
خلا قدرت بوجود آمدە نهایت استفادە را کرد و یک انقلاب سیاسی را از بالا
شروع کرد.»
[122]
شارل
فوریه (Charles Fourier, 1772-1837)،
بانی سوسیالیسم تخیلی بر این باور بود که صنعت گرایی و تکنولوژی، پیشرفت
تاریخی محسوب نمیشوند و زندگی اجتماعی را نابود میسازند. راه حل او تاسیس
یک سازمان اجتماعی به نام «فالانستر» (phalanstères)
بود. فالانسترها واحدهایی خودکفا بودند که بر اساس کمترین مقررات، حداکثر
آزادی فردی٬ رهایی زن و برابری جنسیتی استوار بودند.
[123]
این
جوامع توسط کبه بوجود آمد و بعدها در امریکا محبوبیت زیادی یافت. جهت اطلاع
بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Icarians
http://seiretahavol.blogfa.com/post-1.aspx
[126]
برای
کسب اطلاع بیشتر راجع به جنبش زاپاتیسم می توانید به متن سخنرانی و یا خود
سخنرانی (بهمراه ترجمه) یکی از فعالین این جنبش توجه کنید. موجود در لینک
زیر:
http://rosaanarchi.blogspot.se/2011/05/blog-post_31.html
[127]
برای
اطلاع بیشتر٬ به مطلب زیر مراجعه کنید:https://ir.mondediplo.com/imprimer.php3?id_article=2030
بحث خودگردانی کارخانه حتی در دوره
انقلاب ایران هم مطرح بود. برای نمونه به مقاله خودگردانی٬ در شماره های ۱
٬ ۲ و ۳ کتاب جمعه مراجعه کنید.
این بحث زیر عناوین «سوسیالیسم بازار
و «خودمدیریتی کارگری» هم در ادبیات سیاسی آورده شده است
[129]
صالح
مسلم در مصاحبه با احسان سلطانی در بروکسل٬ می گوید: «به
دنبال جدایی از سوریه نیستیم و سیستم سیاسی مورد نظر ما در درون کشور سوریه
شکل خواهد گرفت. بله با مقامات دولتی سوری دیدار و گفتگو و حتی در مناطقی
همکاری داشته ایم و در صورت نیاز خواهیم داشت؛ اساسا برای رسیدن به صلح و
کم کردن تنشها با هر کسی نیاز باشد دیدار و گفتگو خواهیم کرد. تصور
نمیکنم مردم سوریه خواستار ماندن اسد در قدرت باشند اما اگر مردم سوریه در
یک انتخابات آزاد به اسد رای دهند به تصمیم آنها احترام خواهیم گذاشت.»
مصاحبه احسان هوشمند با برادر اوجلان
جوانبی از رابطه PKK با
ج.ا.ا را روشن می کند:
http://www.ehsanhoushmand.info/fa/abdoullah_ojalan_interview_pk_establishment/
Ei kommentteja:
Lähetä kommentti