keskiviikko 25. tammikuuta 2017

چین و ایالات متحده: شرکای درازمدت
امانوئل والرشتاین


  اغلب سیاستمداران، روزنامه‌نگاران، و تحلیل‌گران دانشگاهی روابط چین وایالات متحده را، بویژه درآسیای شرقی، رقابتی خصمانه توصیف می‌کنند. موافق نیستم. من معتقدم که دست‌یابی به توافق درازمدت با دیگری دررأس دستورکارژئوپلتیک هردو کشوراست. هسته‌ی اصلی اختلاف نظر این است که کدام یک از این دو شریک آتی دست بالا را داشته باشد.

وقتی دونالد ترامپ می‌گوید او می‌خواهد امریکا باردیگرعظمتش را پیدا کند، وی ابداً بیرون ازاجماع عمومی درایالات متحده قرار ندارد. هیلاری کلینتون، باراک اوباما، حتی برنی ساندرزو البته جمهوری‌خواهان، هم با کلماتی متفاوت و پیشنهادهای سیاستی مختلف دراین بلندپروازی بیهوده سهیم‌اند. چه کسی حاضر است بگوید ایالات متحده باید جایگاه درجه دوخود را بپذیرد؟

وقتی ایالات متحده در 1945 قاطعانه رقیب بزرگش آلمان را شکست داده بود، شرایط مهیا بود که نقش قدرت هژمونیک در نظام جهانی را برعهده بگیرد. تنها مانع قدرت نظامی اتحاد شوروی بود. راهی که ایالات متحده برای غلبه براین مانع داشت پیشنهاد موقعیت شریک فرودست در نظام جهانی به اتحاد شوروی بود. با موافقتنامه‌های یالتا به این توافق تلویحی اشاره می‌کنیم. هردو طرف منکر آن شدند که معامله‌ای صورت گرفته و هر دو طرف به طور کامل این معامله را اجرا کردند.

ایالات متحده رویای آن دارد که موافقتنامه‌ای یالتا مانند را با چین بازسازی کند. چین به این ایده پوزخند می‌زند. این کشور هژمونی ایالات متحده را پایان یافته می‌دادند و براین باور است که ایالات متحده دیگر دارای قدرت اقتصادی‌ای نیست که پشتوانه‌ی چنین جایگاهی باشد. همچنین بر این باور است که تفرقه‌ی درونی باعث می‌شود که امریکا در میدان ژئوپلتیک ناتوان باشد. در مقابل، چین در تلاش است موافقتنامه‌ای یالتامانند تحمیل کند که در آن ایالات متحده شریک فرودست باشد. نزدیک‌ترین مشابهش را در رابطه‌ی بریتانیا و ایالات متحده در دوران پس از 1945 می‌بینیم.

چین بر این باور است که به‌آهستگی اما به‌قطع قدرت اقتصادی‌اش در دهه‌های پیش رو به شکل فزاینده‌ای توقف‌ناپذیرمی‌شود. این کشوربراین باور است در مقایسه با ضربه‌ی احتمالی امریکا به چین ضربه‌ی بسیار شدیدتری می‌تواند به رفاه اقتصادی این کشوربزند. علاوه بر این، باور دارد که دیگر کشورهای آسیایی را جذب خواهد کرد، چراکه از این که دست‌کم در دو قرن اخیر در جهانی با سلطه‌ی سیاسی و فرهنگی اروپایی‌ها زندگی کرده‌اند خشمگین‌اند.

تردیدی نیست که تحلیل چین دو نقطه‌ ضعف دارد. ممکن است چین استمرارسلطه‌اش بر مزیت تولیدی جهانی را دست بالا بگیرد. و چنانکه بارها در تاریخ چین رخ داده، ازشبح تجزیه دراین کشور می‌هراسد. معامله با ایالات متحده می‌تواند تأثیراین مخاطرات را برای چین به حداقل برساند.

ایالات متحده روزی به این واقعیت تمکین می‌کند و موقعیت شریک فرودست برایش بهترازهیچ معامله‌ای به نظر می‌رسد. دراین مورد، ترامپ می‌تواند این فرایند را شتاب ببخشد. اوعربده خواهد کشید، تهدید وتوهین خواهد کرد، اما نمی‌تواند بار دیگرامریکا را هژمونیک کند. دراین مفهوم، رژیم ترامپ بیش ازهررژیم معقول دیگری که این بلندپروازی را داشته باشد، چنانکه درریاست جمهوری اوباما ارائه شد، شماربیش‌تری ازامریکایی‌ها را ازموقعیت‌شان آگاه می‌کند.

به‌هرحال، رقص پنهان چین و ایالات متحده ـ جست‌وجوی نهانی مشارکت ـ همچنان فعالیت ژئوپلتیک اصلی در نظام جهانی طی دهه‌های آتی خواهد بود. تمامی چشم‌ها باید برآن دوخته شود. چین و ایالات متحده به این یا آن شکل شریک خواهند شد.

منبع: نقد اقتصاد سیاسی

Ei kommentteja:

Lähetä kommentti