torstai 10. marraskuuta 2022

 کارگران بی افق، اپوزیسیون سوداگر قدرت

حدود دوماه ازخیزش عصیان آمیز جوانان طبقه کارگرایران، درخیابان ها، خانه ها، محله ها، دانشگاهها، دبیرستانها، دبستانها می گذرد، خیزشی با نقش آفرینی حماسی و کم همتای دختران، زنان کارگرکه هرروز نیرومندتر، مصمم تروجسورترازروزقبل پیش تاخته است، سرسازش ومماشات ندارد، سخت رژیم ستیزاست وبه کمتراز سرنگونی رژیم درنده اسلامی رضایت نمی دهد، درکشف قوانین هماوردی هشیار است، به محض مشاهده تمرکز قوای سرکوب، ازسنگری به سنگردیگرخیزمی گیرد، شورش وسیع خیابانی را با درایت به بارمی نشاند، دستاوردهایش را پلکان قدرت می کند، به پشت بامها، درون خانه ها می رود، همه را خاکریزمی کند، دانشگاه را میدان تعرض خود می گرداند، مدارس سراسر کشوررا نمایشگاه قهرانسانی رهائی خواهانه خودعلیه قهر بشرستیزانه وحوش حاکم سرمایه می سازد. مقاومت ها، تاخت هایش را با این نقاط قوت افسونگرآذین می بندد، درهمان حال به گونه فاجعه باری بدون افق، فاقد بارطبقاتی ضد سرمایه داری، منحل در راهبردهای بورژوازی، مدفون در دموکراسی طلبی فریب آمیزوگمراهسازسرمایه داری است. این جنبش با این ویژگیها، چه درزیبائی ها ودرخششهایش، چه درپاشنه آشیلها وسرطان زدگیهای شکست زای خود، هرمافیای اپوزیسیون نمای سوداگر قدرت، ازرضا پهلوی وسلطنت طلبان گرفته تا «شورای گذار»، احزاب ناسیونالیست راست وچپ کرد، «جمهوری خواهان»، چپ کثرت گرای دموکراسی جو، اکثریتی های منقرض، «خلق مسلمان» های پیشین، ملی، مذهبی ها، اصلاح طلبان حکومتی، غیرحکومتی، همه وهمه را دلباخته هیستریک شکارخود می سازد.

اپوزیسیون متنافر، متخاصم، مالامال از تشتت بالا، به رغم همه جنگ وستیزهای گریزناپذیر سودجویانه و قدرت طلبانه، بالاخره ریشه واحدی دارند، ازاین یا آن الگوی سرمایه داری، دفاع می کنند. با جمهوری اسلامی درکشمکش هستند، عده ای خواب جایگزینی آن با ماشین ویژه دولتی خویش می بینند، بعضا به تسخیراهرم های قدرت در همین رژیم رضایت می دهند. مشترکاتی که کم نیستند ودرهمین حد وقواره برای داشتن یک ائتلاف نامکتوب، بی نیاز ازهرنوع گفتگوکفاف می دهد. این ائتلاف با همین توصیف درهمان اولین روزهای آغازخیزش زنان وجوانان، شروع به ابراز وجود کاسبکارانه رسانه ای نمود. مقدم برهرچیز، ماشین تولید تحریف، سرکوب فکری خود را به کارگرفت تا بر روی ریشه های واقعی آتشفشان پرده اندازد، به توده عاصی کارگرالقاء کرد که آنچه آن ها را مشتعل و راهی خیابان کرده است نه گرسنگی، فقر، فلاکت، بی سرپناهی خود وهمزنجیران طبقاتی خود، بلکه صرفا قتل جنایتکارانه مهسا و جان باختن معصومانه اوبه جرم بدحجابی است!. دریک چشم به هم زدن شعارکاملا توخالی «زن، زندگی، آزادی» را ازآرشیومهندسی شعورضد کارگری بیرون آورد، بر سرزبان ها انداخت تا پرده آهنین استتارریشه های واقعی طغیان کارگرزادگان کند. شعاری که فاقد هرنوع پیشینه شناخت درسلولهای شنوائی عاصیان خیابان ها بود. سم، پشت سرسم به شعورانسانها تزریق کرد واین جعل سترگ را دامن زد که انگار، راستی، راستی مشکل زنان عاصی وجوانان درحال طغیان، «پس گرفتن ایران»!! «نثارجان برای میهن»!!، «وحدت ملیت ها»!!، برداشتن حجاب و نهایتا سرنگونی رژیم اسلامی به عنوان حاکمیت سد راه تحقق این آمال است!! اپوزیسیون آکنده از جدال و جوشیده از شیرازه طبقاتی واحد، با جان گرفتن از مشاهده میدانداری ها، شجاعت ها، جسارت های حماسی معترضان، غرق دررویای شکاراین خیزش، با همه فلاکت، مهجوری و محجوری تا توانست دست به کاراشاعه سموم بالا د فضای فکر، خواست جوانان عاصی شد. کل طیف ازوراث نبش قبرشده خاندان شاهی، «خودمختاری طلبان درون ایران دموکراتیک»!! تا چپ میراث داراردوگاه، حزبیون همکیش، همگی، با بهره گیری ازشبکه های وسیع اطلاعاتی فارسی زبان دولت ها، بی بی سی ها، ایران اینترنشنال ها، « من و تو» ها، «دویچه وله» ها، درگوش جوانان معترض خواندند که اشتباه نکنند!! آنچه آنها را منفجر ساخته، نه گرسنگی، بی سرپناهی، بی آبی، گورخوابی، محرومیت همزنجیران ازدارو، دکتر، آب، برق، سرپناه، حداقل معاش، بلکه فقط شور«پس گرفتن ایران»!!، عشق به دموکراسی رنگین کمانی»!!، خلاصی از حجاب اجباری، ابطال ولایت فقیه، جایگزینی رژیم اسلامی با یک دولت سرمایه داری امریکا دوست غربگرا است!! گفتیم که آنچه راست وچپ این طیف شیفته قدرت را نای تقلامی بخشید، وضعیت بی افق وسرگردان خیزش خیابانی بود. اما این مؤلفه به تنهائی کورسوی امیدی بردنیای تیره زبونی ها ودرماندگیهایش ساطع نمی نمود. ازمیان کل این جماعت، فقط احزاب ناسیونالیست کرد، تا امروزته مانده ای ازتوهمات فروپاشیده توده های ناراضی را زادراه فرصت طلبی ها، سهم خواهیهای خود دارند، مابقی همه موجوداتی مفلوکند، هیچ آدم دارای کمترین حیثیت، تره ای برای هیچکدامشان خرد نمی کند، سلطنت طلبان بیرون ازمدارهیاهو، هوچی گری وقیح مافیائی، هیچ محلی از اعراب نیستند وقادر به بسیج چند هزارنفر ازجمعیت 86 میلیونی امروز ایران نمی باشند. شاید گفته شود اگرچنین است، اگرتا این حد ذلیل، منزوی، بی تأثیرند، چگونه حرف های خود را ورد زبان معترضان می کنند؟!!. پاسخ روشن است. آنچه رخ داده است گواه تأثیر، حتی اثرپردازی رسانه ای اپوزیسیون نیست، معترضان خود به گونه دردناکی ازسنگر واقعی کارزار طبقاتی بیرونند. فاجعه ای که ریشه تاریخی صد سال و چند دهه دارد وازاواخرقرن نوزدهم تا امروزجنبش کارگری جهانی را درورطه خود پیچیده است. اپوزیسیون نشینان خوشه چین کشت وکارهای دیرینه سوسیال دموکراسی، احزاب اردوگاهی، چینی، کل بورژوازی چپ وراست هستند، آنان، به اعتبار وجود خود حائزهیچ نقشی نیستند، توان بازنمودن شاخ ملخی را ندارند. با همه این ها بسیار جان سخت ترازآنند که برابعاد استیصال خود درنگ کنند. رسم ناسیونالیستی آنها است که همیشه، همه جا، درهرشرائطی به دارقدرت دولت ها آویزند، تعبیرزمینی وطن پرستی آنها دقیقا این است!! با شروع خیزش جاری نیز دقیقا چنین نمودند، به سیرآفاق پرداختند. بخت را با خود یاردیدند. جنگ روسیه واوکراین جنگ مشتعل بلوک بندیها بر سربازتقسیم سرمایه ها، سودها، مالکیت ها، قدرت ها وحاکمیت ها بود. جنگی که در آن جمهوری اسلامی هم نقش بازوی تحمل خسارت بلوک ضد امریکا، اروپا را بر دوش داشت. رخدادی که سران دو قاره را از احتمال دستیابی به تفاهم نامه هسته ای بی ثبات با جمهوری اسلامی وامید ادغام این رژیم درنظم نسخه پیچی خود مأیوس تراز پیش می کرد. اپوزیسیون همین را روزنه شانس نمود، برآن شد تا به دولتهای غربی و متحدان منطقه ای آنها ثابت کند که زمان «گوادولوپی» جدید فراهم آمده است، اگردر سال 57 انسداد دریچه امید به حفظ سلطنت، دست کشیدن ازحمایت شاه، دل بستن به کمونیسم کشی، کارگرکشی واردوگاه ستیزی فاشیسم اسلامی، اساس برپائی گوادولوپ شد، امروزنیز قبول یأس ازهمسوئی ادغام آمیز رژیم اسلامی، حدت بی سابقه مناقشات میان قطب ها، اهمیت همپیوندی رژیم وروسیه با توجه به نقش منطقه ای آن یا لیستی ازاین دلیل ها، می تواند مبنای برپائی گوادولوپی دیگر، با هدف حمایت ازاپوزیسیون مستأصل مشتاق قدرت گردد. جماعت مورد گفتگو به تلاش های دیگر نیزدست یازیدند. ابعاد بی کران زبونی خود را می دیدند. برایشان روشن بود که درخارج ازمناطقی مانند کردستان، بلوچستان نیروئی نیستند، توان تأثیر برتوده کارگران معترض ندارند. راه جستجو پیش گرفتند، غریق واربه هر کفی توسل جستند. درپویه تلاش استیصال آمیز خود«حامد اسماعیلیون» را پیدا کردند. انسانی داغدیده ازخیل داغدیدگان جنایت رعب انگیز شلیک عامدانه سپاه پاسداران، به هواپیمای اوکراینی که براندام هرآدم شرافتمندی زلزله انداخته بود. اپوزیسیون واقف به افلاس خود، مأیوس ازبه بازی گرفته شدن توسط دولتها، اسماعیلیون ها را ستاره بخت برای جعل کفایت وجلب اعتماد امریکا به توان میدان داری یافت. همزمان به نبش قبروارثان شاهنشاهی پرداخت، دست به کار برپائی مصاحبه مطبوعاتی برای رضا پهلوی شد، به بی بی سی، ایران انترنشنال، دویچه وله، صدای امریکا وهرتریبون فارسی زبان ساخته قدرت ها آویخت، هرچه از زر، زور، سرسپردگی، مزدوری درچنته خود داشت یکجا وارد میدان کرد که چه کند؟ که امریکا و متحدان اروپائی، منطقه ای را به تشکیل گوادولوپی دیگروکاندیداتوری خود درآن، متقاعد سازد. تظاهرات صد هزار نفری برلن را گواه پشتیبانی 85 میلیون ایرانی ازشایستگی، اعتبارخود جارزد!! بی بی سی بسیاروقیحانه عربده سرداد که حامد اسماعیلیون تجسم تمام عیارکل درد ورنج جمعیت ایران است!! واین نفیررا درلحظه ای سر داد که حواریون اسماعیلیون شرمزده و بی حیا عکس رضا پهلوی را یواشکی از جیب بیرون می آوردند. ایران انترنشنال، دویچه وله، بی بی سی سراسر دنیا را ازخبر تشکیل صندوق اعتصاب رضا پهلوی آکندند، همه این ها، کل این سناریو، تمامی این هوچی گری ها راه افتاد، فقط برای این که به 65 میلیون توده معترض، عاصی، در حال طغیان کارگربگویند: پروسه آلترناتیو سازی به فرجام رسید. ماشین آتی نظم سرمایه مائیم، اسلامی هم نمی باشیم، به جای ولی فقیه، بچه شاهی داریم که از شدت فروتنی می خواهد شاه نباشد!! اهل حجاب هم نیستیم، دموکراتیم، امریکائی می باشیم. ضد دولت اسرائیل هم نیستیم، آنچه خوبان همه دارند ما به تنهائی داریم، درنگ جایز نیست، در خیابان ها نام رضا پهلوی وحواریون اورا فریاد زنید، از امریکا بخواهید که اعتمادش را به ما آهنین کند، به آلترناتیو دیدن جمهوری اسلامی پایان بخشد، اپوزیسیون نشینان تمامی این نداها و نجواهای شوم وبی شرمانه را صریح یا ضمنی به گوش توده کارگرایران رسانده ومی رسانند اما درباره اینکه با فرض تسخیرقدرت چه برسر 65 میلیون نفوس جمعیتی طبقه کارگرایران خواهند آورد لام تا کاف سکوت می کنند. آنها نمی گویند که فشاراستثمارسرمایه برکارگران را یقینا بیش ازامروزخواهند کرد، نمی گویند که گرسنگی، فقر، فلاکت، بی آبی، بی سرپناهی، گورخوابی، بی داروئی، بی دکتری وکل بدبختی ها را مضاعف خواهند ساخت. دراین حوزه ها، هیچ کلامی بر زبان نمی آرند زیرا کل این بدبختی ها محصول مستقیم وجود سرمایه داری است وآنها نیز قراراست رژیم درنده پاسداربربریت های سرمایه داری ونهاد تحمیل تمامی سیه روزی های این نظام برطبقه کارگر باشند. اپوزیسیون فریبکارضد کارگرقراراست آنچه را رژیم اسلامی برای سرمایه انجام داده، بسیارمدیرتر، مدبرتر، هوشمندانه ترانجام دهد، بناست نظم سرمایه را آهنین تربرنامه ریزی کند، رودهای پرخروش سود سرمایه ها را طغیان آمیزترکند. کل بورژوازی دنیا را دراین سودها شریک سازد، همان کند که زمانی شاه ورژیم هار سلطنتی او می کرد. اپوزیسیون نمی گوید که دستورکارش این است ودراین راستا زندگی طبقه کارگر را سیاه تراز امروزخواهد ساخت. این جماعت اما واقعیت بسیارسهمگین و فاجعه با دیگری را هم ازتیررس شعورتوده کارگرمی دزدد. این واقعیت که یگانه مایه اشتراک طیف طولانی رنگارنگ آنها صرفا گرفتن قدرت وسهیم شدن درمالکیت، قدرت، حاکمیت سرمایه داری است، برهمین اساس بقای محفل انس آنها تا لحظه تسخیرقدرت است. پس ازآن باید شاهد گسترده ترین جنگ میان گرازان تشنه سهم افزونتردرحاکمیت ومالکیت سرمایه بود این جنگ درپروسه اشتعال خود چه برسرطبقه کارگرخواهد آورد، هرجزء برای بالابردن سهم قدرت ومالکیت خویش دست بچه کارهائی خواهد زد، چه فاجعه هائی را برزندگی کارگران تحمیل خواهد کرد معمائی است که پیش بینی آن دشوارنیست، هرچند نیازبه شرح آن نمی باشد.

به نکات بالا پرداختیم تا بگوئیم که جنبش کارگری ایران، باردیگربرسر یکی از رعب انگیزترین، رمزآمیزترین وسرنوشت سازترین دوراهی های تاریخ ایستاده است. راه تحمل سهمگین ترین وتراژیک ترین شکست های تاریخ سراسرشکست صد ساله خود در یک سو وراه گذاشتن سنگی برروی سنگ برای نقش بازی عظیم طبقاتی، تاریخی، انسانی، راهی که اگرپیش گیرد، راه واقعی رهائی بشرخواهد بود، راهی که شکستش هم شکست نخواهد بود، جنبش کارگری بایدهمگن پیکارعلیه جمهوری اسلامی، راه هر میزان خطر بختک گون اپوزیسیون راست وچپ بورژوازی را هم از سرخود مرتفع سازد. خیلی ها غرق درتوهم، خیزش روزرا مصون ازاین مخاطره هولناک می پندارند و برای اثبات ادعای خود، بی اعتنائی بسیارچشمگیر معترضان یا کل توده کارگربه اپوزیسیون ها را گواه می گیرند. درمورد بارزبودن این بی اعتنائی جای هیچ تردید نیست، اما نکته اساسی آنکه مجرد بی اعتنائی نیز مطلقا متضمن مصونیت ازخطر بلعیده شدن نمی باشد، جنبش کارگری مادام که فاقد صف آرائی آگاه، رادیکال، سراسری و ضد کارمزدی خود است ولوآنکه مطیع اراده هیچ حزب وسازمان ومافیای بورژوازی نباشد، بازهم اززمین و آسمان درمعرض مصادره شدن و به سرقت رفتن است. توده های کارگر فاقدچنان آرایش قوا وصف آرائی اگراسیردست هیچ اپوزیسیون قدرت طلب کاسبکار نشوند، خود با پای خویش راه نسخه پیچی شده سرمایه وسرمایه داران را خواهند رفت. جنبش کارگری روز، نه درحد سال 57 اما نه بسیارکمترازآن، درخطرصید شدن توسط بورژوازی اپوزیسیون است، برای رهائی ازاین ورطه فقط یک راه در پیش دارد وفقط همین یک راه را پیش روی خود دارد. اینکه آگاه، بیدار، هشیار، رادیکال، استوارومصمم، جبهه توفانی جنگ علیه اساس موجودیت سرمایه داری بگشاید. بخش اعظم طبقه کارگرهنوزبه صورت جدی و مشتعل وارد میدان کارزارنشده است. بخشی که به طور معمول پیام ورود خود را محکم و روشن با تعطیل سراسری چرخه کاروتولید سرمایه داری به گوش طبقه سرمایه دارودولتش می رساند. همه چشمها به ورود هرچه سریعتراین توده عظیم دوخته است اما نه برای آنکه فقط مجاری تولید سود وسرمایه را مسدود سازد، نه برای آنکه صرفا چرخ کاررا از چرخش فرو اندازد، اگربه این بسنده کند، فاجعه است، فاجعه تبدیل خویش به هیزم خشک کوره تفتان تسویه حساب مافیاهای بورژوازی، خیزشی دراین سطح، درمحدوده تعطیل چرخ تولید وکار، دقیقا همان چیزی که است که اپوزیسیون های کاسبکار شکارچی قدرت می خواهند، قله آرزووآمال اپوزیسیونها سقوط جمهوری اسلامی، شکستن ماشین روزقدرت سیاسی وجایگزینی آن با ماشین دولتی خویش است. طبقه کارگربایدخواب شیرین این جماعت را کابوس سازد. برای این کارباید همزمان و همگن با تعطیل چرخه کارسرمایه داری، همراه وهم آمیز با مختل سازی نظم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی سرمایه، شروع به تصرف تمامی مراکز کاروتولید نماید، انجام این کاردر شرائطی که کل طبقه کارگروارد میدان کارزار باشد، نه فقط ناممکن نیست که کاملا مقدوروقابل حصول است. به خاطرداشته باشیم که ازاعتصاب سراسری نسخه پیچی رفرمیسم راست سندیکالیستی یا این وآن اپوزیسیون فرصت طلب بورژوازی صحبت نمی کنیم، ازمبارزه طبقاتی ضد بردگی مزدی سخن می گوئیم، بنیاد کاررفرمیسم اعم ازمیلیتانت وسرنگونی طلب یا مصلح و مسالمت جواین بوده است که درشرائط موسوم به «اعتلای انقلابی»!! دست به اعتصاب زند وبا اعتصاب خویش سکوی پرتاب بخشی ازبورژوازی به کهکشان قدرت برای جایگزینی بخش دیگر شود. تمامی آنچه درطول قرن بیستم نام انقلاب برخودهشته است ازهمین قماش بوده است، ما به هیچ وجه ازچنین اعتصاب سراسری گفتگو نمی کنیم. کاملا بالعکس ازوضعیتی سخن می رانیم که توده وسیع کارگردست به کارخارج سازی کل حاصل کاروتولید خود و نسلهای متوالی پیشین خود ازچنگال قهروخون و جنایت و سبعیت سرمایه داران می گردند. وضعیتی که کارگران به پا می خیزند، همه مراکز تولید، کاررا ازدست سرمایه داران می گیرند، مستغلات و دارائی های طبقه سرمایه دار را به تصرف خود خود می آرند.

طرح این نکات، صدای منتقدان را به عرش خواهد برد، همگی خواهند گفت که کارگران با کدام آگاهی، کدام رهبری، کدام حزب و سازماندهی دست به چنین کارهائی بزنند؟ چنین چیزی ممکن نیست!! گفتن این حرف ها خیابافی است!! الان وقت سر دادن شعارنمی باشد!!، باید گرگ ومیش همراه، متفق، همرزم، آهنگ سرنگونی جمهوری اسلامی کرد!! بقیه کارها برای بعد!! این همان شمشیرآخته مسمومی است که تاریخا بر سرکارگران چرخیده، فرود آمده، مغز، شعور، هستی آنها را با سمومش کشته، وجودشان را پیچ ومهره بی جان ماشین نظم وقدرت سرمایه کرده است. تکلیف بورژوازی عریان و بی حجاب روشن است. درمیان نیروهای موسوم به چپ نیزاز مارکس بگذریم که ضد مارکسیسم بود، تمامی «مارکسیست» ها وبالاخص «مارکسیست لنینیست» های دنیا، هرترنم یا نجوای توده کارگربرای گرفتن مراکزکار و تولید، خارج سازی این مراکز ازچنگال طبقه سرمایه دار، حضوردخالتگر، مستقیم، فعال، خلاق، نافذ، آزاد، برابر، شورائی دربرنامه ریزی کار، تولید، توزیع، زندگی را امرمحال تلقی کرده و درجا مهر«اتوپی»، «اکونومیسم»!!، «ورکریسم»!!، «چپ روی افراطی» یا زنجیره طویلی ازبیماریهای لاعلاج می کوبند. ازمنظر این جماعت منجی پرولتاریا! هرمیزان اقدامات بالا ازسوی کارگران اگرمطابق فرمان مطاع حزب و شایستگان دانشورصدرنشین حزب نباشد، ارتجاعی وسزاوار قهرآمیزترین محکومیت ها، مجازات ها است!!. تاریخ قرن نوزدهم دربند، بند خود آژیراین حقیقت است که «چپ»، در محجورخواندن، زبون پنداشتن، نفرین شده انگاشتن، نیازمند قیمومت تلقی کردن، ضعیف وضعیفه تصورنمودن توده کارگردست بورژوازی راست را ازپشت بسته وکاتولیک تراز پاپ عمل کرده است، ترجیع بند کلامش همواره این بوده است که «چاره رنجیران تشکیلات است» وتشکیلات را دستورپذیری امت وارازامامان حزب نشین دیده است. اما توده کارگر برای تسویه حساب با سرمایه داری نیازمند تحزب، سازمانیابی نسخه پیچی احزاب یا حتی سازمانیابی شورائی باب طبع ومطابق الگوی این جماعت نیست. نکته آخررا دریک جمله تصریح کنم. آنچه درطول چند دهه اخیرمحافل مختلف چپ زیرنام شورا وجنبش شورائی جنجال کرده اند، در بنمایه وکارکرد خود سوای نوعی سازمانیابی سندیکالیستی – حزبی دموکراتیک، متناظربا مبارزه برای اصلاح سرمایه داری و سپس تحمیل نظم سرمایه برطبقه کارگرهیچ چیزدیگرنبوده و نمی باشد. واقعیتی که درجاهای دیگربه اندازه کافی پیرامون آن بحث کرده ایم و تکرارش درحوصله بحث حاضر نیست.

به دوراهی سرنوشت ساز، پرمخاطره وسهمگین سرراه جنبش حی وحاظرطبقه کارگر باز گردیم. میلیون ها کارگرصامت سرگردان، راهی ندارند جزآنکه به میدان آیند و ورود خود به کارزار گسترده جاری را نه با اعتصاب، حتی نه اعتصاب سراسری که با تصرف سازمان یافته، آگاه، رادیکال، برنامه ریزی شده وسنجیده ضد سرمایه داری مراکزکاروتولید، اختلال ماشین نظم سرمایه به گوش جمهوری اسلامی وبورژوازی بین المللی برسانند. کارگران برای این کار نیازمند تشکل عجیب، غریب، از پیش آماده نیستند. همین الان، سراسرچرخه کاروتولید سرمایه داری را کارگران به چرخش در می آرند. خوراک، پوشاک، مسکن، وسائل خانه، آب، برق، گاز، مایحتاج زندگی را سرمایه داران تولید نمی کنند، حمل ونقل زمینی، دریائی، هوائی را صاحبان سرمایه انجام نمی دهند، سرمایه داران نیستند که درمدارس ودانشگاهها به تدریس مشغولند، کار درمان میلیونها بیماررا مالکان تراست ها وهولدینگها بردوش ندارند، ساختمان وراه و جاده وبندرهم با زوربازوی دولتمردان سرمایه داری ومالکان سرمایه ساخته نمی شود. همه اینها را خود کارگران انجام می دهند، امورتخصصی، تحقیقی، برنامه ریزی، فنی، علمی فرایند کاردرحوزه های مختلف هم بردوش انسانهای کارگردارای درجات متفاوت دانش، مهارت وشناخت است. آنچه می تواند وضعیت حاضر را به رویه کاملا متضاد و معکوس خود مبدل سازد، صرف سازمانیابی نیست، عزم راسخ واراده استوار، آگاه، رادیکال توده وسیع کارگربرای پایان دادن به بردگی مزدی و تسلط جامع الاطراف بر سرنوشت کار، تولید وزندگی خود است. طبقه ای که همین الان همه چیزرا تولید می کند، کل کارها را بردوش دارد، می تواند به جای آنکه برای سرمایه داران، برای سرمایه، مالکان مؤسسات وبنگاههای سرمایه داری یا دولت درنده بورژوازی کارکند برای خودش کارکند، با عقل، شعور، درایت، دخالت مستقیم وآگاه خودش، تولید و کارش را برنامه ریزی کند وحاصل برنامه ریزی جمعی شورائی خود را لباس اجرا پوشاند. سازمانیابی مورد نیازایفای این نقش، تشکل مبتنی برمرامنامه، منشور، احکام، ارتفاعات اصول، پایه های آهنین آئین نیست. سنگ وساروجش را اساسنامه حزب، باورهای ایدئولوژیک، آیات واحادیث منقول ازفرهیختگان نمی سازد. همین انسان های کارگرمشغول برنامه ریزی، اجرا، پیشبردچرخه تولید کار، زندگی با همین روابط انسانی، اجتماعی، طبقاتی موجود خود کل وظائف، مسؤلیت ها، چاره گری ها، سیاستگذاری ها، برنامه ریزیها را بردوش می گیرند. آنچه شیرازه وبنیاد کارآنها است الغاء کارمزدی، جلوگیری ازسرمایه شدن حاصل کار، انطباق روند کار، سازمان اجتماعی کار، برمحوخریدوفروش نیروی کار است. کارگران با همین روابط خودجوش عادی که در سرشت خود شورائی است بساط مبادله کالائی، پولی سرمایه داری را جمع می کنند. هرچه را که تولید می نمایند، ازهرجنس وسیاق روانه محل توزیع می کنند تا دراختیارکل اهالی قرارگیرد، هرچه خانه خالی وجود دارد را تقدیم بی سرپناهان می کنند وطومارمشکل مسکن را می پیچند، شاغلان درسیستم درمان به مداوای هر مریض می پردازند، بدون آنکه هیچ ریالی دریافت دارند، همه به صورت بی نیاز، مرفه، بدون کاستی، از خوراک، پوشاک، وسائل خانه، مایحتاج معاش، امکانات رفاهی، تفریحی، آجتماعی بهره مند می گردند. روند کار، هدف کار، موضوعیت کار، تولید برای زندگی هرچه بی نیازتر، آسوده تر، مدرنتر، مرفه تر، رشد فکری هرچه آزادتر، شکوفاتر، متعالی ترمی شود. کل انسانها دردل همین روابطی که با هم برقرار می کنند برای چه تولید شود و چه تولید نشود، کدامین کارها لازم است کدامین فعالیت ها وکارها باید از ساحت زندگی پاک شود، سرنوشت کاروتولید چه گردد، تصمیم می گیرند. پیدا است که درنخستین گام آنچه را زیرنام ارتش، سپاه، پلیس، بسیج، لباس شخصی، دولت، مجلس، قوه قضائیه، شورای نگهبان، تشخیص مصلحت، حوزه علمیه و سایرابزار سرکوب فیزیکی، فکری وجود دارد، راهی زباله دادن تاریخ می کنند. توده کارگر درپروسه انجام کارها وتحقق این هدف ها خود را متناسب با نیازاین تحولات ریشه ای سازمان می دهد و نوع تاریخا نوینی ازروابط انسانی، سازمان اجتماعی کاررا مستقر می سازد. شیون وشین کهکشان سائی که رفرمیسم میلیتانت یا سازشکاردرون و بیرون جنبش کارگری پیرامون فاجعه بی تشکیلاتی به عنوان ام المصائب سد راه مبارزه طبقاتی کارگران راه می اندازد، حاصل آموزه های بورژوازی است. مشکل جنبش کارگری اساسا نه نوع تشکل، حتی نه متشکل بودن، نبودنش که ضد سرمایه داری بودن یا نبودن آنست. این جنبش اگروارد کارزارواقعی ضد بردگی مزدی شود، مجبوربه سازمانیابی خود خواهد شد ونوع متشکل شدنش یقینا شورائی خواهد بود. رژیم حاکم را سرنگون می سازد وبه هیچ اپوزیسون بورژوازی هم فرصت عروج به اریکه قدرت و بازسازی نظم سرمایه داری نمی دهد.

جنبش کارگری روز ایران اگر بخواهد حتی خواست های معیشتی، سیاسی، رفاهی، اجتماعی خود را محقق سازد، اگر بخواهد صید لذیذ شکارچیان اپوزیسیون پوش سوداگرسود وقدرت نشود، اگربخواهد از خطرشکستی بدتر ازشکست سال 57 خلاصی یابد، اگربخواهد مبارزه روزش معماری بنای قدرت طبقاتی او برای کارزارهای نیرومندتربعدی شود، برای هرکدام اینها، برای کل اینها، چاره ای ندارد، جزانکه راه پیکار ضد سرمایه داری پیش گیرد، اما این جنبش درشرائط روزبدبختانه دارای چنین رویکردی نیست. هیچگاه تاحال وسیع، هشیارخودش، با تکیه برقدرت واقعی خود، رادیکال وبا سرآگاه طبقاتی خود دست به این کارنزده است، دراین مسیر استوارواندیشیده گام نگذاشته است، تجربه ای نیاندوخته است، همواره، همه جا ، در تمامی شرائط، اززمین وآسمان به اوهشدار داده شده که وقت این کارنیست!! این خیال را درسر نپرورد، گوش به فرمان بالانشینان باشد. جنبش کارگری میراث داراین پیشینه تیره است. به همین دلیل، با همین گذشته درتمامی بزنگاههای تاریخی مصادره شده و متحمل بدترین شکستها گردیده است. جنگیده است اما درنقش پیاده نظام مطیع، فرمان قیام، سمت لوله تفنگ، برای چه جنگیدن، ازکدام جنگ پرهیز کردن، همه را برایش تعیین نموده اند. مشکل اساسی روزش اتفاقا همین است. پارسال 4000 اعتصاب کرده است اما الان درشرائطی که ازدرودیوارصدای سرنگونی می بارد، نمی داند چه کند، بانگ بازمانده ازگذشته گوشش را می آزارد که باید منتظردستوررهبر باشد!!، کوهسار عظیم تجربیاتش، عوارض هولناک شکستهایش برسراوفریاد می کشند که اطاعت پذیری ازبالای سرفاجعه زا است، باید خودش گردد، زمان دموکراسی طلبی فریبکارانه، امپریالیسم ستیزی گمراهساز، سرنگونی طلبی توخالی گذشته است باید وارد پیکاررادیکال ضد سرمایه داری شود. گذشته تاریخا شکست خورده است، آنچه باید جایش را پرسازد شکل نگرفته، نبالیده است. می داند که نباید دنبال این یا آن اپوزیسیون افتد، اما خودش هم خود بیدارضد سرمایه داری خودش نیست. توده کارگر تا لحظه حاضر، دچار این وضعیت است، به گونه فاجعه آمیزی تقسیم شده است. اکثریت غالب کارگران، جمعیت شاغل درمرکزکار، تولید عملا به یک سکوت قبرستانی روی نهاده است. لال، قفل، بدون هیچ تپش حتی طومارمبارزات سالهای اخیر خود را بسته است، سال پیش فزون بر 4000، سال قبل از آن 6000 اعتصاب، هزاران اعتراض، چند شورش بزرگ داشته است، اما با آغازخیزش روز، غرق سکوت شده، هرجنب و جوش اعتصابی، اعتراضی را تعطیل کرده است!! نسبت به آنچه درخیابانها، دانشگاهها، مدارس جاری است سمپاتی دارد، عصیان دختران، پسران خود می داند، برایش حقانیت قائل است اما تجلی مبرم ترین وحیاتی ترین مطالبات خود نمی بینند، تجربه موفقی از این نوع شورش ها ندارد، آینده قابل اعتمادی برایش پیش بینی نمی کند، مؤلفه هائی که برایش مهمند. ازهمه مهمتر آنکه مجرد سرنگونی یک رژیم، استقرار رژیم دیگررا رخدادی با نتیجه الزامی حقوق اولیه انسانی، حداقل رفاه یا حتی اندکی آزادی سیاسی، اجتماعی نمی بیند، از تاریخ چنین فهمیده است و لااقل این یک درس را خوب آموخته است. همه این فاکتورها دست به دست هم داده و درکنار فروماندگی ها، بی افقی ها، آویختگی به رفرمیسم، نسبت به خیزش موجود مردد مانده است.

بخش دیگرجنبش مرکب ازجوانان دختروپسر، دانش آموزان، دانشجویان هم به رغم طغیان آمیزی بسیارخیره کننده اعتراضاتش، وضع اساسا متفاوتی ندارد. این بخش حدود دو ماه است که سراسرجهان را مسحورجسارت ها، شجاعتها، دلاوری ها و فداکاریهای خود ساخته است اما صدروذیل انتظاراتش درنوعی سرنگونی طلبی توخالی دموکراتیک محصور است. برایند مشترک آرایش قوای روز جنبش کارگری با ترکیب دوگانه اش و با رجوع به انفصال فاجعه بارش از محورکارزارضد سرمایه داری، آینده طبقه کارگرایران را درهاله تیره ای ازخوف و وحشت فروبرده است. خوف ازپای درآمدن زیرفشارسرکوب ددمنشانه رژیم حاکم، خوف بلعیده شدن توسط اپوزیسیون های سوداگر قدرت، خوف تحمل شکستی بدتر ازشکست 57، خوف هائی که همه مخوفند وبرای رهائی ازمخافت آنها، حتی برای چالش وکاهش ابعاد فاجعه، سوای چرخیدن برریل پیکارضد بردگی مزدی راه دیگرنیست. سخن آخرآنکه توده وسیع کارگربایدچرخ تولید وکاررا ازچرخش فرو اندازد، همزمان دست به کار تصرف همه مراکز کاروتولید، خارج سازی حاصل کارنسلهای متوالی خویش ازچنگال طبقه سرمایه دارشود. دانشجویان ودانش آموزان خانواده های کارگری نیزباید ریل پیکار عوض کنند. دست دردست معلمان واساتید کارگرسیستم آموزشی را ازدست بورژوازی و دولتش خارج گردانند، بدون هیچ شهریه، هیچ داد و ستد پولی، مدرن، ضد سرمایه داری، آزاد، شورائی، برنامه ریزی کنند، عین همین کاررا کارگران پرستار، بهیار، پزشک، تکنیسین، مددکار، دربیمارستانها ومراکزدرمانی انجام دهند، همه جا رابطه خرید و فروش را ملغی سازند.توده کارگرشاغل درسایرمراکزتولید به همین کاراهتمام کنند، کارخانه را، سیستم حمل و نقل را، آب، گاز، برق، رادیوتلویزیون، همه رسانه ها، اسکله ها، بنادر، کشت و صنعت ها، مزارع، معادن، هتلها، رستورانها، مستغلات را، کل پروسه کاروتولید را به دست خود گیرند، تولید کنند، تولید را برنامه ریزی نمایند، حاصل کاروتولید را بدون هیچ داد وستد دراختیارهمگان قراردهند. جنبش کارگری باید (!) انجام این اموررا دستورروزمبارزه خود سازد وبرای ایفای این نقش خود را شورائی سازمان دهد، شوراهایش را ظرف دخالتگری، آزاد، آگاه، نافذ، خلاق و برابرهمه آحاد کارگرسازد. کارگران باید دریابند که توان این کاررا دارند، همان توان وظرفیتی که تاریخا توسط بورژوازی، توسط کارگران آویزان به افکار، راهبردها و الگوپردازی های بورژوازی، توسط احزاب چپ انکار شده است.

ناصر پایدار آبان 1401

Ei kommentteja:

Lähetä kommentti