lauantai 11. lokakuuta 2025

 لیو ژونگ‌مین: جدایی غزه از فلسطین و مدیریت مشترک آن توسط آمریکا، اسرائیل و بریتانیا، شاید هدف واقعی ترامپ باشد 

لیو ژونگ‌مین، استاد مؤسسه مطالعات خاورمیانه دانشگاه مطالعات خارجی شانگهای و معاون انجمن چینی مطالعات خاورمیانه

ترجمه مجله جنوب جهانی

درست یک روز پیش از اعلام برنده جایزه نوبل صلح، ترامپ در تاریخ ۸ اکتبر (به وقت محلی) با عجله اعلام کرد که اسرائیل و حماس به توافقی در مورد مرحله اول آتش‌بس غزه دست یافته‌اند و «همه طرف‌ها به‌صورت عادلانه رفتار خواهند شد!» او این ادعا را در شبکه‌های اجتماعی خود تأکید کرد.

با این حال، افکار عمومی بین‌المللی همچنان نسبت به آینده این توافق محتاط است؛ نه‌تنها جزئیات کلیدی آن هنوز نامشخص باقی مانده، بلکه کشورهای میانجی‌گر—ترکیه، قطر و مصر—نیز عموماً در کنار آمریکا و اسرائیل دیده می‌شوند.

آیا طرفین اسرائیل و حماس می‌توانند مفاد این توافق را در عرض چند روز به‌طور کامل اجرا کنند؟ سرنوشت حماس در آینده چه خواهد بود؟ عوامل تعیین‌کننده گذر از مرحله اول آتش‌بس به مرحله دوم چیست؟ و آیا صلحی که مردم غزه روز و شب برای آن آرزو دارند، بالاخره محقق خواهد شد؟ 

برای پاسخ به این پرسش‌ها، «گوانچا» با لیو ژونگ‌مین، استاد مؤسسه مطالعات خاورمیانه دانشگاه مطالعات خارجی شانگهای و معاون انجمن چینی مطالعات خاورمیانه، گفت‌وگویی داشته است.

مصاحبه/ گوانچا – گو هان

گوانچا: رئیس‌جمهور آمریکا، ترامپ، در تاریخ ۸ اکتبر (به وقت محلی) در شبکه‌های اجتماعی اعلام کرد که اسرائیل و حماس به توافق آتش‌بس غزه دست یافته‌اند. این توافق چه تفاوتی با توافقات قبلی دارد؟

لیو ژونگ‌مین: طرفین اسرائیل و حماس به توافقی تحت عنوان «مرحله اول» دست یافته‌اند که عمدتاً بر مسائلی نسبتاً قابل حل متمرکز است؛ از جمله آزادسازی گروگان‌ها توسط حماس، توقف آتش اسرائیل، عقب‌نشینی نیروهایش و باز کردن کریدورهای کمک‌های بشردوستانه. با این وجود، حتی این مسائل در چارچوب جنگ غزه همواره دشوار بوده‌اند: در نوامبر ۲۰۲۳ و ژانویه سال جاری، اسرائیل و حماس دو بار قبلاً به توافق‌های آتش‌بس دست یافته و بخشی از گروگان‌ها را آزاد کرده بودند.

در مقایسه با دو توافق قبلی، این بار پیشرفتی چشمگیر حاصل شده است؛ حماس متعهد شده تمام گروگان‌ها را آزاد کند و اسرائیل نیز اعلام کرده نیروهایش را عقب خواهد کشید. این توافق، پس از دو سال جنگ سخت و هزینه‌های سنگینی که هر دو طرف متحمل شده‌اند، به‌عنوان یک دستاورد مذاکراتی نسبتاً روشن و یک ترتیب موقت محسوب می‌شود. زمینه‌های این توافق شامل انزوای شدید اسرائیل در صحنه بین‌المللی، وضعیت بحرانی حماس از نظر بقا، فشارهای فزاینده ترامپ بر هر دو طرف، و نقش میانجی‌گری ترکیه، مصر و قطر است.

گوانچا: افکار عمومی بین‌المللی عموماً نسبت به آینده این توافق محتاط است، به‌ویژه در مورد مسائل کلیدی مانند آینده حکمرانی غزه و سرنوشت حماس که هنوز هیچ توافق مشخصی حاصل نشده است. آیا احتمال بازگشت به بن‌بست در اجرای توافق و مذاکرات آتی وجود دارد؟

لیو ژونگ‌مین: در برنامه ۲۰ ماده‌ای ترامپ برای پایان دادن به جنگ غزه، مسائل مطرح‌شده در مرحله اول نسبتاً ساده‌تر هستند، اما بسیاری از مسائل همچنان مبهم باقی مانده‌اند؛ از جمله سرنوشت حماس و چارچوب سیاسی آینده غزه. حتی مسئله «راه‌حل دو کشوری» در این برنامه ۲۰ ماده‌ای اصلاً مطرح نشده است.

در مرحله بعدی مذاکرات، هر دو طرف همچنان با چالش‌های بزرگی روبه‌رو خواهند بود. اهداف جنگی اسرائیل شامل نجات گروگان‌ها، نابودی کامل حماس و جلوگیری از تهدید امنیتی غزه برای اسرائیل بوده است. تاکنون، مرحله اول توافق تنها یکی از این اهداف—یعنی نجات حدود ۲۰ گروگان زنده—را تا حدی محقق کرده؛ سایر گروگان متاسفانه کشته شده‌اند. دو هدف دیگر هنوز حل‌نشده باقی مانده‌اند.

در واقع، برنامه ۲۰ ماده‌ای ترامپ پیشنهاد می‌دهد که در صورت تسلیح‌زدایی و آزادسازی گروگان توسط حماس، اعضای آن بتوانند غزه را ترک کرده و به کشورهایی که تمایل به پذیرش آن‌ها دارند، مهاجرت کنند. این نشان می‌دهد که رویکرد آمریکا نسبت به حماس با اهداف اسرائیل فاصله قابل توجهی دارد.

از سوی دیگر، پس از آنکه حماس تمام گروگان را تسلیم کند و دیگر هیچ کارت مذاکره‌ای در دست نداشته باشد، اسرائیل چه واکنشی نشان خواهد داد؟ زمان‌بندی فعلی تنها سه روز فرصت تعیین کرده است. بنابراین، سرنوشت آینده حماس همچنان بسیار نامشخص است. حماس قطعاً به این فکر خواهد کرد که اگر تمام گروگان را آزاد کند، باید راهی برای بقا پیدا کند. در همین حال، هم آمریکا و هم کشورهای عربی خواستار حذف حماس از ساختار سیاسی آینده غزه هستند. پس آیا حماس باید طبق پیشنهاد آمریکا به کشور دیگری منتقل شود، یا در غزه بماند و با حملات اسرائیل روبه‌رو شود؟ هنوز پاسخی قطعی به این پرسش وجود ندارد.

همچنین، حماس به‌شدت به اسرائیل بی‌اعتماد است و دو شرط مطرح کرده: نخست، عقب‌نشینی نیروهای اسرائیل باید تحت نظارت و تضمین جامعه بین‌المللی صورت گیرد؛ و دوم، آزادسازی گروگان باید همزمان با عقب‌نشینی ارتش اسرائیل انجام شود. این نشان‌دهنده نگرانی‌های جدی حماس است.

مسئله دوم، آینده حکمرانی غزه و مسئله تشکیل دولت فلسطینی است. برنامه ۲۰ ماده‌ای ترامپ در عمل هم حماس و هم نهادهای فلسطینی را از ساختار آینده غزه کنار می‌گذارد و پیشنهاد می‌دهد که کمیته‌ای با ریاست ترامپ تشکیل شود که یک نهاد فنی موقت را برای اداره غزه به راه بیندازد. برخی گزارش‌ها حتی اشاره کرده‌اند که «تونی بلر»، نخست‌وزیر سابق بریتانیا، ممکن است ریاست این نهاد موقت را بر عهده بگیرد. در چنین سناریویی، غزه به‌وضوح به یک منطقه نیمه‌خودگردان—بدون حاکمیت واقعی—تبدیل خواهد شد که تحت کنترل مشترک آمریکا، اسرائیل و بریتانیا قرار گیرد و شاید شبیه به نظام سیاست‌های انتدابی بریتانیا در فلسطین پیش از سال ۱۹۴۸ باشد.

در چنین شرایطی، امکان این وجود دارد که غزه به‌صورتی جدا از فلسطین، و کاملاً جدا از کرانه باختری و نهادهای فلسطینی، به یک موجودیت نیمه‌خودگردان تبدیل شود. این امر به‌طور واقعی منجر به جدایی کامل غزه از کرانه باختری و در نتیجه تقسیم فلسطین خواهد شد. در چنین شرایطی، امید به تشکیل دولت فلسطینی و تحقق «راه‌حل دو کشوری» بیش از پیش کمرنگ خواهد شد. مواجهه با چنین آینده‌ای تاریک، مسئله‌ای است که هیچ‌یک از طرفین نمی‌توانند از آن اجتناب کنند.

مسئله سوم، بازسازی اقتصادی غزه در برنامه ۲۰ ماده‌ای ترامپ است. بر اساس گزارش‌های رسانه‌های غربی، آمریکا حتی وارد مرحله جذب سرمایه‌گذاری برای این هدف شده است. به احتمال زیاد، بازسازی اقتصادی غزه تحت رهبری آمریکا صورت خواهد گرفت—همان‌گونه که ترامپ پیش‌تر پیشنهاد داده بود که غزه را به‌عنوان یک «پروژه توسعه مسکونی و گردشگری» درآورد. ترامپ گفته است که از مردم غزه استقبال می‌کند تا در این فرآیند مشارکت کنند. اما با توجه به ساختار سیاسی پیشنهادی—که در عمل یک نهاد نیمه‌خودگردان با رنگ‌و‌بوی استعماری است—و همچنین کنترل آمریکا بر جذب سرمایه و توسعه اقتصادی، به احتمال زیاد فلسطینیان هم حاکمیت سیاسی و هم حاکمیت اقتصادی خود بر غزه را از دست خواهند داد.

گوانچا: تا چه اندازه می‌توان به عزم ترامپ برای پیشبرد این توافق آتش‌بس غزه اعتماد کرد؟ آیا این توافق از نظر زمان‌بندی و محتوا، بیشتر جنبه یک «نمایش دیپلماتیک» دارد؟

لیو ژونگ‌مین: ابتدا باید گفت که سیاست خاورمیانه دولت ترامپ تاکنون همواره کاربردی و سودگرایانه بوده و از درگیر شدن عمیق در جنگ‌ها اجتناب کرده است؛ از جمله حملات محدود و کوتاه‌مدت به نیروهای حوثی و ایران.

در اصل، سیاست خاورمیانه ترامپ همچنان مبتنی بر کاهش حضور استراتژیک است و به‌دلیل درگیری فلسطین و اسرائیل، حملات به ایران یا این مذاکرات غزه، تغییری نکرده است. از محتوای خود برنامه ۲۰ ماده‌ای نیز مشخص است که ترامپ فاقد یک برنامه‌ریزی بلندمدت و سیستماتیک است و بیشتر واکنشی، گام‌به‌گام و با رویکردی سودگرایانه عمل می‌کند.

در مجموع، ترامپ عمدتاً بر اهداف کوتاه‌مدت—مانند آزادسازی گروگان‌ها، باز کردن کمک‌های بشردوستانه و عقب‌نشینی اسرائیل—تمرکز دارد. حتی تحقق این اهداف ساده نیست. آیا جنگ دوباره شعله‌ور خواهد شد؟ عامل کلیدی، سرنوشت آینده حماس است که هم‌اکنون بزرگ‌ترین نقطه مبهم و نامطمئن در کل فرآیند محسوب می‌شود. در مورد بازسازی غزه یا بازگشت به مذاکرات «راه‌حل دو کشوری»، هنوز هیچ پیشرفتی دیده نمی‌شود.

گوانچا: حماس نیز خواستار تضمین‌ها و نظارت بین‌المللی است. با توجه به سابقه‌ای که در مذاکرات قبلی فلسطین و اسرائیل وجود داشته و اغلب توافقات نقض شده، آیا چارچوب کنونی می‌تواند تداوم داشته باشد یا اسرائیل دوباره از آن سوءاستفاده خواهد کرد؟

لیو ژونگ‌مین: پاسخ به این پرسش در حال حاضر دشوار است. برنامه ۲۰ ماده‌ای ترامپ فاقد تضمین‌های بین‌المللی جامع است. هرچند این برنامه توسط آمریکا آغاز شده و از سوی ترکیه، مصر و قطر حمایت می‌شود، اما این کشورها در واقع متحدان منطقه‌ای آمریکا هستند یا حداقل تمایل دارند روابط خود را با آمریکا بهبود بخشند.

در نتیجه، تعادل قدرت بین طرف فلسطینی و محور آمریکا–اسرائیل به‌شدت نابرابر است. طرف‌های اصلی توافق، فشار مؤثری بر اسرائیل وارد نکرده‌اند. برخی افکار عمومی عرب نیز معتقدند که این برنامه ۲۰ ماده‌ای ذاتاً به نفع اسرائیل طراحی شده و فاقد حمایت سازمان ملل است.

از منظر مشروعیت بین‌المللی و تعادل قدرت، وضعیت حماس امروز در مقایسه با طرف فلسطینی در زمان توافق‌نامه‌های کمپ دیوید (۱۹۷۸) و اسلو (۱۹۹۳) بسیار ضعیف‌تر است. بنابراین، این مذاکرات از هر دو جنبه—مشروعیت بین‌المللی و تعادل قدرت—به‌شدت به نفع فلسطینیان نیست. علاوه بر این، هدف اسرائیل همچنان نابودی حماس است، در حالی که حماس به دنبال بقا است. رابطه این دو طرف مستقیم درگیر در تعارض هنوز به‌طور اساسی حل‌نشده است. موفقیت آتش‌بس در گذر از مرحله اول به مرحله دوم، به این بستگی دارد که آیا آمریکا بتواند طرحی ارائه دهد که هم اسرائیل را راضی کند و هم برای حماس قابل‌قبول باشد.

این کار نیازمند تجربه و ظرافت دیپلماتیک بسیار بالایی است—همان‌گونه که دولت کارتر در مذاکرات اسرائیل و مصر عمل کرد. هرچند هر دو طرف در آن زمان ناراضی بودند، اما مذاکرات منجر به عادی‌سازی روابط اسرائیل و مصر شد. همچنین، توافق اسلو نیز برخی چارچوب‌های روشن برای خودگردانی فلسطین تعیین کرد.

اما امروز، مسئله رابطه حماس و اسرائیل هنوز حل‌نشده است. سرنوشت حماس، نحوه حکمرانی غزه، جایگاه غزه در فلسطین و رابطه آن با کرانه باختری، همگی مسائلی هستند که هنوز حتی به‌صورت اولیه هم حل نشده‌اند. احتمال شکست مذاکرات آینده کاملاً واقعی است.

گوانچا: در مورد سرنوشت آینده حماس، تا چه اندازه امکان‌پذیر است که اعضای آن به کشور ثالثی منتقل شوند؟

لیو ژونگ‌مین: این پرسش را می‌توان با نگاهی به تاریخ پاسخ داد. در سال ۱۹۸۲، اسرائیل با هدف نابودی سازمان آزادی‌بخش فلسطین (PLO) که از جنوب لبنان به اسرائیل حمله می‌کرد، به لبنان حمله کرد. در نهایت، با نظارت آمریکا و فرانسه، اسرائیل موافقت به آتش‌بس کرد و بیش از ۱۰ هزار نیروی مسلح تحت رهبری عرفات از لبنان خارج شدند. ستاد مرکزی PLO به تونس در شمال آفریقا منتقل شد و نیروهای اصلی به کشورهای عربی مختلف پراکنده شدند، اما خانواده‌های آن‌ها در لبنان باقی ماندند و بعداً در کشتاری که توسط نیروهای مارونی لبنانی و با رضایت ضمنی اسرائیل انجام شد، کشته شدند.

امروز، برنامه ۲۰ ماده‌ای ترامپ ترتیبی مشابه را پیشنهاد می‌دهد: حماس باید تسلیح‌زدایی کند، گروگان‌ها را آزاد کند و در صورت موافقت کشور ثالث، اعضای آن بتوانند به کشور دیگری منتقل شوند. اما این پیشنهاد فاقد هرگونه تضمین بین‌المللی یا برنامه‌ریزی عملیاتی است.

با این حال، وضعیت حماس امروز هم شباهت‌ها وهم تفاوت‌های چشمگیری با PLO در دهه ۱۹۸۰ دارد. هر دو با فشار اسرائیل برای نابودی کامل روبه‌رو بوده‌اند، اما PLO در آن زمان جایگاه بهتری در جهان عرب و مشروعیت بین‌المللی بیشتری داشت.

حماس به‌عنوان یک سازمان اسلام‌گرای وابسته به ایران و بخشی از «محور مقاومت»، در جهان عرب—به‌ویژه در کشورهای اهل سنت مانند عربستان سعودی و مصر—مواجه با طردشدگی جدی است. هرچند عربستان پیش‌تر اعضای اخوان‌المسلمین را پذیرفته بود، اما عملاً تمایلی به پذیرش اعضای حماس ندارد.

از سوی دیگر، کشورهایی که رابطه نزدیک‌تری با حماس دارند—مانند ایران و سوریه—خود در وضعیتی بسیار نامساعد قرار دارند. مگر اینکه آمریکا اجازه دهد، انتقال حماس به این کشورهای «محور مقاومت» بسیار دشوار خواهد بود.

در مورد قطر، این کشور پیش‌تر به‌عنوان میانجی مذاکرات اسرائیل و حماس، با رضایت آمریکا، رهبران و نهادهای اصلی حماس را پذیرفته بود. اما حمله هوایی اسرائیل به قطر در اوایل سپتامبر، هشداری جدی به رهبری این کشور داده است. از نظر سیاسی، قطر ممکن است حماس را بپذیرد، اما پذیرش هزاران نیروی مسلح حماس—که هنوز در غزه باقی مانده‌اند—کاملاً غیرعملی است. علاوه بر این، رابطه ظریف قطر با اسرائیل نیز باعث می‌شود رهبری این کشور در این مورد احتیاط کند.

بنابراین، به نظر من امکان این وجود دارد که پس از تسلیح‌زدایی کامل، اعضای حماس به‌صورت پراکنده و با هویت افراد عادی وارد کشورهای عربی شوند. این کار مستلزم ایجاد کانال‌های مختلف و حتی روش‌های خاصی خواهد بود. همچنین، امکان دارد بخشی از اعضای حماس تحت نظارت آمریکا و اسرائیل در غزه باقی بمانند. اما وجود حماس به‌عنوان یک نیروی نظامی سازمان‌یافته و یک نهاد سیاسی، قطعاً توسط آمریکا و اسرائیل پذیرفته نخواهد شد.

Ei kommentteja:

Lähetä kommentti